eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
39.2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
24.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#⃣ ✅ حسرت گذشته را نخور 🔸 گذشته به دو صورت در زندگی آدم‌ها حضور داره؛ - یا به صورت حسرت ها و نا امیدی ها - یا به صورت تجربه ها @delkade_matn
❣ بالا رفتن برای اینکه توی احترامتون بیشتر حفظ بشه 👈اولا که بی دعوت نرین 👈دوما که وقتی دعوتین انقدر زود نرین که مجبور بشین همه ی کارها رو شما انجام بدین 👈و سوما اینکه دست خالی هم نرین حداقل یه جعبه شکلات کوچیک دستتون ببرین ‌‌‌ ‌ @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤حجت الاسلام والمسلمین قرائتی 🎬موضوع: دعا برای اموات فایده‌ای داره ؟ ‎‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‌ @delkade_matn
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 آدم های سالم اطرافت رو با این ویدیو راحت تر بشناسید👌 و همچنین بالعکس 🥲 @delkade_matn
💃 💞جوری نباشین که وقتی شادین😄 وقتی ناراحتین 😔 وقتی متعجبین😳 وقتی دلخورین😢 وقتی سوال دارین 🤔 وقتی .... قیافه تون یک شکل باشه ! همه خانمها قیافه عصبانی و ناراحت رو خوب بلدن ولی بقیه قیافه ها رو نه 😋 🍃پس تمرین کنید به شدت جذابیتتون بالا میره. @delkade_matn
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یک نکته مهم برای حل دعوای زن وشوهرها @delkade_matn
ادامه .... 🤝♥️ انگار یه حس زنونه درونم طغیان کرده بود که نمیتونستم مقابلش مقاومت کنم، رفتم سمت تخت و سر جام دراز کشیدم و منتظر موندم. ساعت همینطوری می‌گذشت اما خبری از اومدنش نبود! شاید دو ساعتی گذشت که من همچنان چشم انتظار بودم و گوشام تیز بود واسه شنیدن یه صدا از پله ها یا از دستگیره در! انقد منتظر موندم که بغض تو گلوم نشست، چشمام پر اشک شد و چند قطره ای هم اشک ریختم! گناهم چی بود مگه؟ من فقط دلتنگ بودم همین! کف دستم رو کشیدم رو صورتم، اشکام رو پاک کردم و چند تا تشر به خودم زدم که بیجا کنم از این به بعد دلتنگی کنم! انقد با خودم حرف زدم که بالاخره خوابم برد. تازه چشمام گرم شده بود که با احساس نفس های گرمی رو گردنم پلکام لغزید و چشمام رو باز کردم، صورت دیار رو به روی صورتم صورتم بود و خیره نگاهم میکرد؛ پلکی زدم و گفتم: چیشده؟ +حقه های رختخوابی عاقبت خوشی ندارن! گیج نگاهش کردم و کم کم یادم اومد؛ یه عطر زدن رو انقدر بزرگ کرده بود که اسم حقه روش گذاشته بود! سر چرخوندم و چشمام رو بستم و گفتم: خوابم میاد ! +مطمئنی خوابت میاد؟ اینطور که به نظر نمیاد. دستش رو دور کتفم حلقه کرد و چرخوندم سمت خودش؛ تو چشمام خیره شد و گفت: آدمی که اینطور به خودش رسیده که نمی‌خوابه! +کجا به خودم رسیدم؟ از فردا اینم بهم بگو! یه عطر زدم، وقت نکردم حموم برم! همین! انقد بزر.... سر بلند کرد و گفت: حالا با غرض، بی غرض! عواقب داره! مشت بی جونی به کتفش زدم و گفتم: ولم کن؛ میخوام بخوابم... -نمیشه که من بیخوابی بکشم و تو بخوابی! بغض کرده بودم، یه لحظه از خودم بدم اومد این دیگه چه کاری بود؟! با همون بغضی که لرز ریزی به صدام داده بود گفتم: روزا بَدَم و شبا خوب؟روزا بزک میکنم میرم خودنمایی و شبا خوب میشم؟ روزا کنارم نمیشینی و واسه شبا حکم میکنی که جا جدا نکنم؟ چجورشه؟ شب و روز داره؟ از بغض چونه ام می‌لرزید و چشمام تار میدید؛ به سختی جلوی خودم رو گرفتم که اشک نریزم؛ حس میکردم بی ارزشم! حقیرم، این حس لعنتی داشت از درون نابودم میکرد، بدم میومد از اینکه دیگه به چشمش نمیام! اینکه حالت عادی بهم توجه نمیکنه! بی حرف ولم کرد خودشو و انداخت کنارم و زیر لبی گفت: خدا لعنتت کنه! دختره خیره سر! بلند تر گفت: دیگه از عطر و کوفتا به خودت نزن که بعد اینطور سخنرانی نکنی برام!
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 @delkade_matn