eitaa logo
دل‌گویه
319 دنبال‌کننده
798 عکس
36 ویدیو
31 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
بعضی فرشته‌ها ژاپنی هستند کوچ سخت است خیلی سخت. این را از بانوان طلبه‌ای بپرسید که کوله‌بار زندگی خود را به قم آورده‌اند برای هدفی مقدس. حالا فرض کنیم یک خانم بخواهد چند هزار کیلومتر آن طرف‌تر زندگی بکند. چه دلیلی می‌تواند اورا مجاب کند که جایی مثل ایران را انتخاب کند؟! بدون آن‌که چیزی ز این کشور بداند. راستش من فکر می‌کنم بیشتر از آن‌که او انتخاب کند، انتخاب شده باشد. سبا بابایی را می‌گویم. او که قبل از مادر شهید شدن یک دختر شاداب و سرزنده در سرزمینی دور بوده. اما انگار خدا اورا پسند کرده. حتما چیزی در وجودش داشته که خدا او را از بین آن‌همه دختر ژاپنی انتخاب کرده و شده عروس ایرانی‌ها. آن هم در دوره حساس و تاریخی ایران، یعنی انقلاب.... https://hawzahnews.com/xbNhS -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 🔸مجموعه مسجد جامع ساوه و مناره مجاور آن 🔸از کهن‌ترین و زیباترین مساجد ایران 🔸مربوط به دوره‌های پیش از اسلام (آتشکده بوده) سده‌های نخستین اسلام، سلجوقی و صفوی 🔸ارتفاع مناره: 14 متر 🔹استان مرکزی - شهرستان ساوه - شهر ساوه -----------❀❀✿❀❀--------- @tarikh_j
جنگ امروز فرهنگی، جنگ اراده‌هاست؛ اراده‌هایی که ایستاده‌اند و تفکرات خود را ترویج می‌کنند. خواه این تفکرات در راستای هدف متعالی انسانیت باشد؛ خواه در راهی دیگر. گاه پیکان تیز اراده‌های جنگِ فرهنگی، روح معصوم کودکان را نشانه می‌رود؛ گاه مقابل زندگی و مفهوم خانواده می‌ایستد و گاه مخاطب خود را به سوی تفکرات مسموم می‌کشاند. لینک متن کامل در خبرگزاری رسا... -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
گاهی روح لطیف و ضمیر پاک درون، قطره اشکی می‌شود و روی گونه‌ی صاحب دل می‌نشیند. گاهی لطافت روح با ذوق و قریحه، شعر می‌شود و روی کاغذ می‌ریزد.... https://hawzahnews.com/xbQcb -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او مرواریدی داشتیم زیبا و پر تلألو در رشته‌ای از مرواریدها. مرواریدی داشتیم از قبلِ تاریخ تا ۵۱ سال پیش، در تلاقی دو بحر، به نام بحرین. مرواریدی درون فیروزه نیلگون همیشه پارس. ناگهان چشم بیگانه به آن افتاد و او را از گردن آویز زیبایمان ربود. مانند دست کودکی که از مادر کنده شود آن‌هم به ظلم. ما ماندیم و حسرت ربودنش. ۵۱ سال است که جای نبودنش درد می‌کند. دردی از جنس خیانت و بی‌لیاقتی. دردی شبیه دستکش مخملی و دست چدنی. دردی از جنس ردپای روباه‌پیر. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : عَمُرَتِ البُلدانُ بِحُبِّ الأوطانِ. امام على عليه السلام : كشورها با ميهن دوستى آباد شده اند. توضیح عکس: اردبیل، بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی گنبد الله الله -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او مایل به او خبر توی کل روستا زبان به زبان می‌چرخید. حال و هوای عجیبی فضای روستا را پر کرده بود. تکلیف نمازهایی که خوانده‌ایم چه می‌شود؟ مسجد روستای‌ما حال‌وهوای خاصی داشت. اصلا روستا را به مسجد قدیمی‌اش می‌شناختند. کتیبه‌ی مسجد برمی‌گشت به دوره‌ی صفوی؛ حدود ۴۰۰ سال پیش. طی این سال‌ها از گنبد چند ردیف کاشی فیروزه‌ای افتاده‌بود‌. میراث فرهنگی چندباری هم قول مرمت داده‌بود ولی عملی نشده‌بود. هرچند این عیب چیزی از زیبایی مسجد کم نمی‌کرد. فقط مانده بودیم با این مشکل جدید چه کنیم؟ امام‌جماعت جوانی به روستا آمد. مردم از او خوششان آمده بود. تا این‌که قبله‌نما گذاشت و گفت: قبله‌ی مسجد دقیق نیست و ۳۰ درجه انحراف دارد. انحراف ۳۰ درجه‌ای قبله‌، ذهن همه را مُشَوَّش کرد. از طرفی روحانی جوان را قبول داشتند‌؛ ولی قضیه ۴۰۰ سال نماز خواندن در این مسجد بود... کم‌کم مردم از مسجد پراکنده شدند. پذیرش این اتفاق کار ساده‌ای نبود آن هم برای مردم دین‌دار روستا. با یک عمر نماز اشتباه چه می‌کردند؟ یک‍هفته‌ای که آشیخ سعید نبود؛ کلی حرف و حدیث درست شده‌بود. حرف تا دخالت از ما بهتران هم پیش رفت. تا این‌که آشیخ سعید بعد یک هفته غیبت، به روستا برگشت و از مردم خواست تا برای نمازمغرب به مسجد بیایند. قبل از نماز، آشیخ سعید رفت بالای منبر و گفت: اهالی روستای قصر، در این مدت که نبودم مسئله قبله مسجد را از اساتید فقه و نماینده حضرت آقا پرسیدم و همه‌ی جوانب کار را بررسی کردم. قرار نیست اگر متوجه اشتباه خودمان شدیم بازهم به اشتباه ادامه دهیم. اسلام دین رأفت است. دین عقلانیت است. دل‌ها مایل به خداوند است. خیال‌تان راحت تمام نماز‌های پیشین خودتان و پدران و مادران‌تان درست است چون شما به وظیفه‌ی خود عمل کرده بودید. از همین نماز به بعد به جهت درست نماز ‌می‌خوانیم. صدای صلوات در لابه‌لای طاقی ضربی مسجد می‌چرخید و بالا می‌رفت.. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
بعضی معجزه‌ها دیدنی‌اند گفتنی نیستند -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
علیه‌السلام 🔹بدرقۀ تیرها🔹 اگر خدا به زمین مدینه جان می‌داد و یا به آن در و دیوارها دهان می‌داد كه جای من بسرایند از غریبی تو شنیدن غزلی كوه را تكان می‌داد خدا نخواسته حتماً و گر نه می‌دانم كه از شنیدن یك شعر، كوه جان می‌داد پس از علی شایع بود كه شبانه هنوز غریبه‌ای به یتیمان كوفه نان می‌داد غریبه‌ای كه اگر دیگران غمش دادند همیشه شادی خود را به دیگران می‌داد غریبه‌ای كه تو بودی و مثل بغض علی گلوی تو خبر از زخم و استخوان می‌داد درون خانۀ خود تا غروب كردی آه به غربت تو لب آفتاب اذان می‌داد... شهاب‌های جهان می‌شدند خون جگرت زمین اگر كه غمت را به آسمان می‌داد پر ملائكه تابوت را بغل می‌كرد اگر كه بدرقۀ تیرها امان می‌داد شبیه آتش ماندی به زیر خاكستر زبانه‌های تو را كربلا نشان می‌داد 📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او معلم ما، معلم نمونه‌ی کشوری شده بود. مدل درس دادنش را دوست داشتم مخصوصا وقتی که می‌رفتیم در دنیای قدیم. وقتی که قرار بود جای شخصیت‌های تاریخی بازی‌کنیم‌. شاید همین کارهای او بود که مرا به تاریخ علاقه‌مند کرد. کلاس درس برای من میدان رزم جنگاوران بود؛ میدان سیاست بود. نیمکت‌های مدرسه دور دیوار چیده می‌شدند و وسط کلاس، صحنه جولان ما بود در قامت گذشتگان. روزی وقتی مهیای کلاس تاریخ بودیم، معلم ما با گچ‌های رنگی روی زمین کلاس، چیز‌هایی کشید که شبیه هیچ‌یک از دانستنی‌های ما نبود و کلاس، غرق در یک علامت سؤال بزرگ. - بچه‌ها می‌دونید این چیه؟ من چی کشیدم؟ سکوت تنها جواب بچه‌های کلاس بود. کم‌کم خط‌های بی‌محتوای معلم داشت معنی پیدا می‌کرد. از بین خطوط، دریای خزر را شناختم و بعد خلیج فارس را، ولی نقشه شبیه ایران نبود خیلی بزرگ‌تر بود. کم‌کم استان‌ها معلوم شد. هرات، تاشکند، بخارا، باکو. درس به صورت جدی شروع شد. قراردادها بود که پشت هم امضاء می‌شد. معاهده بود که پشت سر هم توسط شاهان نالایق مهر می‌شد. خون مرد جنگی بود که روی زمین چالدران می‌ریخت. چای و‌ شیرینی بود که خورده می‌شد هنگام بستن قرارداد ترکمن‌چای. معلم تخته پاک‌کن را برداشت و هرات را پاک کرد، بعد بخارا و سمرقند، بعد باکو را. بعد از گوشه خلیج فارس جایی به نام بحرین. نقشه با خط‌های جدید رسم شد و شد نقشه امروز ما. تلخ‌ترین خاطره دوران مدرسه من همین روز بود. روزی که بغض من و دوستانم اشک شد و بر روی کتاب تاریخ نشست. روزی که یک دشمن واقعی را شناختیم. جهل و خیانت دولت‌مردان و دخالت یک عامل بیگانه. فصل مشترک تمام این جدایی‌ها یک کلمه بود انگلیس. کشوری که پای ثابت تمام معاهده‌ها بود و دشمنی من با او آن‌روز شروع شد. کم‌کم رد پای این پیرروباهِ استعمار را در تاریخ معاصر دیدم. وقتی که در کشورم کودتا می‌شد آن‌هم به دل‌خواهِ موجود خبیثی به نام ملکه. این شاه می‌رفت و آن یکی بله‌قربان‌تر از قبلی روی کار می‌آمد و ایران، هر لحظه مظلوم‌تر از قبل. تا این‌که روح الهی امام بر دل‌های مردم ایران تابید و دست ملکه خباثت و عواملش کوتاه شد. نه دست او بلکه دست هر کسی که می‌خواست به تمامیت ایران و به اعتقادات مذهبی مردم ایران، خدشه‌ای وارد کند. این‌روزها ایران ما قوی شده، بیش‌تر از هر زمان دیگری از تاریخ. یکی از دلایل اقتدار امروز ما قطعاً به خاطر کوتاه‌کردن دست عوامل بیگانه است. بیگانه‌ای که جز وابستگی و چپاول ما هدفی نداشته‌است. ملکه مُرد، مثل هر طاغوت دیگری. اما حکومت برپاشده بر مبنای ولایت الهی و حاکمیت مردمی ایران، پرصلابت‌تر از همیشه می‌درخشد در صحنه سیاسی منطقه، بلکه در جهان. نمی‌توانم خوشحالی خودم را از مرگ او انکار کنم. از مرگ ملکه خیلی خوشحالم، اما تا وقتی روح زورگویی و زیاده‌خواهی باشد، جهان به آرامش نمی‌رسد. استعمار کهنه رفت؛ باید مواظب استعمار نو باشیم. استعماری که روح و فکر ما را هدف بگیرد بی‌آن‌‌که بدانیم. باید قوی شویم، اما در این میان از عوامل دست‌به‌سینه استعمار غافل نشویم. این روز‌ها باغ قلهک تهران برای این افراد، فرصت عرض اندام و چاپلوسی است. نکند همین‌ها ملکه مخوف و خون‌خوار را نجیب و مهربان معرفی کنند، نکند جنایت‌ها فراموش‌مان شود. امام به ما می‌آموزد: «ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. فردا ان شاء الله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هرچه هست‌.» -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
سکوت تنها جواب بچه‌های کلاس بود. کم‌کم خط‌های بی‌محتوای معلم داشت معنی پیدا می‌کرد. از بین خطوط، دریای خزر را شناختم و بعد خلیج فارس را، ولی نقشه شبیه ایران نبود خیلی بزرگتر بود. کم‌کم استان‌ها معلوم شد. هرات، تاشکند، بخارا، باکو. درس به صورت جدی شروع شد. قراردادها بود که پشت هم امضا می‌شد. معاهده بود که پشت سر هم توسط شاهان نالایق مهر می‌شد. خون مرد جنگی بود که روی زمین چالدران می‌ریخت. چای و‌ شیرینی بود که خورده‌می‌شد هنگام بستن قرارداد ترکمن‌چای... https://hawzahnews.com/xbSP7 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او نمی‌دانم کدام گیاه را با کدام معجون ترکیب کنم که اکسیری از شجاعت به من بدهد. آن وقت در شهر جار بزنم آهای مادر‌ها بیایید و از این اکسیر برای پسرانتان بخرید. آن را با عصاره‌ای از عشق دم کنید تا شیر مردانی بزرگ کنید نترس و دلیر. شیر مردانی که پهلوی هرچه نامردی‌ست زمین می‌زنند. آهای مادر‌ها بیایید و از اکسیر من برای دوشیزگانتان ببرید و آن را با عصاره‌ای از حیا بجوشانید و به دهان دخترکان بریزید تا زنان و مردانی از دامنشان بروید که دلیری و شجاعت را مشق هرشب کنند. تا جهانی پر از امید و نور داشته باشیم. اما چه کنم ندارم نه اکسیر دارم نه دل و دماغ. اصلا مگر شجاعت دوا می‌خواهد. یک عمر گوشه عطاری با گل‌ها و عطر‌هایشان مانوس شدم و ندانستم شجاعت الگو می‌خواهد. باید مشق شجاعت کنی. باید خود بشکنی در مقابل مظلوم تا پشت هرچه فرومایگی‌ست بر زمین بزنی.... دلم می‌خواهد سر از مغازه بیرون بزنم و بگویم آهای مادر‌ها بیایید معجون شجاعت دست من است. بیایید تا از میان این همه رایحه قاب عکس شجاعت را نشانتان بدهم. حاج قاسم را معجون کنید و در کام بچه‌هایتان بریزید، تا نهال وجودشان با بهترین عصاره‌ها محکم شود. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
به‌نام‌او از خدا خواستم حالا که مرا در راه نوشتن قرار داده، به بازوان قلمم قوت بدهد تا از خوبی‌ها بگویم، از زیبایی‌ها بگویم؛ زیبایی‌هایی از جنس دین، وطن. در روزگار جنگ تمام عیار فرهنگی، در سیاه‌نمایی‌ها و دروغ‌ها، راست ترین واقعیت‌ها را از دینم بگویم. از ایرانم بگویم و تو شدی همه حجّتم. حاج قاسم از تو گفتن سخت است، در عین سادگی. سخت است چون نمی‌توانم تو را آن‌گونه که باید بشناسانم؛ ابرمردی در روزگار خودم. انگار مرا حجاب معاصرت گرفته است. چقدر جذبه نگاهت قلمم را به کرنش وادار می‌کند. اما... از تو گفتن آسان است، مانند تمام کودکان ایران. آن‌ها تو می‌شناسند و دوست دارند مانند اسطوره‌های شاهنامه، مانند همه پهلوان‌ها. نه! تو را چون خودت دوست دارند و می‌شناسند به اندازه پاکی تو و پاکی قلب‌هایشان. حاج قاسم دعا کن مرا تا با قلمم از شکوه بزرگ تمدن اسلامی بگویم. از جای خالی تو بگویم و فرزندانی که قرار است این جای خالی را پر کنند. تا چشم کار می‌کند جای تو خالی‌ست. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye