🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_231
پسرا مشغول بازی بودند که توی آشپزخونه رفتم.
نگاهی به یخچال و فریزر انداختم و تصمیم گرفتم برای شب لوبیا پلو درست کنم.
یه بسته لوبیا پلو از یخچال برداشتم و گذاشتم یخش آب بشه...
خاتون فکر همه چیزو کرده بود و یخچال پر از مواد خوراکی بود.
نزدیک غروب بود که غذا رو درست کردم و گذاشتم دم بکشه.
موقع شام بود و داشتم میزو میچیدم که ارغوان از پلهها پایین اومد.
نگاهی بهم کرد و گفت:
- به به عجب بوی خوبی راه انداختی...
لبخندی بهش زدم که گفت:
- بقیه کجان؟
- نمیدونم..
ارغوان گوشیشو برداشت و گفت:
- الان به همشون خبر میدم.
لبخندی بهش زدم سالادها رو روی میز گذاشتم و غذا رو توی دیس کشیدم.
همه وارد خونه شدن و پشت میز نشستن.
رهام با خنده سری تکون داد و گفت:
- نه... مثل اینکه میتونم یکم بهت امیدوار باشم!
چشم غرهای بهش رفتم و گفتم:
- بهتره سرت تو کار خودت باشه وگرنه غذا بهت نمیدم!
خندهای کرد و گفت:
- با این نمیتونی منو تهدیدم کنی.... چون من عاشق قورمه سبزیام ولی خب اردلان رو خوب میتونی بچزونی.
با تعجب گفتم:
- واقعا؟؟اردلان عاشق لوبیا پلوئه؟
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane