eitaa logo
💕 دلبری 💕
491 دنبال‌کننده
921 عکس
229 ویدیو
11 فایل
💕هوالمعشوق💕 عاشقانه و دلبرانه از جنس بهشتی💖 سبک زندگی اسلامی ❣کپی بدون ذکر منبع فقط برای #همسر مجاز میباشد! کپی از #هشتکهای اختصاصی و #بنــرهای کانال #حرام میباشد. انتقادات و تراوشات دلتان را با ما در میان بگذارید👇 تبادل👇 @ghased313
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 ✍نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای روی کاغذ چیزی مینویسی! این روزها کار کردن برایم سخت شده،تو به اندازه ی خودت کمک میکنی من زیادی لوس شدم!کنارت مینشینم،دستی به ته ریشت میکشم، خنده ات میگیرد،قلقلکی هستی!دستم را میگیری با لبخند میگویی:شیطنت زیاد کار دستت میده ها! با لحن نازداری میگویم:علی جونم! جور خاصی نگاهم میکنی و میگویی:جونم! میگویم:بریم شام درست کنیم؟منو فسقلی گرسنه ایم! دست هایم را میگیری. _من فدای فسقلی و مامانش بشم! اخم ساختگی میکنم و میگویم:چشمم روشن!دیگه اول اسم فسقلی آورده میشه! گونه ام را میبوسی،بامحبت میگویی:آخه مامان فسقلی نباشه من فسقلی رو میخوام چی کار؟! لبخندی روی لب هایم مینشیند،همه اش ناز است آقا وگرنه که من جانم برای فسقلی در میرود!کمک میکنی بلند شوم،وارد آشپزخانه میشویم،مواد غذایی را روی میز میچینم میخواهی شروع کنی که میگویم:آقایی میشه تا من اینا رو خرد کنم شما اینجا رو جارو بکشی؟ دستت را روی چشمت میگذاری به روی چشم شما امر کن! حالت خجولی به خود میگیرم و میگویم:امر چیه آقا؟!من از شما خواهش میکنم! _بانو!پیازا رو خورد نکن اذیت میشی خودم خورد میکنم! دلم قیلی ویلی میرود،اما مشغول خوردن کردن پیاز میشوم!با تعجب نگاهم میکنی و میگویی:مگه نگفتم خورد نکن؟!چشمات اذیت میشه! _مگه چشمای آقام اذیت نمیشه؟!چطور دلم بیاد چشمای معصومش اذیت بشه؟! لبخندی از روی رضایت و لذت میزنی و میگویی:منم دلم یه وقتایی ناز کردن میخواد!مهربانو شدید الدلبر شدنا!تاثیرات مهردونه س؟! متعجب نگاهت میکنم و میگویم:مهردونه؟! با چشمانت به شکمم اشاره میکنی! _مهربان و مهربانو فسقلی شونم مهردونه! دست روی قلبم میگذارم نه سرجایش است! _نکن اینطوری علی الان من و بچه ت پس می افتیما! _آخ نمیدونی میگی بچه ت چه حالی میشم! مشغول جارو کشیدن میشوی،همانطور که جارو میکشی میگویی:اسم فسقلی رو انتخاب کردما! با اشتیاق میگویم:چی؟چی؟ جارو را کنار میگذاری،رو به رویم زانو میزنی! _بنیتا!دختر بی همتای من! دستی به شکمم میکشی! _میپسندی بابایی؟! با این بابایی گفتن هایت کل وجودم یک جوری میشود چه برسد به این فسقلی! نگاهم میکنی و میگویی:خانمم دخترمون اسمشو میپسنده؟! دستت را محکم فشار میدهم،من بیشتر غرق لذتم که تو راپدر میکنم!بهشت همین است!واقعا بهشت زیر پاهای من است! _خیلی! _چه مزه ای بده این شامی که دونفره درست کردیم!مزه شادی و محبت! نگاهت میکنم و میگویم:بله البته سه نفری درست کردیم! 👈نویسنده:لیلی سلطانی کپی بدون و پیگرد الهی دارد. ⏪ ... 💟 @Delbari_Love
💠﷽💠 👱🏻 پسری با اخلاق و نیک‌سیرت، اما به خواستگاری دختری می‌رود... 👨🏻 پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و ندارد، پس من به تو دختر نمی‌دهم...!! 👱🏻پسری ، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر می‌رود... 👨🏻 پدر دختر با ازدواج می‌کند و در مورد اخلاق پسر می‌گوید: انشاءالله خدا او را می‌کند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که می‌کند، با خدایی که روزی میدهد دارد؟؟!!!!... ✨امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که از ترس ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است. خدای متعال می‌فرماید: «اگر باشد خداوند از خود توانگرشان می‌سازد.» 📚 تفسیر نورالثقلین،ج۳، ص۵۹۷ 💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛اثر لقمه حرام بر فرزند تو شکم بچتون یا خودتون لقمه #حرام که رفت دیگه محاله کاری از دست کسی بربیاد... #استاد_قرائتی 💟 @Delbari_Love
#روش_انتقاد_کردن ✨ وقتی می‌خواهید از نامزد یا همسر #انتقاد کنید؛ ابتدا از چند ویژگی‌ِ #مثبت همسرتان تعریف کنید! ✨ سپس موردی که می‌خواهید #نقد کنید را عنوان کنید. ✨ اینکار درصد بالایی از گارد گرفتنِ بی‌جهت یا لج بازی همسرتان را #کم می‌کند. 💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شانزدهم ✍نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای
📙 ✍بی حال چشمانم را باز میکنم،صورت خندانت اولین چیزی ست که میبینم!صدایت می پیچید: _خوبی بانو؟ به نشانه مثبت سرم را تکان میدهم و آرام میگویم:علی! دستم را میگیری و میبوسی! _جانه علی،جونه علی! لبخند کم جانی میزنم. _بنیتا کو؟ _الان میارنش مامان خانم! قلبم میلرزد از این لفظ مامان!میخواهم تکه ای از وجودم را لمس کنم! _چه شکلیه؟ دستم را میفشاری! _هنوز ندیدمش! با تعجب نگاهت میکنم! _چرا ندیدیش؟! باعشق نگاهم میکنی،از آن نگاه هایی برق داری که فقط من میفهمم! _همچین لحظه ای بدون تو بانو؟ لبخندم پررنگتر میشود،در این وضعیت هم زرنگی مهربان! دسته گل سرخی کنار تخت میگذاری و میگویی:اینام برای گلم وغنچه مون! کشتی من را با این لقب گذاشتن هایت!میخندم و میگویم:لابد خودتم باغبون؟! میخندی،میگویی:آره!نوکرتون! _ولی میدونی که هیچ گل و غنچه ای بدون باغبون وجود نداره!باغبون نباشه میمیرن! پرستار وارد میشود،ضربان قلبم روی یک ملیون میرود!این موجود کوچک حاصل عشق ماست؟! اشک در چشمانم جمع میشود!پرستاردخترمان را بغلم میدهد،اشکم سرازیر میشود! کمی محکم به خودم فشارش میدهم!ساده نیست نه ماه بار بکشی و ناگهان خالی بشوی! چشمانش را بسته،کمی دست مشت شده اش را بالا می آورد،با گریه دست کوچکش را میبوسم و میگویم:خوش اومدی دخترم! دستت را دور شانه ام حلقه میکنی و میگویی:دیگه نشد!حالا من حسودیم میشه! با ذوق میگویم:علی ببین چه کوچولوئه! با شوق نگاهش میکنی،با احتیاط بنیتا را از دستم میگیری،نگاهش میکنی،نگاه پدر به دخترش! پدر شدنت مبارک آقا! _آقایی،بابا شدنت مبارک! با احساس نگاهم میکنی،ما نیازی به زبان نداریم،برای انتقال حس و حرف چشمانمان کافیست! _مامان شدن به شما خیلی میاد نازدونه! آرام با دخترمان صحبت میکنی! _مهردونه ی من!بابایی نمیخوای چشماتو وا کنی؟! رو به من میگویی:یه جا خوندم بچه به ضربان قلب مادرش واکنش نشون میده حتی با صدای ضربان قلب مادرش آروم میشه!بیا بچسبونش به قلبت شاید چشماشو باز کرد! _بذار صدای چیزی که مامانشو آروم میکرد بشنوه! با تعجب نگاهم میکنی! _چه صدایی؟! _صدای قلب باباش!امتحان کن! _مامانش که آرام بخش باباشه! بنیتا را به قفسه ی سینه ات میچسبانی،همانطور چشمانش را بسته،ناامید نگاهش میکنی و میگویی:تاثیر نداشت! ناگهان بنیتا چشمانش را باز میکند!نگاهتان به هم گره میخورد!هیچوقت این برق نگاه و لبخندت را فراموش نمیکنم،حتی آن جانم زیبایی که به دخترمان گفتی! 👈نویسنده:لیلی سلطانی کپی بدون و پیگرد الهی دارد. ⏪ ... 💟 @Delbari_Love
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان علی اگر نگیرم چه کنم "ولادت مولای متقیان حضرت علی (ع) مبارک باد ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ 💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_هفدهم ✍بی حال چشمانم را باز میکنم،صورت خندانت اولین چیزی ست که
✍ با لذت به تو و بنیتا نگاه میکنم،روی زمین خوابیده ای و دخترمان روی سینه ات!در خواب و بیداری حس کردم بنیتا گریه میکند،تو سریع تر بیدار شدی و بنیتا را آرام کردی!پدرودختر خوابتان برده!خم میشوم و بوسه ی عمیقی روی صورتت میکارم! با گفتن بسم الله بنیتا را در آغوش میگیرم،خمیازه میکشد!دهان کوچکش بین لپ های تپلش جالب است،مخصوصا وقتی خمیازه میکشد! زیر گردنش را بو میکنم!چرا بچه ها انقدر خوشبو هستند؟! زیر گلویش را میبوسم،سرش را خم میکند روی گردنش و تبسمی میکند!با عشق به خودم فشارش میدهم،مثل خودت فوق العاده دوست داشتنیست! درون گهواره میگذارمش!خودش را جمع میکند،میترسم این بچه را بخورم!از تماشا کردنش دل میکنم،نگرانم بدن درد بگیری!روی زمین خشک خوابیده ای وگرنه من که ازدخترمان سیر نمیشوم! دستم را بین موهایت میبرم و آرام میگویم:علی جان! چیزی نمیگویی! دوباره صدایت میکنم. _مهربونم!پاشو سر جات بخواب بدنت درد میگیره! لبخندی روی صورتت مینشیند با صدای خواب آلود میگویی:بازم بگو! خنده ام میگیرد،تو از بنیتا هم بچه تری!این همه من ناز میکنم یک بار هم تو! _خوشگلم،عسیسم،عجقم! خنده ات میگیرد،من از تو بدتر! با خنده میگویی:اه اه! _هلوی من! همانطور که چشمانت را بسته ای لبانت را مثل بچه ها جمع میکنی. _مگه چاقم که میگی هلو؟! غش غش میخندم! _علی چهار صبحه وقت گیر آوردی! _اصلا همین جا میخوابم! مگر من دلم می آید؟!تو مردی هستی که میتوان به اوتکیه کرد و در عین حال شیطنت پسربچه ها را داری! _میدون تره بار چی شد بانو؟! صدایت را نازک میکنی و ادامه میدهی:گوجه من!خیار چمبلم!بادمجون خوش رنگم! خنده ام شدت میگیرد،تو فوق العاده ای علی جانم! چشمانت را باز میکنی،همراه با لبخند میگویی:دلم میره واسه خنده هات نازبانو جان! لبخند عمیقی میزنم. _از خنده ترکیدم سید!خدا خیرت بده! دستم را میگیری و به سمت خودت میکشی. _داده دیگه بانو!پس شما چی هستی؟! دراز میکشم،سریع بازویت را زیر سرم میگذاری! _سادات کوچولو اذیتت کرد؟ _نه!ماساژش دادم خوابید! _چرا بیدارم نکردی؟ _گرسنه نبود،برای چی جونه سیدو بدخواب میکردم؟ لبخندم عمیق تر میشود!میترسم با این همه محبتت که مدام به لبخند میکند وادارم میکند گونه هایم سوراخ شود! _سید کارم داره از امین آباد میگذره ها! لبخند بانوکشی میزنی! _نازدونه راست میگنا! _چیو علی؟! _معشوق به چشم عاشق خوشگله!تو چرا هرروز خوشگلتر میشی؟! باعشق زل میزنم به چشمانت! _درست،ولی مگه میشه گفت تو عاشقی من معشوق یا من عاشقم و تو معشوق؟! ما مفردترین،جمع دنیاییم! 👈نویسنده:لیلی سلطانی کپی بدون و پیگرد الهی دارد. ⏪ ... 💟 @Delbari_Love
📙 ✍با ترس به بنیتا که از مبل آویزان شده نگاه میکنم،میدوم سمتش! بچه پررو غش غش میخندد! از وقتی چهار دست و پا میرود زندگی برایم نگذاشته! بغلش میکنم. _دیگه نمیذارم تکون بخوری! لب و لوچه اش را آویزان میکند،دلم میرود برایش،لپ تپلش را آرام گاز میگیرم! _چیزیت بشه میمیرما! سرش را خم میکند،مظلوم میشود،تقلا میکند رهایش کنم،میگذارمش زمین،تند تند میرود و برایم زبان درازی میکند! میخندم،بگذار فکر کند سرم را شیره مالیده!بعدها میفهمد مادر دانسته گول فرزندش را میخورد! صدای در می آید،به استقبالت می آیم،همانطور که کفش هایت را در می آوری میگویی:سلام بانو!خداقوت! _سلام آقایی خسته نباشی،واقعا خداقوت دارم با این دخترت! _میخورمش خانممو اذیت کنه! بنیتا تو را میبیند،با تمام سرعتی که دارد به سمتمان می آید،پاچه شلوارت را میکشد،با ذوق نگاهش میکنی. _سلام جیگره بابا! بغلش میکنی،لبانش را غنچه میکند،یعنی بوس!خودت یادش دادی!توجهی نمیکنی!به سمتم می آیی،پیشانی ام را میبوسی و سپس گونه ی بنیتا را!با اخم نگاهت میکند. _حسودیش به من نرفته! بازویت را میگیرم و میگویم:به من رفته!مشکلیه سید؟! _نه والا چه مشکلی؟من تسلیمم بانو! بنیتا هی وول میخورد،خستگی از صورتت می بارد اما با مهربانی میگویی:نازدونه تا من با بنیتا بازی کنم ناهارو آماده کن خیلی گرسنه ام! _چشم علی جونم! چشمانم را میبوسی. _چشمات سلامت! در آشپزخانه مشغول میشوم،هم زمان شما را تماشا میکنم،بنیتا را روی کمرت گذاشتی و چهار دست و پا میروی! بنیتا بع بع میکند،سرش را خم میکند و هی بع بع میکند!فکرکنم میگوید باید تو بع بع کنی! _پدر صلواتی حالا من شدم گوسفند؟!خانم بیا بچه تو جمع کنم! با شیطنت میگویم:سید دل سادات کوچولو رو نشکن! نگاهم میکنی و میگویی:ای بر پدر زن عزیزی! شروع میکنی به تکان دادن سرت و بع بع کردن،از خنده غش میکنم،بنیتا هم با ذوق برایت کف میزند!بنیتا را زیر بغلت میزنی!وارد آشپزخانه میشوی،نمیتوانم خنده ام را کنترل کنم! _دستت درد نکنه،بخند!باید موهامو فر کنم! خنده ام شدت میگیرد،با موهای فر چه میشوی!گونه ام را میکشی. _دارم برات بانوجان! بنیتا را بغل میکنم. _مگه بچه م هندوانه س زدی زیر بغلت سید؟! نگاهم میکنی از آن نگاه هایی که ضربان قلبم را روی هزار میبرد،خجالت میکشم،مثل اوایل ازدواج! _سید چرا اینجوری نگاه میکنی؟! _دارم لذت میبرم از تماشای خانمم،وان یکاد میخونم چشمش نزنم!نمیدونی چقدرملکه ی من بودن بهت میاد!باید ببینی! قلبم می ایستد،علی جان هنوز نمیدانی عادت نکردم؟!قطره اشکی از گوشه چشمم میچکد. _علی،خیلی دوستت دارم! 👈نویسنده:لیلی سلطانی کپی بدون و پیگرد الهی دارد. ⏪ ... 💟 @Delbari_Love
شروع سال ۱۳۹۸ بر همه هموطنان عزیز مبارک😍❤️ ✨ان شاءالله سالی پر از برکت، سلامتی ، موفقیت داشته باشید و همچنین امسال، سال ظهور مولایمان صاحب الزمان باشد💐 💟 @Delbari_Love
#حدیثـــ_عشــღــق امام الصادق علیه السلام: هر مردی برای اداره کردن خانواده خود به سه #خصلت نیازمند است و باید آنها را به کار ببرد، اگر چه این ویژگی‌ها در #طبیعت او نباشد: رفتار خوب و #زیبا با افراد خانواده #گشاده_دستی حساب شده #غیرت در جهت حفظ خانواده 📚بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۳۵ 💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_نوزدهم ✍با ترس به بنیتا که از مبل آویزان شده نگاه میکنم،میدوم س
✍نماز میخوانی،کارت طول کشید و مجبور شدیم تنها نماز بخوانیم!درسجده ای،بنیتا از سر و کولت بالا میرود و صدا در می آورد،بغلش میکنم،با دست تو را نشان میدهد،با زبان خودش چیزهایی میگوید!مرا بازخواست میکند که چرا مانع تفریحش شده ام! _یکم با من باش،فقط بابا؟! با تعجب نگاهم میکند،تپلم تازه هشت ماهه شده هنوز زبان نمیفهمد!نمازت تمام میشود. _عزیزم قبول باشه! لبخند میزنی از جنس عشق! _قبول حق بانو! بنیتا صدا در می آورد،دستانت را دراز میکنی،در آغوش میگیری اش،لپش را میبوسی! اشاره میکنی کنارت بنشینم. _نشد حرف بزنیم،حال بانومون چطوره؟ _با وجود آقامون مگه میشه بد بود؟!منو دعا کردی؟ _دلم میخواد اول واسه خودم چیزی نخواما اما نمیتونم اول تو رو دعا میکنم! با تعجب نگاهت میکنم! _خودتو که دعا نمیکنی! _تو به جونم بسته ای بانو!تو خودمی! لبخندی روی لب هایم مینشنید! _زبون نیست که شهد عسله! میخواهی چیزی بگویی که بنیتا انگشتر عقیق یاعلی ات را میبوسد!از من یاد گرفته!وقتی برای وضو انگشترت را درمی آوری دور از چشمت میبوسمش! نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم. _تقلیدکار! بدون توجه مشغول بازی با انگشترت میشود!چشمکی نثارم میکنی. _قضیه تقلیدکاری چیه مادر و دختر به من نگفتن؟! به بنیتا نگاه میکنم،خجالت میکشم بگویم!با دست سرم را به سمت خودت برمیگردانی. _نازدونه بگو وگرنه انقدر تو و مهردونه رو قلقلک میدم که اعتراف کنید! خنده ام میگیرد! _فدای مجازات های با محبت آقام! با لحن بانمکی میگویی:نپیچون کلک!نپیچون! زل میزنی به چشمانم،چرا هنوز با دیدن چشم هایت دلم میلرزد؟! _وقتی وضو میگیری انگشترتو میبوسم!لابد این ضبط دیده دیگه! بلند میخندی و میگویی:ضبط؟! سپس دستم را میگیری و انگشتر را دستم میکنی،درست کنار حلقه ازدواجمان! _حلقه دومت مبارکه بانو! _اما این انگشتر خیلی برات عزیزه! _میدمش به عزیزترینم! زمزمه میکنم:آقایی مثل صاحب اسمت!خدا رو شکر که تو رو نصیبم کرد! _بهت گفتم؟! به چشمانت زل میزنم. _چی رو؟! _که خیلی عاشقتم! بنیتا صدا در می آورد!با کنجکاوی نگاهمان میکند! _پدر صلواتی!اگه گذاشت مامانش منو شارژ کنه! _نمیخوای ذکر بگی؟! _بانو تو هم که از خدا خواسته!ما رو تو خماری کلمه جادویی بذار! زبان درازی میکنم. میخواهی با بند انگشتانم ذکر بگویی که بنیتا سریع کف دستش را جلو می آورد!لابد فکر کرده بازی میکنیم!بازی شیرین خدایی! به هم نگاه میکنیم و میخندیم!بنیتا هم بدون اینکه بداند میخندد! _علی!با دست ساداتمون ذکر بگو! دست من و بنیتا را میگیری،مشغول گفتن ذکر میشوی! 👈نویسنده:لیلی سلطانی کپی بدون و پیگرد الهی دارد. ⏪ ... 💟 @Delbari_Love