eitaa logo
دلدادگی💞
8.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
0 فایل
او را دوست دارم . . .♥️ خیلی ساده حتی بدون قافیه‌ای شعر یا‌ نثری عاشقانه! ولی عمیق، از ته دل : ) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
دلدادگی💞
#قصه من
وحید نیم نگاهی خرج گلی نکرد: باس حرف بزنیم.. گلی ابرو در هم کشید: ولی من می خوام برم خونه ام… من… وحید در را باز کرد و خارج شد وماشین را دور زد… راحله و گلی به این خروش ناگهانی نگاه می کردند. در طرف گلی را باز کرد و با تحکم گفت: پیاده شو. گلی به طرف راحله چرخید، با نگاهی ملتمس. -پیاده شو گلی و باهاش حرف بزن. گلی پیاده شد و وحید در را بست. هر سه با هم وارد خانه شدند و عالیه خانم به پیشواز آنها آمد ولی همین که چشمش به قیافه های درهم آنها افتاد، پرسید: چی شده؟ چرا شماها اینجورید؟ اتفاقی افتاده؟ نگاهش بین آنها چرخید و آخر سر به راحله چشم دوخت: راحله؟! راحله از پله های آشپزخانه بالا رفت: چیزی نیست مامان… وحید چرخی به سوئیچ میان انگشتانش داد و با اخم گفت: من می رم بالا… برمی گردم. و از خانه خارج شد… گلی با سری افکنده ایستاده بود. دست عالیه خانم که روی شانه اش قرار گرفت، سرش را بالا آورد و به این مادر مهربان چشم دوخت. -برو لباساتو اتاق راحله عوض کن بیا برات شربت بریزم بخور. ممنونی زیر لب گفت و راهی اتاق شد. در را بست و کیفش را همانجا روی زمین انداخت. دوباره از استرس زیاد لب پایینش را بین انگشتانش گرفت و محکم فشار داد… نباید اینجا می آمد… دلشوره داشت… معده اش بالا و پایین می شد… به دلش بد افتاده بود…
چند جمله مینویسم شب و روز بخوانید -هیچوقت ترست رو جلوی  هیچ احدالناسی نشون نده -در برخورد با مقام های ارشد یا سطح بالا بیش از حد مودب نباش کلا بیش از حد با ادب نباشید نشان از تحقیر شخصیت خودتونه -در برخورد با ادم های رده پایین تر از خودتون کمتر از خودتون تعریف کنید کمتر از مهارت هاتون بگید و بیشتر تشویق کنید -اگر کسی پرسید کجا زندگی میکنید هدف دونستن وضعیت زندگی خانوادگی تون هست -اگر از شغل والدین شما پرسیدن هدف دونستن اینه که بدونن ایا ارتباط یا نفوذ دارید یا نه -پرسیدن شغل شما هم یعنی میخوان بدونن چقدر باید بهت احترام بذارن و ایا اشنا شدن با تو به نفعشون هست یا نه -راز های زندگیتون رو با صمیمی ترین دوست خودتون هم درمیان نذارید چون اونها در محیط کارشون دوستان صمیمی تر از شما دارند -هیچ وقت درامدتون رو به کسی نگید اگر پولدار باشید حسادت میبینید فقیر باشید تحقیر میشوید -اگر از موضوعی بی خبرید خودتون رو به بی اطلاعی بزنید -اگر کسی ضعیف تر از شماست حتما کمکش کنید به دیگران به وسعت شخصیتتون احترام بذارید ‌ 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 @deldadgiman 💞💞💞💞💞💞💞💞💞
یک شب من حالم خیلی بد بود رفتیم دکتر با شوهرم بعد برگشتنی رفت یک کمپوت آناناس بزرگ خرید واسم اومدیم خونه گفتم چرا گیلاس نگرفتی گفت نداشت گفتم تو نمیدونی من کمپوت آناناس خوشم نمیاد مزش یک جوریه خلاصه خودش کمپوت باز کرد به زور یک تکه از کمپوت بهم داد بخورم آخر شب. وقتی شوهرم خواب بود دیدم گرسنمه احساس ضعف میکنم در یخچال باز کردم چشمم خورد به کمپوت آناناس یواش اوردم بیرون نشستم تا ته تهش خوردم بعد رفتم خوابیدم صبح شوهرم از خواب بیدار شده میگ نرگس کمپوت آناناس کجاس اون لحظه نمیدونستم چی بگم گفتم نمیدونم گفت دیشب که نخوردیم اصلا. الان کجاس گفتم ها چیز گرسنم بود یک خورده خوردم گفت لابد منظورت از یک خورده همش آره بعد بهم میخندید منم دیدم دارم ضایع میشم گفتم خوب من مریضم کمپوتم واسه مریض میخرن خوب میخواستی نخورم برا چی خریدی دید شاکی شدم گفت عزیز دلم من واسه تو گرفتم ناراحت شدن که نداره کلی نشست نازم کرد 😂😂🤣🤣🤣 ‌ 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 @deldadgiman 💞💞💞💞💞💞💞💞💞
پرسیدند : چگونه در میان شلوغی او را پیدا کردی؟ گفت : کدام شلوغی...؟! من غیر از او کسی را ندیدم🫀❤️ ‌ 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 @deldadgiman 💞💞💞💞💞💞💞💞💞
قلبت رو از کینه پاک کن روح تو لایق زیبایی است...💚🦋 ‌ 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 @deldadgiman 💞💞💞💞💞💞💞💞💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼عاشق نگرانه... ❣عاشق دلدادست... ❣عاشق شیفتست... 📞عاشق هزار تا زنگ میزنه حتی اگه جواب نشنوه....🌹 خدا عاشقتونه❤️ سعید عزیزی ‌ 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 @deldadgiman 💞💞💞💞💞💞💞💞💞
من
دلدادگی💞
#قصه من
کاش به اینجا نمی آمد… دلش کنج خانه اش را می خواست، تنها. دور خودش چرخید… پایین روسری اش را دور انگشتش می پیچید و باز می کرد… دلش شور می زد… چیزی بالای معده اش بال بال می زد… بچه دوباره ضربه زد. ایستاد… پانچوی صورتی گشادش را بالا داد… شلوارش را پایین برآمدگی کشید… دستش را روی محلی گذاشت که ضربه ها را احساس می کرد… نباید به او دل ببندد… کاش دیگر ضربه نزند… ابرو در هم کشید… چه بچه ی حرف گوش نکنی! درست است مادرش نبود ولی باید به حرفش گوش می داد… به بزرگمهر رفته بود، فقط به خودش فکر… در باز شد و راحله وارد شد: گلی چیزی نمی خوا… نگاه راحله روی شکم برآمده ی گلی لغزید… به دست زیر شکمش… به گلی نگریست، متعجب… دوباره شکم لخت و برآمده ی او… ذهنش صحنه ی پیش رویش را آنالیز کرد و نتیجه بر زبانش جاری شد: تو… تو… حامله ای؟ دست گلی افتاد… مانتویش افتاد و دوباره آن برآمدگی پنهان شد. گلی به راه افتاد… کیفش را از روی زمین برداشت… به سرعت از اتاق خارج شد و به سمت در خروجی رفت. راحله هم از اتاق خارج شد و دنبال گلی دوید. پا که به راهرو ساختمان گذاشت، صدای راحله را شنید: گلی وایسا ببینم. و گلی گوش نداد و دوید… وحید از پله ها پایین آمد و گلی را دید که می دوید و راحله که کنار در صدایش می کرد. بر سرعت قدم هایش افزود: گلی کجا؟ آبجی چی شد؟ و راحله با بهت گفت: داداش! وحید سری تکان داد و دنبال گلی دوید.
هدایت شده از پری
_خودمونیما خوشحال شدی من اینجا میمونم نه؟؟ خجالت کشیدم و فکر کردم حتما این آدم ذهن و قلب منو میخونه....سریع گفتم .. _نه خوشحال نشدم...فقط حس امنیت بیشتری دارم امشب...آخه با عمه باجی هم که میخوابم انقدر خوابش سنگینه که میترسم یکی بیاد سراغم و اون بنده خدا اصلا متوجه نشه... خندید و با شوخی گفت : _پس شبا وقتی خوابید من میام اینجا سراغت ...نمیدونم چجوری شد و مغزم فرمان از کی گرفت که متکای روی زمین رو به سمتش پرتاب کردم و گفتم :_مسخره....!!!!!!همون لحظه به خودم اومدم و نیشم و چشام رو هردو رو بستم و تو دلم به اول و آخرم فحش میدادم..صدای خنده ی بهار خان که سعی می‌کرد خیلی بلند نباشه رو می‌شنیدم و جرات نمیکردم بهش نگاه کنم... بلند شد و جاش رو کنار دیوار پهن کرد و به منم گفت : پاشو رختخوابت رو پهن کن و بخواب....
دوست داشتن واقعی فقط اونجا که پابلو نرودا میگه: "تو را دوست دارم! مانند هر چیز با ارزش و پنهانی که باید مخفیانه دوست داشت! درست، ما بین سایه و روح... تو را دوست دارم بی آنکه بدانم چگونه، از کی و از کجا... تو را دوست دارم! بی هیچ پیچیدگی، بی هیچ غروری..." ‌ 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 @deldadgiman 💞💞💞💞💞💞💞💞💞