#همسرانه
دلبسته بودن به یکدیگر خوب است اما وابستگی کامل به همسر برای همه امور، آفت صمیمیت است. از آن اجتناب کنید.
💞
@delkade_matn
#هر_دو_بدانیم
"در زنـدگی مشتـرک روانـکاوی ممنـوع!!!"
🍃 در بعضی کشمکشها، شما سعی میکنید، رفتار همسرتان را ریشهیابی کنید. جملاتی مانند «اعصابت از جای دیگر خرد است، به من میریزی»، «تو با خانوادهی من مشکل داری و به خاطر همین اینطوری رفتار میکنی» و...
👈 روانکاوی که انجام دادهاید و به زبان جاری میسازید دو حالت دارد، یا شما درست حدس زدهاید که باعث خجالت و شرمساری همسرتان خواهید شد، یا اگر تشخیصتان اشتباه باشد که در اکثر موراد این گونه است؛ همسرتان از اتهامی که به او وارد ساختهاید، عصبانی شده و درگیری میان شما عمیقتر خواهد شد...
💞
@delkade_matn
#سیاست
❌اسرار همسرت آبروی توست!
🔵دوستان من لزومی نداره شما به مادر،خواهر و. . . بگید که آقازودانزاله یا اختلال نعوظ یا . . داره لزومی نداره آقا به خانواده و دوستاش بگه خانومم دست پختش بده یا قدش کوتاهه یا مامان و باباش فلانن . .
❌همینا ست که باعث طلاق عاطفی و جنسی می شه
دقت کنید👇👇
🔵رازداری و حفظ اسرار و اموال همسر در حضور و غیاب او، از نکته های قابل توجهی است که در تعالیم دینی نیز به آن اشاره شده است؛ زیرا فاش ساختن رازهای زندگی مشترک و خصوصی، می تواند اثرهای نامطلوبی در خانواده برجای گذارد که یکی از آن ها از بین رفتن محبت در همسر است.
🔵طرح رازها و اسرار زندگی مشترک، می تواند برای همیشه دید دیگران را درباره ی زندگی شخصی فرد تغییر دهد. امیرالمومنین می فرمایند: «راز تو اسیر توست؛ اگر آشکارش ساختی، تو اسیر آن شده ای
@delkade_matn
اجازه نده!!
اجازه نده، دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش تو را خواب کنند.
اجازه نده، دیروز و فردا با هم دست به یکی کنند، و لذت لحظات نـاب امروز را ازتو بگیرند،
اجازه نده، افکار پوچ، تازگی زندگی اکنون را از تو بگیرند
بدون قضاوت و بـرچسب زدن به افکارت از لحظات امـروز لذت ببر.
💞
@delkade_matn
🍁
🌼🍂محبت برای روح یک زن،
مثل هوا برای تنفس لازم است.
• زن و مرد به محبت همدیگر احتیاج دارند اما نیاز روحی یک زن به محبت شوهر، فوق العاده مهمتر و حساستر است ...
@delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 موضوع: فرزند پروری کنترل_خشم
(قسمت دوم)
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
@delkade_matn
یه خانوم زرنگ🤌🌸
✍ زن پر جاذبه، همیشه تمیز و مرتب است و از عطر ملایمی استفاده می کند. اگر این کار را هر زنی برای جلب توجه شوهر خود انجام دهد موفق خواهد شد.
✍ آقایان از تغییر و تحول بدشان نمی آید. تنوع در وضع ظاهر زن برای شوهر دلچسب تر و پرجاذبه تر خواهد بود.
✍ در مقابل شوهر خود با حالت افسرده و اخمو حاظر نشوید و خود را برای شوهرتان بیارایید و بهترین و تمیزترین لباس خود را برای او بپوشید.
@delkade_matn
حرمتها که شکسته شد
دیگر نمیتوانی دل شکسته را
احیا کنی
آنچه در دستت بود،
امانتی پنهان بود حراج شد ...
انچه نباید بگویی گفته شد !
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی
دلی که ویران کردی قصری بود
که خود ساکن آن بودی ..
راستی حالا که خود را
بی خانه کردی
با آوارگیت چه میکنی
شاید به خرابه های جا مانده از
دیگران پناه میبری ...!
@delkade_matn
هیچ کس در این دنیا،
کامل و پاک نیست ...
اگر از مردم ...
بخاطر اشتباهات کوچکشان،
دوری کنی،
همیشه تنها خواهی بود ...
پس کمتر قضاوت کن
و بیشتر عشق بورز ...
@delkade_matn
Accept what is,
let go of what was,
and have faith in what will be
چیزی که هست رو بپذیر
چیزی که گذشت رو رها کن
و به چیزیکه قراره اتفاق بیفته
ایمان داشته باش
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم.
بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده...
اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود.
پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍...
فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط...
سرگذشتکارن👇
@delkade_matn
#سرگذشتکارن
- همه چی همین امروز تموم می کنم، تاریخ نامزدی رو با دایی مشخص می کنم که زودتر دنبال کارای نامزدی بیوفتیم و نامزد شیم!
قلبم با حرفش تکون محکمی خورد، بلند شد ایستاد و رو بهم گفت:
- میرم بیرون، دوست داشتی بیا!
از در اتاق بیرون رفت، دستم و روی قلبم گذاشتم و بوی گلها رو تو ریه ام کشیدم.
یه ساعت بعدش بود که بیرون رفتم، پدرم اومده بود و با کارن مشغول حرف زدن بود، سلام کردم و به آشپزخونه رفتم، محدثه با مامان مشغول صحبت بود، نزدیکشون شدم.
- غلط کرده، مگه زهرارو از سر راه آوردیم که فرتی بندازیمش تو بغ این یارو!
مادرم هیس گفت، محدثه با تهدید سمتم برگشت و گفت:
- بگو زمان میخوای، نری حرفای یارو رو تایید کنی و بگی دلت نامزدی میخواد.
- آفرین، صداتوببر بالاتر تا به گوش عمه ات برسه و بست بیاد اینجا بشینه تا نامزدی!
اینو مادرم گفت، محدثه برای مادرم پشت چشمی نازک کرد و بیرون رفت، مادرم آردم بهم زد و گفت:
- برو بیرون تا این خواهر سلیطه ات کادن و نشُسته!
نفس عمیقی کشیدم و بیرون رفتم، محدثه نزدیک بابا نشسته بود، اتفاقا از اون چشماش معلوم بود که قصدش همون شُستن کارنه! پوفی کشیدم و جلو رفتم، پدرم سرشو بلند کرد وگفت:
- بیا بشین زهراجان، میخوام ازت نظرخواهی کنم!
#تجربه
#واقعی
#کپیازاینسرگذشتحرام