eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
40.3هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
13 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز👇 جهت رزرو تبلیغات🩵👇 @zarigoli9500 نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
"برخورد درست هنگام عصبانیت!" 🍃 این تکنیک به شما کمک می‌کند تا عیب جویی‌های بی‌دلیل را دفع کنید. چون عیب جویی باعث می‌شود عصبانیت همسرتان اوج گرفته و اوضاع بد‌تر شود...😐 👈 به جای بحث کردن با همسرتان درباره موضوع پیش آمده سعی کنید او را از فضای عصبانیتش منحرف کرده و وارد جاده مه آلود کنید.👌 👈 به طور مثال وقتی او به خاطر خودپسندی شما عصبانی است به او بگویید: «موافقم بعضی وقت‌ها درباره عواقب کار‌ها فکر نمی‌کنم اما در این راه سعی خودم را بیشتر می‌کنم»😃 👈 یا اگر او به خاطر تأخیرتان عصبانی است به جای دلیل آوردن تنها به او بگویید: «می‌دانم تأخیر داشته‌ام سعی می‌کنم همین امروز این مسئله را طور دیگری جبران کنم.»😊 @delkade_matn
آقایون توجه کنید : خانمها شدیداً روی ظاهر شوهرشون در محل کار،‌ مهمونی و... حساس هستند ! از نظر خانم ها، شلخته بودن مرد به پای زنش نوشته میشه؛ برای همین یکی از درگیری های بعضی زوجها همینه. @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همی
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همین که رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم اونا رو با هم دیدم... از اون روز از خواهرم متنفر شدم👇👇👇 سرگذشت واقعی اعظم👇👇 @delkade_matn
♥️. آقاجونم با اخم گفت: کجا میخوای بری؟ دیوونه شدی؟ مگه یه کور و کچل پیدا نمیشه بگیرتت چرا انقدر بیشعووووری... اقدس داد زد: بیشعور دختر بزرگترته یا من؟ شما عاشق نشدین؟ مگه نمیگفتین بخاطر مامان خودکشی کردین؟ حالا چی شده همه چی یادتون رفته؟ چرا انقدر بدین؟ از همتون متنفرم یا میذارید من برم یا خودمو دار میزنم... آقاجونم ناخودآگاه سیلی محکمی زد توی گوش اقدس که گریه اقدس بدتر شد و آروم گفت: نمیذارید برم نه؟ پدرم گفت: مگه اینکه من بمیرم تو بتونی بری... اقدس سری تکون داد و گفت: پس جنازمو ببرین قبرستون... بعد از اینکه اقدس رفت داخل اتاق مادرم هم دنبالش رفت ولی اقدس در رو بست و کلید رو از پشت در محکم کرد... پدرم رو به مادرم .ه در میزد و اقدس رو صدا میکرد گفت: ولش کن بیا اینور فردا آدم میشه... عقدشونم که موقت بود و اتفاقا سه روز دیگه باطل میشد... مادرم گفت: تو با احساساتش بازی کردی چرا اینکارو کردی؟ پدرم گفت: من اینبار دخالت نکردم خودش پا پس کشید و خوده فرهاد برگشت سمت اعظم چون پای یه طفل معصوم وسط بود... مادرم شروع به گریه کرد... در همین حین صدای شکستن آینه داخل اتاق اقدس و پشت بندش جیغ بلند اقدس به گوش رسید...
😍👌برای خوشحال کردن کسی حتما لازم نیست از زیبایی های ظاهری اون تعریف کنی؛ گاهی میتونی از این جملات استفاده کنی: - هیچوقت ندیدم من رو قضاوت کنی. - تو باعث میشی آدما احساس دیده شدن و درک شدن داشته باشن. - اینکه واسه بهتر شدن خودت انرژی میذاری به آدم انگیزه میده. - من عاشق اینم که تو همیشه واقعا خودتی‌. - وقتی یه جا هستی انرژیِ حضورت حس میشه. - اینقد که تو ( به فلان چیز ) علاقه داری آدمو سر ذوق میاره @delkade_matn
🔵گله ها و ناراحتيهاي خود را با متانت و نرمي با شوهر در ميان بگذاريد:👇👇 ❌در موقع ناراحتي گله خود را اظهار نكنيد.تحمل كنيد تا وقتي شما و شوهرتان در آرامش روحي  وخيال هستيد آن وقت شكايت خودتونو بگوييد و ❌اينكه  تنها باشيد فقط شما و شوهرتان ❌اينكه  لحن حرف زدن شما تند نباشد و بوي تحكم وبرتري جويي ندهد ❌اينكه طريقه گفتن شما طوري باشد  كه واقعا يكراست  برويد سر اصل مطلب .و ساعتها مقدمه چيني  نكنيد و رنجش خود را  به شوهرتان بفهمانيد.مثلا بگوييد:"من از اين كه تو فلان حرف رو پيش خانوادت به من زدي رنجيده خاطر شدم." و در ادامه بگوييد" چه خوب بود كه  اگر هم حرفي داري وقتي تنها هستيم به خودم بگويي" وامثال اينها . ❌ اينكه عاقل و متين و منطقي باشيد @delkade_matn
چه فرقی می‌کند که مقصر تو باشی یا همسرت؟!! نگذارید این دنبال مقصر بودن‌ها فاصله‌ای بینتان بیندازد.‌ مبادا در این میان غریبه‌ای فاصله را پُر کند! نگذارید «ما» بودنتان تبدیل به «من» شود، نگذارید قهرهایتان عادی شود. باور کنید یک «جانم گفتن»، می‌گشاید تمام اَخم‌های مردانه را، یک «آغوش محکم»، تمام می‌کند لجاجت‌های زنانه را باور کنید کِیف دارد در کنار عشق بودن ♥️ @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همی
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همین که رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم اونا رو با هم دیدم... از اون روز از خواهرم متنفر شدم👇👇👇 سرگذشت واقعی اعظم👇👇 @delkade_matn
ادامه .... ♥️. هر چی اقدس رو صدا میزدیم اصلا جواب نمیداد... گریه نازنین از یک طرف و نگرانی برای خواهرم از طرفی روانم رو بهم ریخته بود... پدرم در رو با چند حرکت شکست و داخل اتاقش شدیم... اقدس تکه ای آینه توی دستش گرفته بود و تهدید میکرد اگه نذاریم بره رگشو میزنه... پدرم جلو رفت که مانعش بشه ولی اقدس جیغ زد و قسم خورد رگشو میزنه... پدرم به حالت تسلیم دستاشو بالا گرفت و گفت: خیلی خب خیل خب فردا کاراتو انجام میدم برو پیش خالت اتریش حداقل اینجوری خیالم راحته تنها نیستی... اقدس لبخند پیروزمندانه ای زد و رفت نشست روی زمین و وسایلاش رو چک کرد... مادر و پدرم هر دو از رفتن اقدس ناراحت بودن... مادرم با حالت زار رفت نزدیک اقدسی که مشغول چک کردن لباسا و وسایلش بود و گفت: میشه نری؟ فرهاد نه یکی دیگه پیدا میشه عاشقش میشی نرو من دق میکنم.
😂 دوست صمیمی همسرم تازه نامزد کرده بعد قرار بود بره پیش خانومش شب قبلش پیش ما بود ، خیلی کم غذاست بهش گفتم دیگه باید حسابی به خودت برسی  بدنتت قوی بشه الان نیاز داره بدنت یهو به خودم اومدم اون بنده خدا هم سرشو انداخت پایین با غذا مشغول شد اخه این چه حرفی بود؟! یکی نیست بگه به تو چه 🤪 @delkade_matn