🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_223
رهام با تعجب گفت:
- الان تو توی این جمع عاشق میبینی؟؟ والا فقط من عاشقم که اونم متأسفانه عشقم خسته شده رفته خوابیده...
همه خندهای کردن که ارسلان گفت:
- پس من چیام ؟
رهام با خنده گفت:
- تو سوگلی ولی خب فعلاً کسی خبر نداره...
ارغوان ابرویی بالا انداخت که ارسلان گفت:
- آهان ببخشید یادم نبود منو مخفیانه عقد کردی!
همه خندیدن و من با خجالت سرمو پایین انداختم که اردلان گفت:
- این حرفا رو تمومش کن! میخوای آهنگ بخونی عین آدم رفتار کن
- اوه اوه چشم رئیس بزرگ عصبانی شد الان یه آهنگ قشنگ براتون میزنم..
با تعجب نگاهش کردم که شروع کرد به زدن و خوندن اصلاً باورم نمیشد که همچین صدایی داشته باشه..
رهام توی ۹۹ درصد مواقع شوخ و خنده رو بود و اصلاً بهش نمیخورد که از همچین استعدادهایی هم برخوردار باشه.
با شروع آهنگ بعدی که یه آهنگ غمگین بود، یاد بابا افتادم و بیاراده بغضی توی گلوم نشست.
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم جلوی خودمو بگیرم تا گریه نکنم.
آخ که چقدر دلم برای مهلا و میلاد هم تنگ شده بود..
با اینکه اردشیر بهم اجازه داده بود که برم خونه بابا اینا ولی خودم دلم نمیخواست... این مدت انقدر رفتارهای سرد مامان رو دیده بودم که دلم نمیخواست خونشون برم.
تو حال و هوای خودم بودم که ارغوان ضربهای به بازوم زد و گفت:
- حالت خوبه؟؟
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane