بهناماو
🏴🏴🏴🏴
کاش من در خانهی امکلثوم بودم. کاش دستگیره در خانهاش بودم که می خواست تمام سعی خودش را بکند که مانع رفتن شما شود. کاش از مرغان حیاط امکلثوم بودم و پر و بال میزدم تا مانع رفتنتان شوم. حتی به اندازه چند لحظه...
به اندازه چند لحظه دیرتر مانع از یتیم شدن ابنا بشر شوم. من از یتیم شدن میترسم.
من دنیای بی نام و عطر شما میترسم.
کاش این صبح را طلوعی نبود که دو گانهای باشد و محرابی...
خلیج همیشه فارس
آمده بودند بمانند. پرتغالیها را میگویم. این از قلعههایشان پیدا بود، از استحکام و زیبایی چیزی کم نگذاشته بودند، برای خود زمین بازی، کلیسا و... ساخته بودند.
نه یکی، نه دوتا، بلکه در بهترین و استراتژیکترین مناطق خلیج فارس، فرقی نمیکرد خاکش سرخ باشد مانند جزیره هرمز یا مستحکم باشد مثل جزیره قشم. توپهای جنگیشان را با کبر و غرور، در اطراف قلعهها مستقر کرده بودند و در خیال خام سلطه بر این دریای باشکوه غرقه بودند.
اما امامقلی رویای سروری بر خلیج فارس را برایشان به کابوسی هولناک تبدیل کرد... و دست آخر هم آنان را برای همیشه از خلیج همیشهفارس بیرون کرد...
شاخابپارس باشی یا خلیج فارس یا بحر ایران، فرقی ندارد، زیرا همیشه هویتت را با نامت حفظ کردهای.
همیشه، تاریخ اسنادی به یادگار میگذارد که به مزاج تحریفکنندگان خوشایند نیست، مثل قدیمیترین نقشههای جهان که نام زیبای تو را فریاد میکنند. مثل قدیمیترین کتب که در تاریخ مکتوب، استواری تو را نمایش میدهند. ایران پر است از مردانی چونان رئیسعلی که حتی تاب دیدن پرچم بیگانه را بر روی باروهای تو نداشتند. فرق نمیکرد که بیگانه از جنس دولت غیرفخیمه باشد یا دیگر همدستانش. خون ریختهشده یاران رئیسعلی بر کرانه خلیج همیشهفارس، نشانه مظلومیت، اما اقتدار نام ایران دارد.
کم نیستند همانند نادر مهدویها که خواب از چشم متجاوز بگیرند.
«کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل «نادر مهدوی» یا «بیژن گرد» بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان در خلیج فارس حمله برد؟ میپرسد این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟ هیچ! به درد دنیای دنیاداران نمیخورد اما به کار آخرت عشاق میآید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق».(سید مرتضی آوینی)
خلیج فارس یعنی تمام زیبایی جزیره هفترنگ هرمز، یعنی بزرگی و صلابت قشم، یعنی همه صفای مردم لارک، یعنی نجابت زنانی با پوشش جنوب، یعنی همه خندههای کودکانه بچهها در کوچهپسکوچههای بندرعباس. یعنی دستان پینهبسته مردان غیور این سرزمین بعد از چیدن خرمای نخلستان، یعنی زبان فارسی با لهجه جنوبی، یعنی بوم سبز، بوموسی، یعنی بزرگی و کوچکی تنبهایت، یعنی زردکوه و آریانا، یعنی دفاع و صیانت از جایی به نام پارس.
چقدر در اوج مظلومیت، زیبایی! دریای اردیبهشتی!
#خلیج_فارس
#شاخاب_پارس
#ایران
#شهید
#ده_اردیبهشت
https://b2n.ir/m15603
🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
گاهی بیان درد، التیام است
گاهی این التیام، درمان است
از دردهای دیگران برای مقاصد خود استفاده نکنیم
شاید بار دیگر دوتا درد برایش بماند؛ درد و دردِ نگفتن
#هایکو_نویسی
سلام فرمانده.docx
17.4K
سلام فرمانده در ترازوی تمدن اسلامی
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
🛑 کاروانسرای دیرگچین قم در راه ثبت جهانی
🔹مدیرکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی قم از قرارگیری نام کاروانسرای دیرگچین در فهرست ثبت جهانی مجموعه کاروانسراهای جاده ابریشم خبر داد.
🔹شواهد تاریخی و قدمت بالا، سبک خاص معماری، جاذبههای متنوع کاروانسرای تاریخی دیرگچین باعث شده تا بحث جهانی شدن این کاروانسرا از منظر فرهنگی مطرح و اسناد و مدارک لازم نیز برای سازمان یونسکو تهیه و ارسال شود
🔹کاروانسرای تاریخی دیرگچین یکی از بزرگترین و قدیمیترین کاروانسراهای ایران با قدمتی ۱۷۵۰ساله است که ساخت آن به دوره ساسانی مقارن با زمان اردشیر بابکان میرسد.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
چنین روزی بود که به خواستگاریام آمدید تا مرا برای یکی از پسران شهر که تازه طلبه شده بود پسند کنید. نمی دانم ولی انگار پسند کردید و من به قم آمدم. از شهری پر از هیاهوی دوست و فامیل به غربت قم. بانو شما همهی فامیلم شدید. مادرم شدید پدرم شدید و همه خانوادهام.
مهمانی من خانه شما بود وقت دلتنگی حرمتان بهترین نقطه زمین بود تا خودم را با هر وسیلهای به آنجا برسانم.
اونوقت بود که راز سر به مهر دلم فقط برای شما باز میشد.سبک میشدم و برمیگشتم به روزمرگیهای زندگی...
در پاسخ به سوال آیا این جا کسی را داری؟ میگفتم: بیبی معصومه همهدار و ندار من است. راست میگفتم و راست میگویم شما همه پناهم شدید در کوران بی پناهیها...
دل به ضریح میبستم، میگفتم و میگفتم و میشنیدید و میشنیدید.
بانو برایم بمانید در دوران ایمان دادنها و جایزه گرفتن ها...
بگذار خادم آستانتان باشم. بگذار مفتخر شوم به کنیزی شما. از تمام مدالها فقط مدال نوکری شما را میخواهم.
نکند روزی مرا نخواهید! من از تنهایی میمیرم ...
https://eitaa.com/del_gooye/382
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
قصه شهر فراموش میشود؟
آثار تاریخی قلب تپنده تمدن شهر است، شهری که قرار است قدمتش را به حال و آینده شهر گره بزند. میراث ماندگاری که از پس ادوار مختلف به دست ما رسیده است. گاه در طول تاریخ ستم دیده است، گاه تبر چشیده، اما پابرجا مانده که فرزندِ آدم بیاید، ببیند وعبرت بگیرد؛ فاعتبروا یا اولی الابصار!
مجموعههای تاریخی امانتی بوده که از گذشتگان به ما رسیده و قرار است ما هم به دست آيندگان برسانیم. این رساندن فقط به معنی رساندن تن رنجور و جسم خاکی این ابنیه تاریخی نیست، بلکه روح حاکم بر آن بنا که از طریق بنّای نازککار به دست ما رسیده، روح حاکمی که از پس مجاهدات و مبارزات، فراز و فرود ایام و خوب و بد روزگار، استوار ایستاده است. از پس وقایعی که در آن محل اتفاق افتاده، وقایعی که مسیر زندگانی مردمانی را تا به امروز تحتالشعاع قرار داده است.
باید پاسداری کنیم از هرآنچه در طول تاریخ بر این خاک پرگهر گذشته، از هرچه که ما را بیشتر وصل میکند به هویتی تاریخی، از هرچه که پاسخی به سؤالهای امروز ماست.
اما اگر از حال و روز این اماکن بپرسید، میگویم: خوب نیست. شاید تمام داشتههای یک بنا فقط در دیدن مختصر آن خلاصه میشود که اگر حالی باشد و پرسشگری و پاسخدهندهای دانا.
گاهی شده که کیلومترها سختی سفر را به جان خریدهام که فلان موزه را بازدید کنم، گنجینههایی که چشم دنیایی در بهدستآوردن آن است، آن وقت با فردی کسل و خوابآلود مواجه میشوم که حتی حال روشنکردن چراغها را هم ندارد. اهل سیاهنمایی نیستم اما دلم میسوزد برای آن نوجوان که از طرف مدرسه به دیدن موزه شهرش میآید و وقتش را به بازیهای کودکی میگذراند، شاید آخرین باری باشد که میآید تا هویت شهرش را بشناسد، باید دلسوزی باشد که داستانهای کهنشهرش را به گوش او برساند.
در طول سفرم به قزوین به موزه خوشنویسی سری زدم، حال خوبی که میخواستم، نصیبم نشد. فقط حسرتی ماند که مرا وادار به نوشتن کرد، حسرت لحظات شیرین دختران نوجوانی که آمده بودند شهرشان را بشناسند، حسرت لحظاتی که به یغما میرفت. شاید در دلشان خوشحال بودند از کمشدن حتی یک ساعت درسی، شاید دیگر اینجا نیایند، شاید بچههایشان را نیاوردند که شهرشان را بشناسند، شاید در کنار دستفروش سبزهمیدان بایستند و خود را مشغول کنند ولی وقتی برای دیدن عمارت چهلستون نگذارند.
شاید هزار شبکه اجتماعی نارفیق بیاید و او را از هویتش بکند و او وصل به جایی نشده باشد و دل در گرو هویتش نبسته باشد. شاید تا آخر عمر نداند شهرش ۵۷ سال پایتخت شیعه بوده آن هم در همین عمارت کلاه فرنگی! از پس طوفانهای عثمانی و ازبک و... شاید اگر میدانست، در کنار عمارت، کلاه را جایگزین مقنعه مدرسه نمیکرد.
شاید از کنار خط عمادالکتاب بگذرد و یا حتی عکس هم بگیرد ولی نداند شهرش پایتخت خوشنویسی ایران است. شاید نفهمد که میراث اصلی باقی مانده از پدربزرگهایش همین حُسن خط است.
دلم میسوخت برای کارمندی که آخر هفته را برای بازدید از شهرش گذاشته بود و از این همه مطلع، تورلیدری ناپخته نصیبش شده بود که وقتی سؤالی میپرسید میگفت من طبیعتشناسم و برای پرشدن وقت شما را به اینجا آوردهام. شاید این پدر هیچوقت دیگر دست کودکش را نگیرد و اینجا نیاورد، شاید هیچوقت نداند که کجا زندگی کردهاست.
کاش بدانیم که کجای تاریخ ایستادهایم.
https://eitaa.com/del_gooye/387
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
#یادداشت
اجازه ندهیم قصه شهر فراموش شود
اهل سیاهنمایی نیستم اما دلم میسوزد برای آن نوجوان که از طرف مدرسه به دیدن موزه شهرش میآید، باید دلسوزی باشد که داستانهای کهنشهرش را به گوش او برساند.
mehrnews.com/xXQXS
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/mehrnews.qazvin
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
مجموعههای تاریخی امانتی بوده که از گذشتگان به ما رسیده و قرار است ما هم به دست آيندگان برسانیم. این رساندن فقط به معنی رساندن تن رنجور و جسم خاکی این ابنیه تاریخی نيست؛ بلکه روح حاکم بر آن بنا است که از طریق بنّای نازک کار به دست ما رسیده، روح حاکمی که پس گذشتها و ایثار و مبارزات و ملایمت و ناملایمات روزگار استوار ایستاده است. وقایعی که در آن محل اتفاق افتاده. وقایعی که مسیر زندگانی مردمانی را تا به امروز تحت الشعاع قرار دادهاست.
https://hawzahnews.com/xbLtx
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
https://isfahanziba.com/newspaper/13437/19-%D8%AE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF1401
صفحه ۱۲ روزنامه میتونید کاملش را بخونید.