بهناماو
«اینها دوستداشتنی هستند»
خدا را شاکرم، فقط همین!
شکر برای نعمت زیستن در میان آدمهایی که آدماند، مرام دارند، اصلاً مرامشان با دلار و یورو نم نمیکشد؛ دوستانی که سلامشان بوی نفت نمیدهد، بوی دلار نمیدهد؛ آنهایی که شاید با همین ریال، خیلی نتوانند چیزی بخرند، اما به دنیا میارزند، معرفتشان را با طلای ۲۴ عیار هم نمیشود حساب کرد.
سیبزمینی نیستند که اگر سیبزمینی بالا رفت مرامشان پایین بیاید، رگ دارند، رگ غیرت!
عیارشان را خدا میداند و بس.
اینها انگشت حیرت به دهان مثلاً ابرقدرتها گذاشتهاند.
اصلاً نمیدانم خدا چه برنامهای سر این مردم نصب کرده که اینقدر فهیماند. اشارهبگیرند، کنایهفهماند، اهل حساب و کتاباند، آخرت را به دنیا نمیفروشند.
حافظهشان خوب است، سرهازناسرهشناسند. میدانند «سگ زرد برادر شغال است»، میدانند «آزموده را آزمودن خطاست».
این اعجوبههای زمینی یک یای نسبت میچسبد به نام وطنشان و میشوند ایرانی، بعد یک صفت از پسِ نامشان میآید و میشوند ایرانیِ عزتمند.
اینها دوستداشتنی هستند.
🖊 فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
تو محشری و دلم بیحساب عاشق توست...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
چطور داستان کوتاه بنویسیم؟
◽در داستان کوتاه، نویسنده نمیتواند به مکانهای متنوع و مختلف سر بزند. نهایتا باید به یک یا دو مکان داستانی بسنده کند.
▫️ بنابراین چه به دلیل محدودیتهای نویسنده از جنبه حجم، فضا و چه تعداد واژگان، کار شخصیتسازی بسیار مشکلتر از داستان بلند است.
◽ نویسنده باید قبل از خلق داستان، طرحواره اثر را تدوین کند و در طرح داستان، شخصیتهای خود را تعیین و روشهای تثبیت آنها را مشخص کند.
▫️ بر این اساس وی میتواند به خصلتهای درونی شخصیتها مانند اعتقادات، اندیشهها و احساسات اشاره کند. بیشک زمانی که خواننده بفهمد شخصیتها در داستان چگونه فکر میکنند و چه احساسی دارند بیشتر میتواند با آنها رابطه حسی برقرار کند.
#داستان_کوتاه
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
یک روایت واقعی
در راه برگشت از مشهد بودیم. خانمی تماس گرفتند، خودشان را معرفی کردند و گفتند از چه کسی شماره من را گرفتهاند.
توضیحات کامل بود ولی من خسته راه بودم.
از متنهایم گفتند و متوجه شدم کانال را به دقت دنبال میکنند. در مورد یادداشت و روایت پیشرفت که درباره #مس_سرچشمه بود، نکاتی داشتند. اول قضیه برایم جدی نبود، شاید خستگی مانع بود و شاید چون دو ماهی از نگارش متن میگذشت، دیگر اهمیتی حس نمیکردم.
ایشان خاطرات ویژهای درباره مس سرچشمه داشتند. مدتی در خانههای سازمانی مستقر بودند.
همسرشان مدیر عامل مس بودند و با روحیه جهادی، بعد از #انقلاب مس را به رونق رساندند، حتی بیشتر از قبل، به طوری که ایران یکی از اولینها در تولید مس با خلوص بالاست.
سخن با این بانوی ویژه داشت برایم جذاب میشد. مشتاق شنیدن مابقی روایت ایشان بودم.
خانم اردبیلی کتاب #خودنوشت همسر مرحومشان را با تواضع مثالزدنی به دستم رساندند تا بیشتر بدانم.
جمع آوری بخشی از هویت تاریخی، اقتصادی ایران در اوج جنگ هشت ساله، کار باارزشی است.
حاج خانم اردبیلی را به دوستان #روایت_پیشرفت معرفی کردم و ایشان قدم رنجه کردند و در مراسم #بانوان_پیشران حضور یافتند.
از پس تمام این سخنان، چیزی من را منقلب کرد که یک متن ساده چطور میتواند اثر اجتماعی ایجاد کند؟
نه از جهت نوشتن چون منی، از جهت قداست قلم که خدا به آن قسم خوردهاست. از جهت کتابت و نگهداری بسیاری از سرمایههای اجتماعی که هنوز کسی سراغشان نرفته.
مس سرچشمه یکی از بینهایت اتفاقات خوب است که میشود به آن بالید.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
تو میآیی و میبینم شهیدان باز میگردند
و آوینی روایت میکند فتح نهایی را...
عیدتون مبارک
ملتمس دعای خیر
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهناماو
من چهگونه تشکر کنم؟
من چهگونه تشکر کنم؟ از شما که همانند کوه ایستادهاید و دل مردم ایران به وجود شما خوش است.
کدام سیاستمدار مثل شماست؟
این پدری شما وام دار پدری شاه نجف است. اگر در دنیایم، بهرهای کم است، بودنتان به دنیا میارزد. بینیازم میکند از هرچه دلار و طلاست.
چه روز قشنگیست که شما را کنار حضرت حجت(عج) ببینیم.
من چهگونه بگویم که خدایا ممنونم، من را در عصری قرار دادی که این دردانه را ببینم.
من چهگونه بگویم که دنیا را بگردیم مثلش را نمییابیم.
مردم ایران عزیز و باعزتاند و خدا رهبری دردانه را برایشان کنار گذاشت.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
یک روز زمستانی در گرمای مدرسه صالحات
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مدرسه صالحات
نوشتن برایم نفس کشیدن است، روزی که نمینویسم، تنگی نفس دارم، قطعا حال خوبی هم ندارم، قطعا انرژی هم ندارم. اما امان از روزی که مینویسم...
◽◽◽
دعوت شدم برای یک جلسه یک ساعته درباره یادداشت نویسی علمی در مدرسه علمیه صالحات. مخاطب را نمیشناختم، رفتم و بعد متوجه شدم که بله، مخاطب من شدهاند دخترانی دهه هشتادی با تاکید بر نیمه دوم دهه هشتاد. دخترانی که از سیکل آمدهبودند حوزه. شور نوجوانی و متانت در هم پیچیدهشده بود با شیطنتی ظریف که با آن ناآشنا نبودم.
جلسه یک ساعت تمام ادامه داشت.
بچهها پایه یک و دو و سه بودند. پایه سه، عقب نشسته بودند و بزرگتری میکردند. بعضی از دخترها اصل را بر شیطنت گذاشته بودند ولی گاهی یک جمله، عجیب حواسشان را سمت جلسه برمیگرداند.
برخی بیحوصله بودند و این را از نوع نشستن میفهمیدم. اما گوش اکثریت سمت صدا بود. جلسه پرسش و پاسخی شروع شد و کمی صحبت و در آخر هم بچهها دورم را گرفتند.
یکی از دخترها سوال میپرسید و دوستش از پشت موهایش را میبافت. یکی موبهمو مینوشت. یکی مینوشت و سوال میکرد.
یکی از دخترها خوب گوش میکرد ولی خجالت مانع میشد به چشمان من نگاه کند، چشمانش را میدزدید و مثلا مینوشت.
دختری هم نگران سفر خانوادهاش به استرالیا بود که چگونه درسش را ادامه دهد؟ این همت و غصه برایم ستودنی بود.
اراده تلاش برای نگارش را در دخترها دیدم. از سوالها میشد حدس زد که برخی هم انگیزه پیدا کردند. هرچند که باید میگفتم:
در ره منزل لیلی که خطرهاست ولی
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
تمام سعی خودم را کردم بگویم منتشر کننده خوبیها باشید. از خوبی شرایط تحصیل خود بگویید. از زیباییها بنویسید.
نباید خوبیها را در صندوقچه دل، نگه داشت. باید منتشر کرد تا دیگران هم از او بچشند، تا عطر خوبی فضایمان را معطر کند.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye