eitaa logo
دل‌گویه
322 دنبال‌کننده
795 عکس
36 ویدیو
31 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نام‌او (قیزقلعه‌سی) شهادت یک واژه نیست، شهادت عشق است. کسانی که شهید شده‌اند شهید بودند و شهیدانه زندگی کرده‌اند. در جشن بودیم مداح داشت مولودی می‌خواند که ناگهان خانمی گفت: با توجه بخوان چرا چون بالگرد آقای بزرگی، گم شده، شاید دچار سانحه شده باشد. خیلی نگران شدم. جشن تمام شد همه با نگرانی به خانه رفتیم آن شب فقط تلویزیون، شبکه خبر را دنبال می‌کردم، تا شاید خبری بشود، نگران آقای رئیسی بودم. دیروقت شده‌بود. من با نگرانی به رخت خواب رفتم، صبح با صدای گریه مادرم، چشمانم را باز کردم. تلویزیون روشن بود. امید داشتم خبر سالم بودن آن آقا و همراهانش را بشنوم اما باخبر شدم که محل سانحه را پیدا کرده‌اند. ...و آن مرد بزرگ و همراهانش شهید شده‌بود. آن مرد بزرگ برای افتتاح سد(قیزقلعه‌سی) سد مشترک مرزی میان جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان رفته بود.در راه برگشت بالگرد دچاره سانحه شده و در منطقه ورزقان در جنگل دیزمار سقوط کرده بودند. ده‌ها گروه امدادی فرستادند ولی به علت مه آلود بودن هوا و سخت گذر بودن منطقه ساعت‌ها طول کشید تا محل سانحه را پیدا کنند. شبکه خبر این‌طور اعلام کرد: "انا لله واناالیه راجعون" خادم‌الرضا، خادم جمهور ایران ، آیت الله دکتر ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران در حال خدمت به مردم به درجه شهادت رسید . اشک در چشمانم حلقه زده بود. (خادم الرضا آسمانی شد) شهادت یک واژه نیست ،شهادت عشق است. کسانی شهید می‌شوند که شهیدانه زندگی کنند. سیدالشهدای خدمت، رئیس جمهور دوست داشتنی ما بچه‌ها، شهادتت مبارک. برای ما هم دعا کنید مثل شما برای ایران‌مان مفید باشیم. 🖊زینب شیخ زاده دهه نودی "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
"به نام‌خدای‌نشانه‌ها" چشم‌ها بهتر از کلمه‌ها با صدای گریه‌ی بلندی از خواب بیدار می‌شوم، گوش تیز می‌کنم صدای گریه‌ی مامان است با شتاب از تخت پایین می‌پرم، نکند،نکــ..ند هلی‌کوپتر حامل رئیس جمهور و همراهانش که سقوط کرده بود، منجر به مرگ آنها شده است با ترس به قلبم چنگ می‌زنم و دستگیره در را پایین می‌کشم با دیدن مامان که گوشی به دست اشک می‌ریزد، می‌فهمم که حدسم درست بوده و تمام دلشوره‌های دیشب به واقعیت تبدیل شده‌اند نیازی به حرف نیست. در عمق چشمان اشک بار مامان همه چیز را می‌خوانم. گاهی چشم‌ها بهتر از کلمه‌ها حرف می‌زنند. بدون این‌که بفهمم آسمان چشمانم بارانی می‌شود و گونه‌هایم خیس از اشک. گویی کسی قلبم را در دست گرفته و فشار می‌دهد. زانوهایم شل می‌شود و به رسم همیشه بابا بعد از این‌که می‌فهمد عزیزی آسمانی شده زیر لب زمزمه می‌کنم: اِنالِلّه‌وّاِنااِلیه‌راجعون "ما از خداییم و به خدا برمی‌گردیم" قرآن صورتی رنگم را از وسط باز ‌می‌کنم و با دیدن آیه‌ای که آمده قلبم آرامش می‌یابد دوباره آیه را‌ می‌خوانم و آیه بعدش را: سّلامٌ‌علیٰ‌اِبراهیم "سلام براهیم" وَکَذٰلِک‌ّنّجزِی‌المُحسِنین "و این چنین پاداش می‌دهیم نیکوکاران را" در دل می‌گویم آیه‌ها نشانه‌ها! و انگار که خدا این نشانه‌ها را فرستاده بود تا تسلی باشد بر قلب غم‌دیده‌ام‌. الان این‌جا زیر آسمانی که او هم به خاطرتان گریان شده‌است چشم انتظار پیکر پاک تو و همراهانت نشسته‌ام و سوره یاسینی را که برای سلامتی‌تان نذر کرده بودم به نیت آرامش قلب داغ‌دیده خانواده‌تان می‌خوانم. به یاد لحظه‌ی سال تحویل می‌افتم که خواب مانده بودم و وقتی چشم باز کردم از قاب شبکه یک چشمان پر صداقت‌تان را دیدم و حسی عجیب به من دست داد؛ حسی از جنس پاکی و مظلومیت. شاید در نظر قانون هنوز عقل و سنم به رای دادن نرسد ولی مطمئنم اگر می‌توانستم انتخابم شما بودید کاش شما هم مرا انتخاب کنید و شفیعم در آخرت باشید... خدا به همراهتان شهید جمهور🖤 🖊مائده سعیدی کارگاه نویسندگی "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او «من اول عاشق شدم!» می‌دانم من اول تو را شناختم، من اول تو را پسندیدم، اول من عاشق شدم. من تو را از حسرت‌های شناختم، همان حسرت دوران نوجوانی‌ام وقتی که کاروان مدرسه به سمت تو می‌آمد. من از شهداء ممنونم که اول‌بار با خیال آنان به تو رسیدم. من، تو را در راهروی آموزش و پرورش ناحیه دو شناختم، وقتی که نتوانستم از کنار تابلوی عکس به راحتی بگذرم. من، تو را در مزار برادر امام‌علی(علیه‌السلام) شناختم، ، آن‌وقت که گنبدش تمام چشمم را گرفته‌بود. من اول عاشق شدم، برای تمدن نهفته در زمینت یا نه، فرزندان گم‌شده در خاکت؛ برای کدامش نمی‌دانم! برای گرمی خون‌هایی که در رگ‌های مردان و زنانت می‌جوشد یا دست‌های پیرمرد و کودک که با اشتیاق برای اتوبوس ما، در آسمان تکان می‌خوردند... نمی‌دانم جذبه کدام دارایی‌ات مرا به تو عاشق کرد، هرچه بود، نبود! من هنوز را ندیده، مجنونت شدم. امام هم عاشق بود، همان موقع که گفت جزایر باید حفظ شوند، مردم هم عاشق امام بودند و عاشق تو که نگذاشتند مُهرِ مجنون از پیشانی ایران پاک شود. اصلاً شهداء مجنون بودند که این‌گونه پای حرف امام ایستادند، آن‌ها مجنون بودند، لیلی داشتند، مرام داشتند... راستش را بخواهی برای رفتن به ، را بیشتر می‌پسندم، با وجود این‌که نقشه می‌گوید ! شلمچه باب‌ ورود است، شلمچه اذن دخول است برای زیارت ارباب؛ اجازه از همه استخوان‌های زیر خاک تو، اجازه از ، اجازه از ، از ، از... نفت حتی در ورطه دلیل‌هایم نمی‌گنجد، اما چرا، تاریخ پربارش، مزار . به درس و مکتب می‌برد این طفل گریز پای را و در کنار دانشگاه قرار می‌دهد. دلم هوای امام رضا(علیه‌السلام) که می‌کند، به دادم می‌رسد. من در دنبال ربّ خویشم، در زیگورات تو، خدایم را برای این همه نعمت ستایش می‌کنم. من، آب زندگانی را در آسیاب دشمن نه! در آسیاب‌های آبی شوشتر تو می‌بینم. خدا ببخشد مرا که بی‌رسمی می‌کنم و مست می‌شوم در نرگس‌زارهای ، آن‌وقت دیگر دیر و خرابات نمی‌خواهم، گوشه قدم‌گاه امام‌رضا(علیه‌السلام) کنج * مرا کافی‌است. دلم به گرمای تو خوش است، حالا دیدی که بیش‌تر دوستت دارم؟ من اول عاشق شدم، ! *ارجان نام قدیم بهبهان است. 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او این متن را خیلی دوست دارم، به مناسبت امروز، روز آزاد سازی خرمشهر دوباره گذاشتم. امروز روز بزرگی‌ست، شادی روح همه شهیدان فاتحِ فتح خرمشهر، صلواتی قرائت بفرمایید. "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او به پایان می‌رسد غم‌های ما یک روز، شکی نیست سپیده از دل غوغای شام تار می‌آید "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او دریافت هر متنی، در واقع، خواندن سفیدی‌های مابین متن است. "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او با یک جهان مبارزه کردم به خاطرت با افتخار فاتحِ جنگِ جهانی‌ام "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او قند پارسی از زبان مادر تا گفتمان جدید حماسه در همه جای دنیا زبان مادری، لفظ آشنایی‌ست. لفظی پر از معنا، یعنی همان زبان که مادر با آن سخن گفتن را به کودکش می‌آموزد و الفاظ را با مهربان‌ترین وجه در کام کودکش می‌ریزد. ◽◽◽◽◽ زبان فارسی، این گنجینه عظیم هنر جهان، روزگاری پرفراز و نشیب به خود دیده‌است، روزگاری سخت و طاقت‌فرسا که با داشتن ریشه‌های قوی توانسته‌است، بماند و بدرخشد. راز ماندگاری این الفاظ که به زبان می‌آوریم و با آن مشق می‌کنیم، برگرفته از همت مردان و زنانی‌ست که زبان مادری خویش را بسان مادرشان نکوداشتند و خلق اثر کردند. خالقان دیوان‌ها و داستان‌ها، خالقان اسطوره‌‌ها و واقعیت‌ها همان حماسه سازان‌اند. کدام زبان، شاه‌نامه‌ای دارد که در اوج سختی و اضمحلال حکومت‌ها سراییده‌شده و از هویتی که نسل به نسل و سینه به سینه مانده، حراست کرده‌است؟ این سخن ادعای همه اهل فن است، زبانی که توانایی سرودن شعر داشته‌باشد و خروجی کار آن شاه‌نامه باشد، ستودنی‌ست. کدام زبان پند را با زر ورقی از هنر و ادیبات به کام خوانندگان خود می‌چشاند که حتی بعد از هفت‌صد سال آمدن و رفتنِ آدمیان گونه‌گون پند دهده و تذکردهنده باشد؟! کدام عارفی را به سان حافظ می‌شناسید که با همین کلمات و با همین قواعد اشعاری بسراید که هرخواننده‌ای مقصود خود را دریافت کند و راضی شود؟! زبان فارسی پر است از آواهایی که آهنگین است. رشته کلمات را به نظم منظم می‌کند و حاصل کار غزلی می‌شود که زنگار دل بشوید یا سجی می‌شود که عارف پند دهد. ◽◽◽◽◽ تاریخ سخنان زیادی برای گفتن دارد اگر اهل شنیدن باشیم. در کارزار حمله مسلمانان به سمت ایران و استقرار مسلمانان در بیشتر نواحی این مرزوبوم و رایج شدن زبان عربی در کوچه و بازار، این زبان فارسی بود که از هویت زبانی خود حراست کرد. تاریخ گواه این است که دیوان‌ها به فارسی مشق می‌شد و کاتبان به فارسی محاسبه می‌کردند. این زبان، همراه مردمانش ماند حتی وقتی که بسیاری از تمدن‌های مهم دنیا، رنگ و بوی عربیت به خود گرفته‌بود. زبان مصریان تا قبل اسلام سریانی و قبطی بود. مصریان در مواجهه با اسلام، به دگردیسی زبانی روی آوردند و این برخلاف روش ایرانیان بود که اسلام را با جان خویش پذیرفتند و شهادتین بر زبان راندند و زبان و هویت ایرانی متناسب با فرهنگ دینی خود را حراست کردند. یعقوب لیث صفاری یکی از حاکمان محلی بود که منهای فعالیت‌های سیاسی‌اش، اهتمام ویژه‌ای به این امر داشت به طوری که شاعران را موظف کرد به فارسی شعر بگویند و تمام دیوان‌ها و مکاتبات فارسی باشد‌. در این میان و در قرن ۱۵ هجری قمری، رهبری ایران به دست حکیمی افتاده که بیش از پیش به مهم اشراف دارند و حفظ و صیانت از زبان فارسی را از اوجب واجبات می‌دانند. ایشان واژه سازی با کلمات فارسی را بر معنای کلمه به کلمه ترجیح می‌دهند و اذعان دارند فارسی قابلیت بیش از این‌ها را دارد. این زبان قابلیت ترکیب واژه‌ها و خلق معنای جدید را در خود دارد. ایشان مقام و توانایی زبان فارسی را تا جایی پیش می‌برد که نه تنها فارسی زبان ادیبان و هنرمندان است بلکه این زبان قابلیت علمی فراوان نیز دارد: "حرف من این است که ما از لحاظ علمی به جایی برسیم که دیگری اگر بخواهد آن دانش را و آن رتبه‌ی بالا را یاد بگیرد مجبور باشد بیاید زبان فارسی یاد بگیرد. همچنان‌که شما امروز در بخشی از علوم اگر بخواهید به تازه‌های علمی دست پیدا کنید مجبورید زبان انگلیسی یا زبان فرانسه  را مثلاً یاد بگیرید؛ حرف من این است؛ ما باید کشور را به اینجا برسانیم. بله، ما انرژی داریم، توان داریم، ظرفیّت داریم، عقب هستیم امّا خودمان را به جلو می‌رسانیم؛ کمااینکه خیلی عقب‌تر بودیم، خودمان را به اینجا رساندیم که امروز هستیم. حرف من این است."۱۳۹۵/۰۳/۲۹ این هوشیاری و این اتکا به داشته‌ها و باورها از زبان رهبر یک جامعه در پیشبرد اهداف علمی بسیار راهگشاست. این سخنان افق جدیدی را مقابل چشم اندیشمندان می‌گشاید: "‌بنده سه چهار سال قبل از این، به جوانهای دانشجو و اهل علم گفتم که شما باید کاری کنید که پنجاه سال بعد، اگر کسی خواست به تازه‌های علمیِ آن روز دست پیدا کند، مجبور بشود بیاید زبان فارسی یاد بگیرد. کنید."۱۳۹۵/۰۱/۱۱ اما امروز این این قند پارسی، بیشتر از هر زبان دیگری در ادبیات جبهه مقاومت و مردم آزاده جهان خودنمایی می‌کند، زبانی که هویت انزجار از پلیدی را بیش از گذشته نشان می‌دهد. زبان فارسی امروز گفتمان جدید تمدن اسلامی‌ست که گاه با یک شعر و آهنگی در جهان رخ نشان می‌دهد و گاه با اظهار نفرت از عین خباثت. قطعا تا رسیدن به نقطه مطلوب و افق‌های ترسیمی فاصله داریم ولی این واقعیت انکارناپذیر است که زبان فارسی با داشتن پیشینه معنوی و اعتقادی و باورهای‌ نشأت گرفته از هویت تمدنی‌اش، راه خود را پیدا کرده‌است.
این زبان که آرام‌بخش‌ترین لالایی مادرانه است، در حال حرکت به سمت حماسه‌سازی‌ست. حماسه‌ای که در گوش فرزندان با صدای مادران بها می‌گیرد و با مشت‌های گره‌کرده بر سر دشمنان فرود می‌آید. 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او متن "قند پارسی از زبان مادر تا گفتمان جدید حماسه" متن در دیدگاه، خبرگزاری فارس👇 https://farsnews.ir/Viewpoint_Plus/1716104232615294614 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام‌او شهر مهر هربار گوشه‌ای از ایران گل می‌کند، خودی نشان می‌دهد و برگ تاریخی خود را رو می‌کند و هویت خود را بروز می‌دهد. هربار "شرف المکان بالمکین" در این دیار اسلامی، بهتر تفسیر می‌شود. ◽◽◽◽◽ خدا قوت شهر دوست‌داشتنی، شهر پر از قدمت، شهر پر از ایران، حق بود که رصدخانه ایران در شهر شما باشد، خواجه نصیر شما را شناخته‌بود. شما ستاره‌هایی دارید که در آسمان عجیب می‌درخشند و راه را نشان می‌دهند. شهر انگورهای گوارا، این‌بار شیرینی شهادت فرزندت، تنه می‌زند به گوارایی انگورت. مراغه جان، شهر مزارات پنج‌گانه، شهید مالک رحمتی هم آمد و مزارش، جاودانه خواهد ماند، کنار گنبد سرخ و کبود. شهر مهر و مهرابه، شهر سنگ‌نگاره‌ها شهادت فرزندت مبارک. 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
آتنا سادات کاظمی دهه نودی "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
به‌نام خدا، به‌یاد خدا، و برای خدا ان‌شاءالله «وجه مشترک همه ما بغضی بود در گلو...» روز یک‌شنبه ۳۰ ارديبهشت بود که استاد منطق، هنگام تدریس مثل همیشه نبود... حالی آشفته داشت... کلاس که تمام شد، برخلاف همیشه، استاد بلافاصله رفتند سراغ گوشی و بالاوپایین‌کردن کانال‌ها... مثل همیشه رفقا برای «خسته‌نباشید» گفتن و خداحافظی‌کردن خدمت استاد رفتند، ولی حال نگران استاد این «خسته‌نباشید»ها را تبدیل کرد به فضولی‌کردن در تلفن همراه استاد و خبری که توسط یکی از بچه‌ها بلند خوانده شد: «سقوط بالگرد رئیس‌جمهور در نزدیکی ورزقان!» نگاه بچه‌هایی که داشتند می‌رفتند برگشت؛ نگاه‌ها پریشان، بهت‌زده و نگران شد... - چی؟ - هلیکوپتر رئیسی توی سفرش به آذربایجان غربی توی کوه سقوط کرده! ▫️▫️▫️ حالا تمام صحبت‌ها بر سر همین موضوع بود و برای بچه‌هایی که به گوشی هوشمند دست‌رسی نداشتند، کلاس و گوشی استاد تبدیل شده بود به پایگاه خبری در کل مدرسه، حتی برای پایه‌های دیگر... استاد تا حدود یک‌ساعت بعد از کلاس هم مانده بود برای پاسخ به نگرانی‌های بچه‌ها... پس از اینکه استاد رفتند، دیگر راه دیگری نداشتیم جز این‌که برای گرفتن خبر جدید با گوشی‌های دکمه‌ای رادیو گوش کنیم و سهمی جز تکرار خبر سقوط چیزی عایدمان نمی‌شد... بعضی دیگر نیز با خانواده‌ها تماس می‌گرفتند تا شاید خبر جدیدی بشنوند... همان شب یکی از بچه‌ها پشت تلفن، مادرش را آرام می‌کند، مادری که نگران است از این حادثه با بغضی درگلونشسته... ▫️▫️▫️ ساعت خاموشی می‌شود با چشم‌هایی که خواب برای‌شان معنای بی‌بخاری داشت! صبح بعد از طلوع آفتاب تنها خبری که رسیده بود پیداکردن لاشه هلیکوپتر بود که هنوز به لاشه نرسیده بودند... ساعت ۷ صبح همه با کوهی از نگرانی به کلاس می‌رویم، همه حال‌مان خراب است مثل استاد... پس از اتمام کلاس راهی حجره می‌شویم و با گوشی دکمه‌ای به رادیو وصل می‌شوم... «آیت‌الله رئیسی رئیس جمهور ایران در سانحه هوایی شهید شدند» اولین بار است که با چنین خبر ناگواری مواجه می‌شوم... هرکس حالی دارد، یکی سرش را گرفته، دیگری به دیدار مشت می‌زند و من هم می‌روم که لباس سیاهم را بپوشم، لباسی که برای هیأت آورده بودم... وجه مشترک همه ما بغضی بود که در گلو بود، به کتابخانه می‌رویم برای برداشتن کتاب که تلویزیون مدرسه با اجازه معاونت آموزش روشن شده است، تصاویر شهید رئیسی را نشان می‌دهد در شهرهای مختلف، بین روستاهای دورافتاده، بین گل‌ولای برای درد مردم... اینجا بود که بعض همه ترکید و گریه‌ها شروع شد، ولی گریه‌ها صدا نداشت. ▫️▫️▫️ کتاب را برداشته و سر کلاس نشستیم با چشمانی اشک‌آلود، استاد شروع کرد: «بسم‌الله الرحمن الرحیم انا لله و انا اليه راجعون ان‌شاءالله که ما هم مثل ایشون شهید بشیم...» بعد این جمله گریه‌های بی‌صدای سالن مطالعه در کلاس جان گرفته بود... در این شرایط استاد چه کار می‌توانست بکند؟ جز این‌که با صحبت‌کردن این جمع بچه‌های ۱۶ساله را آرام کند... بعد از حدود ۲۰ دقیقه گریه و صحبت‌کردن‌های استاد، کلاس به شکل رسمی شروع می‌شود... درس امروز اسم فاعل بود و فاعل يعنی انجام‌دهنده کار، همین هم دوباره تلمیحی داشت به کننده و کاری‌بودن شهید رئیسی برای مردم... کلاس تمام شد... انتهای کلاس به کناردستی‌ام گفتم: «این‌جوری نمی‌شه، باید وقتی که رفتیم حجره روضه بگیریم» انگار که این سخن دونفری‌مان را استاد شنید و گفت که کلاس را با سلامی به امام‌حسین(ع) تمام کنیم... سه‌بار سلام دادیم و استاد شروع کرد به روضه‌خواندن... این روضه‌ خودجوش تسکین درد و فشاری بود که بر ما وارد شده بود و یاد روضه‌خوانی شهید رئیسی افتادم که می‌گفت اگر می‌خواهید برای چیزی گریه کنید برای امام‌حسین گریه کنید «إنْ كُنْتَ باكِياً لِكُلِّ شَئ فابك عَلى الحُسَيْن»... ✍ "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او بيرون ز تو نيست آنچه می‌خواسته‌ام فهرست تمام آرزوهای منی پی‌نوشت: کتیبه‌های به‌کارگرفته در تن زیگورات چغازنبیل، شهر شوش، استان خوزستان. "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شـدم "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰معاونت پژوهش با همکاری گروه علمی تربیتی مطالعات اسلامی زنان جامعه الزهرا سلام الله علیها برگزار می کند. 🔆پنل تخصصی «مسئله تحمیلی حجاب از باورها تا هنجارها!» 🎙رئیس: سرکار خانم دکتر ریحانه کارپرور (مدرس حوزه و دانشگاه، پژوهشگر و عضو گروه علمی تربیتی مطالعات اسلامی زنان جامعه الزهرا سلام الله علیها) 🎤دبیر علمی: سرکار خانم نجمه صالحی (مدرس حوزه و دانشگاه، پژوهشگر و دبیر انجمن علمی پژوهشی تاریخ معاونت پژوهش جامعه الزهرا سلام الله علیها) 🔸اساتید ارائه کننده: 🎙سرکار خانم فاطمه میری طایفه فرد (عضو شورای انجمن علمی پژوهشی تاریخ معاونت پژوهش جامعة‌الزهرا سلام الله علیها) موضوع: حجاب زنان ایران از منظر سفرنامه نویس فرانسوی (شاردن) 🎙سرکار خانم دکتر زهرا دلاوری پاریزی (مدرس حوزه و دانشگاه، عضو شورای انجمن علمی پژوهشی کلام معاونت پژوهش جامعة‌الزهرا سلام الله علیها) موضوع: مقایسه تاثیر مبانی توحیدی و اومانیستی بر کیفیت و کمیت حجاب 🎙سرکار خانم عفت عرب زاده (پژوهشگر موسسه شناخت و عضو انجمن علمی پژوهشی مطالعات زن و خانواده معاونت پژوهش جامعة‌الزهرا سلام الله علیها) موضوع: بررسی لایحه حجاب و عفاف بر پایه فکری رهبری 📌لینک مجازی: https://online.jz.ac.ir/rbhyyb897yoy 🗓زمان: سه شنبه 1403/03/08، ساعت 9 الی 11 🏢مکان: جامعه الزهرا سلام الله علیها، معاونت پژوهش، طبقه سوم 🌐کانال معاونت پژوهش 🆔https://eitaa.com/jz2602
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او لایق لیلی نباشد دیده‌ی هر بی‌بصر گوهر ناياب دیدن، چشم مجنون بایدت "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او بوی اِتانول، عطر نرگس با دوچرخه سلانه سلانه عرض شهر را رکاب می‌زند، عرق به طول چین‌های پیشانی‌اش می‌غلتد و مانند قطرات شمع آب شده از دو طرف صورتش پایین می‌ریزد. هرم هوای شرجی جاسم را هم به ستوه آورده. جاده بالا و پایین می‌رود و جعبه شیرینی هم با یک قاعده سینوسی هم‌راه جاده قوس برمی‌دارد. اما انگار بد جور به پشت‌بند دوچرخه چسبیده‌است. می‌خواهد آبروداری کند از جاسم که حالا بابای سه‌تا بچه‌ی قدونیم‌قد شده‌است. جاسم باید زودتر خودش را به پتروشیمی برساند. این تاخیر اصلا برای سرکارگر پذیرفته نیست. حالا بر فرض بعد از دوتا دختر سیاه و سفید خدا به او یک پسر داده، این قضیه کجای کار پتروشیمی را ‌می‌گیرد؟ اصلا چه فرقی دارد که او در درونش حسی شبیه پادشاهان دارد یا نه شبیه به یک کارگر ساده نفتی، که تازه در پتروشیمی ماهشهر شروع به کار کرده و از قضا عیال‌وار هم هست. این عیال‌واری شاید بد ماجرا باشد ولی او از درون پادشاهی می‌کند، برای نعمتی که خدا به او داده‌است. جاسم علی را دوست دارد، به قد یک عمر خودش نه عمر دو روزه علی، انگار تمام آینده را در تیله‌های سیاه چشمان علی می‌بیند. در گوشه‌ی باغ پدری، در سوز سرمای آذرماه هم‌راه علی و خواهرانش نرگس‌ها را از خاک با برکت بهبهان بیرون می‌کشد. غیر از میگرن و نقرس این باغ هم به او رسیده‌است. مادر آن گوشه نرگس‌ها را زینت داده، آماده می‌کند که ماشین حمل گل بیاید و گل‌ها را ببرد به تهران برای پخش در گل‌فروشی‌ها. بوی آبگوشت از آلونک کنار باغ بیرون می‌پرد و خبر از رسیدن زمان ناهار می‌دهد، اما رایحه نرگس‌ها به او می‌چربد. دخترها روروک علی را هل می‌دهند، جاسم نرگس‌ها را می‌گیرد جلوی چشم بانو... _ تقدیم با عشق _ خودتو لوس نکن بیا سر سفره آخرین دست انداز جاسم را پرت می‌کند کنار سردر پتروشیمی. بوی اتانول دماغش را پر می‌کند و رایحه نرگس فراموشش می‌شود. گوشه‌ی جعبه شیرینی را از زیر بند دوچرخه بیرون می‌کشد. جعبه له شده اما شیرینی‌ها را می‌شود تعارف کرد. جاسم دوچرخه را ول می‌دهد کنار در نگهبانی و می‌رود اتاق سرکارگر. زیر لب "وجعلنایی..." می‌خواند و در می‌زند. فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye