بهناماو
شبها کنار تو از صبح و نور میگویم
صبحی به روشنی هر طلوع میگویم
امشب نبودی و من در سرای تنهایی
از لحظه فراق و غم و شمع و عود میگویم
#اردوی_مدرسه
#پسرم
#شعر
#هایکو
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
در سردی و سکوت کتابخانه
مسئول کتابخانه بالا میآید کلی سرمان غر میزند که این چه وضعیست، چرا پتو روی سرتان کشیدید؟ چرا زودتر نگفتید که گرمایش سالن مطالعه رو روشن کنن؟
بچهها به هم نگاه میکنند و ریز میخندند.
مسئول کتابخانه سمت یکی از قدیمیها میرود.
-فاطمه! گرمایش روشن بشه؟
-من نمیدونم خانم از بقیه بپرسید.
مسئول کتابخانه بالای سر تک تک بچهها میرود و این سوال را تکرار میکند. همه جواب مشابهی میدهند.
گویا هیچکدام نمیخواهند مسئولیت این کار بر گردنشان باشد. میخواستند تا میشود در مصرف گاز صرفه جویی کنند. دلشان شاید برای بچههای "درّهی اورامانات" میلرزد.
مسئول کتابخانه با غر به سمت تلفن میرود.
- از شما حرف در نمیاد، خودم میگم گرمایش رو روشن کنن. گفتن صرفهجویی نه اینکه خودت رو بکشی آخه.
آن روز قسمت بچهها نشد از گرمایش استفاده کنند. انگار خدا از نیتشان خبر داشت. مسئول گرمایش هم یادش رفت و سالن گرم نشد.
این حال و روز طلبههای پژوهشگاه بود که به قدر حتی یک گرمای معمولی دلشان نمیآمد از گاز استفاده کنند. شاید این کار باعث شود گاز به همه جای ایران برسد...
کاش به گوش برخی مسئولین برسد که سفره انقلاب را ارث پدری میدانند. بیایند و از این جوانان و نوجوانان یاد بگیرند. این جوانانی که لباس حبالوطن به قامت آنان برازنده بود.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
🍃🌹
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
#علیرضا_قزوه
@del_gooye
در جوار شاهزاده حسین دانشمندان و اولیای بسیاری خفتهاند که میتوان از علیبنشاذان، ابنماجه، خیرالنساج، ابراهیماستنبههروی ، رضیالدین طالقانی ، نورالدینگیلی، علیابنغازیبناحمد ، امام الدین رافعی ، سیاه کلاه ، واعظ قزوینی ، آقا رضی ، میرحسینا ، میر ابراهیم ، علامه زر آبادی ، و … نام برد .
بزرگان دیگری همچون شیخ علک قزوینی ، داود بن سلیمان غازی، پیر سفید ، پیر علمدار، ملا عبد الوهاب دارالشفا یی ، محمد بن یحیی ( شارح قاموس اللغه ) و … در نقاط دیگر شهر مدفونند.
@del_gooye
بهناماو
عشق آمد و در باز شد به سوی خوشی
دری به سوی قشنگی، دری به سوی پری
و در میان همه عاشقان سینه ستبر
منم بسان کسی با کلاف نخ پشت دری
#شعر
#هایکو
@del_gooye
بهناماو
برایم بمان حسین(ع)
سرگشته و هراسانم.کجایی ارباب؟
بوی شب بوها مرا تا این جا کشاند. نه! عطر وجود توست که راهم را کج میکند به مستقیم راهها.
پای آن کاج بلند ایستادهای تا مرا ببری به سال ۶۱ و من هنوز مدهوش عطر آمیخته تو با شببوها هستم.
حسین(ع) در این غربتکده تنهایی، به کدام ریسمان چنگ بزنم؟ دردم را در گوش کدام چاه نجوا کنم؟ رازم را با کدام مَحرم واگویه کنم؟ بیم دارم از کتمان رفیق و طعنهی نارفیق. بیم دارم از جفای یار بیوفا.
حسین(ع) مرا با خودت ببر و در گوشهی چادر خواهرت میهمان کن.شنیدهام از سجیهی شما که کَرَم است و عادتتان که احسان است.
مرا امان بده در این دشت بی محابای دنیا.
مرا بپذیر این گونه که هستم. این گونه که خاکسار درگاهت با همهی بدیها آمدهام.
حسین(ع) میترسم از ایمان خُرد و خرده گناههای بیشمار.
میترسم از ناقوس مرگ که صدایش لحظه به لحظه نزدیکتر میشود.
حسین(ع) مرا بشارت بده به بانگ الرحیلِ عند ربهم یرزقون.
حسین(ع) من و دنیا به خود میپیچیم از درد. درد بی یاوری، بی پناهی. کی میرسد آن فرزندی که وعدهاش را داده بودی؟ توانم رفته و گرگ ها از هر سو به سمتم میآیند.
من که هیچ، دنیا دیگر تاب این همه بیعدالتی را ندارد.تاب ندارد کودکان را بیپناه ببیند و دم نزند. یک بار دیده که با کودکان تو چه کردند؟!
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله
حسین(ع) برایم بمان در کوران تنهاییم.
بمان برایم درجدال شبههها و حقیقت ها.
باد صدای اذان ظهر عاشورای ۶۱ را به گوشم می نوازد. فرصتی میخواهم تا من وضو ساز کنم و پاک شوم. بگذار بیایم و در رکابت نوکری کنم. بگذار پر وبالم خونی شود.بگذار چادرم خاکی شود.
هراسانم دنبال تربت میگردم در نینوا. بگذار به رکوعت برسم.
الله اکبر
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
سر من پر ز گناه است خدایا مددی
دل من در تبوتاب است خدایا مددی
چه کنم از تب و از درد رهایی یابم؟!
یارمن بنده نواز است خدایا مددی
#شعر
#هایکو
@del_gooye
بهناماو
دلم صله میخواهد دلم هوای بهانهنست
دلم برای دیدن رویت به انتظار نشانهست
منی که مشق نکردم نوشتن شعری
به احترام نگاهت دلم پر از واژهست
و هرچه در ید خود بود میگذارم و دیگر...
#شعر
#هایکو
@del_gooye
#حدیث
✍️روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟
حضرت علی(ع) فرمودند:
خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم ، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی
❶ (الحمدلله علی کل نعمه)
خدایا شکرت برای هر نعمتی که به من دادی
❷ (و اسئل لله من کل خیر)
و از خداوند میخواهم هر خیر و خوبی را
❸ (و استغفر الله من کل ذنب)
خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم
❹ (واعوذ بالله من کل شر)
خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها
📙بحار الانوار ، ج۹۱
بهناماو
سعادتمندم
#امیرالمومنین
در کجا شما را بیابم؟ کتابها را ورق میزنم، وصف اسطورهها را میخوانم، اما اسطورهمن رنگ و بوی دیگری دارد، کجا پیدا کنم شما را که زندگیام با خیالتان زیبا شده. در تورات میگردم، انجیل را باز میکنم، قرآن را میخوانم، همه شمایید،
گاهی با یوسف به چاه میروم، نامتان که میآید، عزیز مصر میشوم.
گاهی با ابراهیم به آتش میافتم، یادتان، آتش را بر من سرد میکند. گاه به طوفان قوم نوح مبتلا میشوم، یادتان کشتی نجات میشود. در دل سیاه ماهی با یونس مینشینم، دعایتان مرا به ساحل نجات میبرد، گاهی چون مریم روزه سکوت میگیرم، خودتان میآیید و از من دفاع میکنید. گاهی مانند مسیح در کلبهای پناه میبرم، نامتان را میخوانم و عروج میکنم. گاهی دنبال نور میگردم و گرما، مثل موسی در طور سینا، دلم به یادتان آرام میشود، آنگاه پشت درختان طور مرا صدا میکنید.
گاهی دلم همراه محمد رسول الله میرود تا کنار دیوار براق، تا آسمانها، آنوقت شما را نزد خدا میبینم چون قاب قوسین، شاید نزدیکتر میشوید.
همه را جستجو میکنم، همهجا هستید اما در دلم بیشتر، دلم را خانهکردم برای محبتتان، برای دوست داشتنتان، خانهام را گلستان کردید، محبتتان اعجاز میکند، خدا میداند ولایتتان چه میکند؟!
مومنم به خدایی که خلق کرد عزیزترین بندهاش خاتمالرسل را، مومنم به خدایی که دست مادرتان را گرفت و تا قلب خانه خودش برد. آنگاه در را بست که اغیار را راهی به سوی خانه خدا نیست و شما بیرون آمدی از خانه خدا جایی که من پنج نوبت به زمان طلوع و غروب خورشید به سویش نماز میخوانم.
حالا هر جای دل میتوانم دنبال شما بگردم. کرم نما و فرود آی که قلبم جز به تسخیر مرامتان در نیامده. چه خوشبختم من که در فرصت یکباره زندگی نام شما را شنیدم، چه سعادتمندم که در طول عمرم، به قاعدهی نمی از یمی مرامتان را چشیدم، چهعاقبت بخیرم من که در رنگارنگی دینهای نوظهور شما در دلم نظر کردید و نظر کرده شدم.
خدایا شکرت که من و ما را دوست داشتی و محبت امیر عالم امکان را در دلمان کاشتی.
آنگاه با فرزندانش درخت ایمان را بارور کردی. خدایا ممنونم که از تمام دلایل دنیا، دلیل زندگیام را مولود کعبه اميرالمومنین (علیهالسلام) قرار داری. خدایا با محبت علی(علیهالسلام) ما را زنده بدار و با دین علی(علیهالسلام) ما را بمیران.
و اسئل لله من کل خیر
@del_gooye
✍️ عکس زیبای قدیمی و پرمعنی از شهر سامرا
🔸️خانههای مسکونی که حرم امامین عسکریین را احاطه کرده در حالیکه کاخ بنی عباس آن طرف رها شده است. این کاخ همزمان با تاسیس شهر سامرا و به دستور معتصم ساخته شده بود که پس از شهادت و تدفین معصومین این گونه در گذر زمان مرکزیت خود را از دست داده است.
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
بهناماو
دل در هوای سامرا پرمیزند پر
هادی در وادی غم سر میزند سر
امشب گدای سامرا هستم که قطعا
دستان پرمهرش به غم خط میزند خط
#شعر
#هایکو
@del_gooye
✅💠حلقه مفقوده ارتباط موثر بین مربیان، معلمان و مبلغان با دانشآموزان
قطعاً ارتباط با نوجوانان کار بسیار حساسی است؛ اما در عین حساسیت، سادگی و روانی خاص خود را داراست و این مسئله، اقتضای شرایط نوجوانی دانشآموزان است که آنان را آرمانخواه، بلندپرواز و درعینحال آزاده میکند.
آزادگی در این نسل از خصوصیات بارز آنان است که اگر در مواجهه درست و منطقی با مسائل قرار گیرند، میتوانند راه درست را انتخاب کنند.
🔹️نویسنده: فاطمه میریطایفهفرد
متن در خبرگزاری👇
http://snai.ir/1121185
#یادداشت
#نوجوان
#خبرگزاری
@del_gooye
بهناماو
تاریخ پر تلاطم
قوای افغان اصفهان را به تصرف درآوردند، طهماسب میرزا شانس میآورد و فرار میکند. خودش را به قزوين میرساند و در همین شرایط و اوضاع جلوس کرده و خود را شاه ایران مینامد و میشود شاه طهماسب دوم.
روسها تا گیلان و آستارا رسیدهاند. عثمانی هم تا زنجان و همدان را تحت قوای خود گرفته. فرانسه این وسط میانجیگری میکند تا نانی هم برای او گرم شود. مشهد را نادرقلی آرام کرده؛ امید دارد بخشی از مشهد در تصرف خود و نوادگانش دربیاید. اوضاع نابسامان است و صفوی هر لحظه به سراشیبی سقوط نزدیک میشود. من هم اشتیاقی عجیب دارم برای هرچه دانستن بقیه ماجرا، اما دلم میخواست کاری بکنم، اضطراب دارم از هرلحظه تاریخی که دارد بر سر ایرانم هوار میشود. سپاه افغان به قزوین میرسد؛ شهر پرتلاطم است. شاه طهماسب از شهر به سمت شمال فرار میکند...
صدای بوق ماشین من را بهخود میآورد. سوار ماشین میشوم فکرم در اضطراب وقایع است، یعنی گیلان چه میشود؟ نکندها به سراغم میآید. با وجود اینکه حدود ۳۰۰ سال گذشتهاست اما انگار همین حالا درونش زندگی میکنم.
داستان سلطنت بعد از آخرین پادشاه صفوی یعنی طهماسب دوم است که خودم تازه پیدایش کردم از کتاب زبده التواریخ و سفرنامه کروسینسکی. چهقدر لحظات سختی بود. درگیر و دار جنگ هرلحظه شرایط برای مردم سختتر میشد. کاری از دستم برنمیآید، فقط میتوانم وقایع را بازگو کنم. شاید عبرتی گرفت، شاید قدر عافیت دانست. دلم برای آستارا و گیلان شور میزند.
من بروم بقیه داستان را بخوانم. تاریخ همینقدر شیرین است و همین قدر زنده. اگر شما هم دوست دارید بیایید و با هم برویم برای کشف لحظات تاریخ ایران....
@del_gooye
بهناماو
دلم هوای تو دارد هوای بارانی
که میخورد به طلای گنبدت هر دم
و میروم به تماشای قطرههای صفا
که با تو مقدس شده قدم به قدم
أليس الصبح بقريب؟
#هایکو
#لبیک_یا_امام
#قدس
#پایان_اسرائیل
@del_gooye
بهناماو
امشب دوباره قدس بوی محمد(ص) گرفتهاست
بوی گلاب و عطر و شهادت گرفتهاست
در لابهلای دفتر بیبرگ روزگار
امشب دوباره حرم جان گرفتهاست
أليس الصبح بقريب؟
#شهادت
#فتح
#لبیک_یا_امام
#قدس
#پایان_اسرائیل
#هایکو
@del_gooye