#داستانک_غم
🔳 سه نمونه از کوتاهترین داستانهای غمانگیز و تراژیک جهان از سه نویسنده بزرگ:
🔸 یک: منسوب به ارنست همینگوی، برنده جایزه نوبل ادبیات:
«برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده»
🔸دو: آلیستر دانیل:
«هیچ حواسم نبود،
دو فنجان ریختم...»
🔸سه: نیما یوشیج:
«دیدمش
گفتم منم
نشناخت او...»
#هایکو
#داستان
#کاریکلماتور
#فلسطین #غره
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
بهناماو
روایت کلمات
دارم ظرف میشورم و فایل صوتی درباره یادداشت نویسی گوش میدهم. سرعت صوت را کم میکنم شیر آب را میبندم تا صدا را بهتر بشنوم.
انگار اینبار این کلاس وصف حال من است. استاد از کانال کوچکش گفت و میزان اثرگذاری در جامعه، متقاعد شدم که این نوشتنها ثمر دارد حتی به اندازه یک جمله. آن جمله استاد کدام بود؟ همان جایی که استاد وصف یک رویداد دیده شده خود را در قالب یک داستان کوتاه نوشت، خیلی کوتاه، اما پر از عمق و ریشه.
روایت یک راهپیمایی ۲۲ بهمن در یکی از روستاهای زیر خط فقر بشاگرد، آنوقتی که مردم شعار میدادند تحریمها دیگر اثر ندارد. وصف همین یک لحظه در تلاقی یک جمله، هوارهوار محتوا بود که به من به عنوان مخاطب منتقل میکرد.
پس نوشتن اثر دارد، حتی اگر یک کلمه باشد. مگر نه اینکه خدا کلمه را برگزید برای ارتباط با بندگانش؟
من بنویسم، شما بنوسید، ما بنویسیم، از وصف همین مظلومیتی که داریم میبینیم، از شهری که معادلات شهری را بهم زده و جهانی شده در مقابل جهانی از خباثت.
اگر یک کلمه و جمله دلی را از فتنه آخرالزمانی برهاند کار خدایی کردهاست.
امروز غزه تشنه روایت است، امروز فرزندان همین ایرانمان تشنه روایتاند، امروز دنیا در تزاحم حق و باطل به خود میپیچد.
کاش آبی باشیم برای این عطش!
پینوشت: بشقابی بود که از دست برفت، آنهم فدای سرتان
🌷واسئلللهمنکلخیر🌷@del_gooye
اولین بانوی خبرنگار در حدود مرز لبنان شهید شد.
بشری سادات علوی خبرنگار ایرانی_لبنانی بود که افتخار شهادت را از آن خود کرد.
در این بمیر بمیر روزگار
چه خوب که شهید شدی
#زن_آگاهی_شهادت
#طوفان_الأقصى
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
در کهکشان تصور، نگاه تو
منظومهای به غایت خورشید خفتهاست.
#هایکو
@del_gooye
هدایت شده از هیات شهدای گمنام
🔰 شبی با شهیدان ۳۹ | القدس لنا
🇵🇸 در رثای شهدای مقاومت فلسطین
🎙با سخنرانی:
سردار حاج سعید قاسمی
و حجت الاسلام براتی
(نائب رئیس جمعیت جهانی حمایت از مقاومت)
📆 جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲
🕰 ساعت ۱۹
🔸قزوین، خیابان امام خمینی(ره)
🕌 مسجدالنبی(ص)
▫️شبستان امیرالمومنین(ع)
#رسانه_باشیم
#هیأت_شهدای_گمنام
#مرکز_علمی_فرهنگی_شهید_آوینی
🚩 @Heyat1342
بهناماو
بهانههای بنی اسرائیلی
انگار تاریخ هی ورق میخورد و هی تکرار میشود. غزه در آتش میسوزد و نسل پشت نسل منقطع میشود و دنیا در پی بهانههای بنی اسرائیلی است. چه نسبتی است بین دنیا و اسرائیل که بهانههای هردوشان بنی اسرائیلی است؟
دنیای کوچک و بدون گذشت
بدون انسانیت حتی بدون قطعنامههای فرمالیته که مثلا بیاید و آبروداری کند.
خبری نیست، سرشان گرم منافع خودشان است. چرا حرکتی بزنند؟ مگر سری که درد نمیکند را دستمال میبندند؟
تحفه منحوس اسرائیل را شاه عثمانی از انگلیس قبول نکرد، اما جد نابزرگ آلسعود دودستی پذیرفت.
الان چه توقعی هست که بیاید و دلش برای عرب فلسطینی بسوزد.
یعنی اینقدر قاعده بازی را پایین میآورند.
عرب فلسطینی! عرب باشد یا عجم مگر فرقی دارد؟ مسلمانی کجا رفته که بیراه شاهراه شده؟
چرا؟
همه این چراها میآید و میرود در ذهنم، بعد میگویم خودت چه کردی برای آرامش این دنیای سرکش؟ خودت چه کردی به اندازه خودت و نه بیشتر؟
جوابی ندارم، ندارم و این خیلی سخت است. یک عمر آرزوی مرگ اسرائیل را داشتم ولی خودم را مهیا نکردم، آرمانهای خوشگل و دل زنگ زده از کوران مصیبت آخرالزمانی.
اگر قدس آزاد شود من در مسجدالاقصی چه میکنم؟ فکر کنم باز هم بروم و همه سوراخها سر بزنم و آثار تاریخی را ببینم. اصلا این دل کجا میرود که سرجایش نیست؟ به راه نیست، رام نیست؟ تشنهی چیست که اینقدر بالا و پایین میپرد؟
در این دنیای پیچیده از زایش مدرن، چه کسی میآید و مرهم و محرم دل کودک غزه شود؟ اصلا کسی هست بیاید بار غم پیش از تاریخ تا کنون را از سر زمین کم کند؟
کسی هست بیاید و غم دلم را تسکین باشد؟
این بقیه الله؟
@del_gooye
بهناماو
امیرالمومنین علیه السلام: هرکه به ما تمسک جوید به ساحل نجات رسد و هر که رهایمان کند غرق شود
مَن تَمَسَّکَ بِنا لَحِقَ، مَن تَخَلَّفَ عَنّا غَرِقَ
تحف العقول ص 116
@del_gooye
به نام او
حضرت معصومه(ع)
استاد مگر فقط درس می دهد؟!
این جمله را استاد سر کلاس گفت و شروع کرد:
بگذارید برایتان داستانی بگویم سالها پیش بود عدهای از بانوان نویسنده و دانشمند معروف جهان، در قالب یک گروه علمی، برای شرکت در یک همایش وارد ایران شدند. در آخرین روز از سفر، از ما خواستند به پیشنهاد خودمان آنها را جایی دیدنی ببریم. همه فکرم درگیر این ماجرا بود که کجا را نشانشان دهم که خودشان بهترش را نداشته باشند.
بعد از کلی مشورت یکی از دوستانم حرم حضرت معصومه علیها السلام را پیشنهاد داد که بهترین گزینه بود. آنها برای اولین بار به شهر مقدس قم و به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها آمدند. در حالات آنها شگفتی عجیبی موج میزد. این شگفتی برای خودم دوچندان بود.
برایم تعریف کردند که در کل اروپا که ادعای آزادی و ادعای برابری جنسی زن و مرد را دارد. هیچ جایی به نام یک خانم به این عظمت و شکوه وجود ندارد. از سمت دیگر در اروپا سعی شده اسلام را دین خشونت و نابرابری حقوق زن و مرد نشان دهند. حالا آنها با حقیقتی روبرو شده بودند که تمام معادلات آنها را زیر سوال میبرد.
این همه شگفتی برای دیدن تنها یک بُعد از وجود مقدس بانو معصومه سلام الله علیها بود. هنوز از شأن علمی و مقام معنوی ایشان هیچ نمیدانستند.
این را استادم تعریف می کرد و با این داستان من که از پس از سالها زندگی در شهر مقدس قم و سلام دادن و احترام و زیارت این بانوی مکرمه، حالا به جوشش درونی رسیده بودم .جوششی که این سوال را برایم ایجاد میکرد. چرا بسیاری از عالمان و شاهدان و دانشمندان و پادشاهان به درگاه و آستانه این بانوی مقدس میآمدند؟ از ایشان چه چیز طلب میکردند؟ طلب فیض و مقام و پول و معرفت و هرچی که خود در ذهن خود می پنداشتند. من فقط در پی زیارت مختصر و سلامی و علیکی بیشتر نبودم.
این گروه علمی، مقام علمی حضرت معصومه را نمی دانستند چنین متعجب شدند! اگر میدانستند که امام معصوم شیعیان احکام را از زبان ایشان به مردم میرسانند چه میکردند!؟ عالمه بودند و اهل عمل. بانویی که همکُفو ایشان برای ازدواج وجود نداشته. بانویی که امام زمان خود را شناخته بود و به دنبال ولیّ خود امام رضا علیه السلام، خود را به قم رسانیده بود. حالا من که قدم در حرم میگذارم. جور دیگری به دور و برم نگاه میکنم. چه بسیار عالمانی که گریه کردند به این درگاه و چه بسیار بزرگانی که به این آستانه توسل جستند. درست است که من نمیتوانم به مقام شامخ ایشان برسم. درست است که خیلی کار دارم برای انجام دادن اما در صحن پر نور و سرور این بانو، منِ واقعی میشوم با قدرتی عجیب. من میتوانم به تمام خواستههای به حق خود برسم. پس باید تلاش کنم و توکل برای رسیدن.
حالا وقت شمردن نداشتههایم نیست. حالا وقت پیدا کردن بهانهای برای کار نکردن نیست. حالا باید گوشهای از ضریح را بگیرم و بخواهم و بخوانم: ای بانوی نور و آینه!
ای بهترین خواهر! ای بهترین دختر! برایم دعا کن. حالا که من را به سوی خود کشاندهای و سکنی دادی. به من بیاموز خوب بودن و خوب ماندن را. در راه کمک و همراهی به دین خدایا دستم را بگیر؛ همانگونه که در طول تاریخ دستان بسیاری را گرفته ای.
صلی الله علیک یا فاطمه معصومه(ص)
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
وقتی حرف دل به میان نامهها میآید میشود حرفهای الهی برای پر پرواز هم بودن. حرف از عشق میآید و مراقبت از آن؛ از آن دلی که فقط جای یک محبوب ازلیست. با هم نماز شب میخوانند و طی طریق میکنند. راهی که شاید یکی از دو عاشق در نیمه راه این دنیایی نباشد. انصاف نیست یکی آسمانی شود و دیگری در بند زمین. پس با هم میپرند، هر کدام با ابزار و وسایل خود.
#شهید
#تهرانی_مقدم
#نامههای_عاشقانه
🖋فاطمه میریطایفهفرد
متن در خبرگزاری فارس 👇
http://fna.ir/3fvobt
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
من کجا و تو کجا درد کجا هجران کو
یار بی خار کجا وصل کجا فقدان کو
@del_gooye
بهناماو
ثبت است در کتیبهای از عهد باستان
میزان دلسپردگی و شرح عشق من
@del_gooye
بهناماو
هنگام ورق زدن صفحات تاریخ این مرزوبوم به روزهایی برمیخوریم که حرکت و جوشش مردم، وقایعی زیبا را به تصویر میکشد؛ شاید آن واقعه در بدو امر اتفاقی تلخ قلمداد شود؛ ولی حضور مردم و واکنش آنان به اتفاقات، تاریخنویسی را به جنبش وا میدارد؛ زیرا آنچه از تاریخ مغفول مانده دقیقاً همینجاست. تاریخی که اجتماع مردم آن را رقم میزنند و نه شاهان و شاهزادگان...
🖋فاطمه میریطایفهفرد
ادامه را در خبرگزاری مهر بخوانید👇
https://www.mehrnews.com/news/5919580/
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
کهنه سرباز
پا نداشت، با دوستان شبیه خودش آمدهبود. یکی دست نداشت یکی چشم. از شکل آدمها چندتا مقولهرا کم داشتند، اما انسانیتشان تکمیل بود. توی سالهای جنگ، خودشان را با محک مبارزه با کفر سنجیده بودند. همان وقتها دشمن شناسی را از پشت خاکریزهای قلاویزان، پاس کردهبودند. حالا جمع شدهبودند کنار دفتر سازمان ملل، برای مظلومیت از جنس جهان اسلام از جنس اولین قبله مسلمانان. خشم از چشمهای نابینایشان بیرون میزد. اینبار میخواستند بگویند ما هستیم به قول امام تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.
آمدهبودند برای قوت قلب رزمنده فلسطینی، مادر فلسطینی، فرزند فلسطینی...
آزموده را آزمودن خطاست، اینها امتحان پس داده بودند.
موقع آتش زدن پرچم اسرائیل رسید. همان که اول گفتم، همان که پا نداشت، همان که با ویلچر خود را رسانده بود. همان، با ویلجرش پرید روی پرچم در حال سوختن، ویلچرش، ویلچر مسابقه نبود، اما او مرد جنگ بود، مرد جنگهای نابرابر. مرد جنگی که نداشتن پا خندهدارترین بهانه بود برای کاهلیاش، برای عذرتراشیاش، او آمدهبود. شاید دوستان شهیدش هم بودند.
زیباترین صحنه این روزهای جنگ غزه، همین کهنه سرباز مبارزه با اسرائیل بود.
#فلسطین
#ایران
#سرباز
#وطن
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
هرکه را بهر کاری ساختن
سام میرزا پسر شاه اسماعیل اول بود و برادر شاه طهماسب، مدتی به دستور برادر تاجدار، والی هرات بود، اما این سمت به مذاقش خوش نیامد و تولیت شیخ صفیالدین در اردبیل منسب دومش شد. از آنجا که رفیق ناباب از هرجورش بد است و پسر و فک و فامیل شاه نمیشناسد، سام میرزا را گول زد تا برعلیه شاه جنت مکان که اتفاقا در دارالحکومه قزوین بود شورش کند. همین شد که افتاد در زندان قهقهه. چهطور زندانی بوده را نمیدانم، ولی اسم قشنگی داشته این زندان.
سام داستان، مرد سیاست نبود و مرد کارزار هرات که آن موقع ملک مملکتمان بود هم، نبود.
سام اهل ادب بود و ادیب را کار بسیار است و وقت کم.
این کتاب ثمره ده سال نوشتن سامميرزاست.
او در طی حدود ده سال اسامی شاعران ایران در عصر خویش را جمعآوری کرده و از هرکدام شرح حال مختصری بیان کردهاست.
بیراه نیست که نامش را تحفه گذاشته، این تحفه در این چند روز چقدر بهکارم آمد.
متن کتاب برخلاف دیگر کتب درباری این زمان، متکلفانه نیست، خوب! پسر شاه بود و نیازی به این القاب دادنها نداشتهاست.
نکته بینی یک نفر چهارصد سال پیش، گنجینه مهمی از تاریخ اجتماعی را به روی مخاطب سالیان بعد میگشاید.
کاش بهجای آن چند سال حکومت هرات هم، چند جلد کتاب دیگر مینوشت.
چرا که او را بهر این کار ساخته بودند.
#تحفه_سامی
#ساممیرزا
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye