eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
38.6هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
❌هیچوقت خواسته ای که مطمئنید شوهرتون توان برآوردنش رو نداره ازش نخواهید. اینکار فایده ای نداره و فقط باعث دلزدگی و ناراحتی مرد از زندگیش میشود.😐 🔻 @delkade_matn
❤️🦋❤️ 💞 آقای عزیز! اگه میخوای زندگیتو نابود کنی همسرت رو تنها بذار 😊 ❣یکی از سریع‌ترین و قطعی‌ترین راههای نابود کردن زندگی مشترک‌تان این است که همسرتان را تنها بگذارید...! 👈 یعنی ساعت‌های زیادی را مشغول کارتان هستید و اوقات فراغت خود را هم با دوستان‌تان می‌گذرانید. ❣وقتی هم که به خانه برمی‌گردید، ارتباط با کیفیتی با همسر و فرزندان برقرار نمی‌کنید و غرق تماشای فوتبال یا اخبار می‌شوید. 👈 روزهای آخر هفته نیز از بهم ریختگی خانه شاکی هستید و باز هم ترجیح می‌دهید سر قرار با دوستان‌تان حاضر شوید. ❣یکی از ناخوشایندترین تجربیات برای یک زن، این است که با وجود شوهر داشتن، از لحاظ روحی و عاطفی احساس تنهایی کند. 👈 درست است که او هم دوستان یا کار خودش را دارد، مسئولیت بچه‌ها با اوست و ...، اما هیچکدام اینها جای رابطه با همسرش را نمی‌گیرند. ❣او دوست دارد با شما وقت صرف کند؛ با مردی که دوستش دارد. وقتی همسرتان را نادیده می‌گیرید و او را تنها رها می‌کنید، قلب او را آزرده می‌کنید. 🔸 برای بیشتر خانم‌ها، بزرگ‌ترین ترس، نادیده گرفته شدن و محرومیت عاطفی است. @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
‌ ‌‌‎‌⠀‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌سیروان پسر رستم خان... پنهانی و
‌ ‌‌‎‌⠀‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌سیروان پسر رستم خان... پنهانی و بدور از چشم اهالی ده و خانواده هایشان دختر دشمن پدرش، حاج محمود را محرم خود میکند 🍃 @delkade_matn
شوکی به بـ. دنم وارد شد، قفل انگشتانم را محکم تر کردم و آرام قدمی از تخت فاصله گرفتم. دکتر نگاهی به گردن دلارام کرد و گفت: - خو. ن مرد. گیِ! محمدعلی به حرف آمد: - دکتر خودمونم میدونیم خـ. ون مـ. ردگیِ، می‌خوای دلیلش و بدونیم، زالو که خواهرم ونز. ده ، زده؟ عصبی رو به محمدعلی گفتم: - حرف دهـ. نت و بفـ. ـهم زالو چیه!!! محمدعلی نگاهی به چشم غره ی مادرش کرد و سکوت کرد. قبل از اینکه دکتر کنکاش کند و دلیل خو. ن مر. دگی گـ. ردن دلارام را به زبان آورد گفتم: - دکتر کافیه...بهتره بری... دکتر همانطور که غرق فکر بود لوازمش را جمع کرد. ملوک آرام سر دلارام را روی بالش گذاشت و موهای بلند و حالت دارش را از زیر سرش بیرون کشید و روی بالش رها کرد که راحت تر د. راز بـ. کشد. دکتر که مدام نگاهش روی صورت و موهای دلارام میچرخید گفت: - بهتر نیست موهاشو کوتاه کنید؟...یکی از دلایل سرماخوردگی میتونه موی بلند باشه...حـ. ـمام که میرن یه خورده هوا که سرد باشه ... منکه از توصیه ی دکتر حسابی کفری شده بودم، گلویی صاف کردم و گفتم: - آقای دکتر بهتره تو زندگی بقیه دخالت نکنید... دکتر به نگاهم چشم دوخت و بهت زده سری تکان داد و خداحافظی کرد. پشت سرش خارج شدم، دست‌‌ام را به آرنج اش رساندم و سر جایش متوقف اش کردم، شوکه دستم را نگاه کردو نگاه بالا کشید: - اتفاقی افتاده سیروان خان؟! - برگرد تو اتاق! بگو که لازم نیست موهاشو کوتاه کنه...زود...
❤️آراستگی در منزل ❤️ 💞 یکی از توصیه‌های مهم اهل بیت به شیعیان، آراستگی و زیبایی در منزل و در کنار همسر است. این در حالی است که بسیاری از مردم، اهمیت بسیاری برای زیبایی و آراستگی در خارج از منزل قائل هستند، ولی وقتی که وارد منزل می‌شوند، اهمیتی به زیبایی و آراستگی خود نمی‌دهند. یکی از توصیه‌های بسیار مهم امام کاظم به شیعیان این است که می‌فرمایند: آراستگی مرد برای همسرش از عوامل عفّت زن است. سیاست زنانه همسرداری @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشته بود درها باز میشن واسه اونایی که بقدر کافی واسه در زدن شجاع بودنه .... @delkade_matn
❓چیکار کنم زنم دوسـتم داشته باشه؟ 🥲 همیشه تو سختی و راحتی کنارش باش 🥰 ❣اگه دوست دارین همسرتون یک دل نه صد دل عاشقتون بشه توی سختی ھا و شرايط سخت نشون بدین كه به او اھميت مي دید. 👈 يكی از كليدھای قفل قلـ❤️ـب خانم ھا اين است كه وقتی كه به شما نياز دارن کنارشون باشین. و وقتی ھمسرتون در شرايط سختی هست درکش کنید. ❣فراموش نكنين برای شما ھم شرايط بد پيش خواھد آمد و در اون شرایط ھيچكس مثل ھمسرتون غمخوار شما نخواهد بود. سیاست مردانه @delkade_matn
❤️آراستگی در منزل ❤️ 💞 یکی از توصیه‌های مهم اهل بیت به شیعیان، آراستگی و زیبایی در منزل و در کنار همسر است. این در حالی است که بسیاری از مردم، اهمیت بسیاری برای زیبایی و آراستگی در خارج از منزل قائل هستند، ولی وقتی که وارد منزل می‌شوند، اهمیتی به زیبایی و آراستگی خود نمی‌دهند. یکی از توصیه‌های بسیار مهم امام کاظم به شیعیان این است که می‌فرمایند: آراستگی مرد برای همسرش از عوامل عفّت زن است. سیاست زنانه همسرداری @delkade_matn
موانع صمیمیت بین زوجین! 🔸توقع حدس زدن نیازها باور نادرست «همسر من باید خودش چیزی که من نیاز دارم رو بفهمه» از خودتون دور کنید. با تمرین و تکرار یاد بگیرید نیازها و احساساتتون رو به زبون بیارین و از همسرتون درخواست کنید. 🔹🔸 قدردان نبودن کارهایی که همسرتون برای شما انجام میده، فارغ از این که از جانب شما ابراز نیاز شده یا نه، ارزشمنده و باید بخاطر اونا قدردانی کنید. 🔹🔸ترس از اختلاف‌نظر اختلاف نظر تو زندگی مشترک طبیعیه و لزوماً به معنای اشتباه یکی از طرفین نیست. از طریق همین اختلاف‌نظرها همسرتون رو بیشتر بشناسین و مسائل رو بهتر حل کنید. با سکوت و حرف نزدن زندگی رو تلخ نکنید. ابراز نیاز رو نشونه ضعف دونستن  با حفظ تعادل، نیاز به همسر و درخواست کمک ازش رو نشونه ضعف ندونید و از ابراز خواسته‌ و نیازهاتون به همسرتون خودداری نکنید. 🔹🔸ترس از واکنش همسر از ترس قطع گفتگو، مخالفت، پند و اندرز، قضاوت و.... از بیان احساسات پرهیز نکنید و حس‌های درونی‌تون رو ابراز کنید.          ‌‌‌ @delkade_matn
🪷چارلی چاپلین و وصف مادر : وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم...! مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت: می‌خرم به شرط اینکه بخوابی... یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت: می‌برمت به شرط اینکه بخوابی...! یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟ گفت: می‌رسی به شرط اینکه بخوابی...! هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند!!!... دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید: هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟ گفتم: شب‌ها نمی‌خوابم...!! گفت: مگر چه آرزویی داری؟؟ گفتم: تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم... گفت: سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی... تقدیم به تمامی مادران🙂🩷 @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
داستان زندگی زهره من #زهره هستم بیست و پنج سالم شده بود و خواستگاری نداشتم برخلاف دختر داییم که هفده
داستان زندگی زهره من هستم بیست و پنج سالم شده بود و خواستگاری نداشتم برخلاف دختر داییم که هفده سال نشده کلی خواستگار خوب داشت.... صبح وقتی بیدار شدم هیچ کس خونه نبود .. مشغول تمیز کردن خونه بودم که مامان اومد .. تو دستش نایلون سیب زمینی و پیاز بود .. گذاشت جلوی در آشپزخونه و همونجا نشست و  گفت داشتم با طاهره خانوم حرف میزدم .. همونطور که میز تلویزیون رو گردگیری میکردم گفتم خب.. باهیجان گفت آدرس یه دعا نویس رو داد تو قزوین ، میگه کارش حرف نداره  ...👇 @delkade_matn
مامان از این و اون صحبت میکرد که گفتم مامان ،به حبیبه خانوم بگو بیایند تا همدیگه رو ببینیم... مامان از خوشحالی لبخند عمیقی زد و گفت آاا باریکلا دختر عاقلم .. همین درسته .. باید زندگی کنی .. باید زندگیتو از نو بسازی ..گذشته ها رو هم کلا فراموش کن ..ایشالا این مرد میاد و خوشبختت میکنه .. بین حرف مامان گفتم ولی امروز و فردا بهش نگو ..میگه از خدا خواسته بودن.. مامان اخمی کرد و گفت زهره .. آخه مگه حبیبه خانوم کیه و چیکاره ی خواستگاره که بخواد همچین فکری بکنه ؟ امروز که نه ولی فردا میرم بهش میگم .. دوباره تو دلم غوغایی بود..چند تا حس رو باهم داشتم .. ناراحتی .. استرس و هیجان و ... امید.... شب موقع شام خوردن ،مامان موضوع خواستگار رو تعریف کرد .. رامین گفت این بار خودم میرم تحقیقات .. از همه میپرسم چطور آدمیه .. مامان گفت وااا ..خب از شوهر حبیبه خانوم میپرسیم ..باهم دوست و همکارن ..بهمون دروغ نمیگه که .. رامین گفت من با شما کاری ندارم از هر کی که میخواهید بپرسید من میرم از محل و در و همسایه اش میپرسم .. مامان آروم زد پشت دست خودش و گفت نکنی همچین کاری رو .. زشته پیش حبیبه خانوم ..اصلا بزار بیاد شاید نپسندید.. رضا که ساکت تو فکر رفته بود با یه پوزخندی به مامان گفت یعنی اون با یه بچه میخواد از زهره ایراد بگیره ؟ چشه مگه؟ مامان فوری حرفش رو عوض کرد و گفت منظورم این شاید زهره نپسندید ...اه...چقدر اما و اگر میکنید ... از کنار سفره بلند شد و به آشپزخونه رفت .. رضا صداش رو پایین آورد و گفت زهره ..با ساز مامان نرقص ..عجله نکن .. سری تکون دادم و مشغول جمع کردن ظرفها شدم .. فردا ظهر نشده ،مامان به حبیبه خانوم خبر داد و تا غروب حبیبه خانوم واسه پنج شنبه قرار خواستگاری گذاشت .. تو این دو روز هر بار که مامان رو میدیدم زیر لب ذکر میگفت و دعا میخوند .. دلم براش میسوخت و به خاطر آرامشش دعا میکردم که این ازدواج سر بگیره .. پنج شنبه ساعت پنج بود که حبیبه خانوم و شوهرش به همراه احمد به خونمون اومدند .. احمد مرد قامت متوسط و گندمی بود .. چهره اش خوب بود ولی از لحظه ای که اومدند اصلا سرش رو بالا نیاورد و نگاهم نکرد جز همون لحظه ی وارد شدن .. مطمئن شدم که نپسندیده ..کنار مامان نشستم ..حبیبه خانوم و مامان و شوهرش صحبت میکردند و من و احمد ساکت نشسته بودیم .. نگاهش میکردم با گلهای قالی ور میرفت و انگار تو اینجا نبود .. یهو سرش رو بالا آورد و به مامان گفت اجازه میدید ما باهم صحبت کنیم ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ادامه دارد
. . . 👨‍🎨 می‌گویند روزی یک نقاش بزرگ در عرض سه دقیقه یک نقاشی کشید و قیمت هنگفتی بر روی آن گذاشت. خریدار با این قیمت گذاری مخالفت کرد و این قیمت‌ را برای سه دقیقه کار، منصفانه ندانست . نقاش بزرگ در پاسخ او گفت : « این کار در واقع در سی سال و سه دقیقه انجام گرفته، سی سالی که به آموزش و پیشرفت فردی و تجربه اندوختن گذشت و تو ندیدی به اضافه‌ی این سه دقیقه که تو دیدی» 🤼‍♂ برخی افراد گمان می‌کنند که افراد موفق از خوش شانسی خاصی برخوردارند، اما در واقع پشت هر موفقیت پایدار، مدت‌ها تلاش در مسیر استعدادها و علایق وجود دارد.😉 @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی که همیشه حواسش به تو هست را نادیده نگیر روزی خواهی فهمید که وقتی سرگرم سنگ جمع کردن بودی آلماست را از دست دادی .... @delkade_matn
🍁•° 🌼🍂 اگر دیگران را عادت بدهی که همیشه آب میوه ته دستگاه آبمیوه‌گیری سهم تو باشد یا کتلت زیادی برشته شده، یا بدمزه ترین آب نبات مانده در شکلات یا هر چیزی که دیگران دوستش ندارند... به مرور این میشود ات ، میشود ! • هیچ کس هم نمیگوید آه چه موجود فداکاری!! •بد نیست گاهی برای خودت بهترین و خنکترین نوشابه ها را باز کنی! 👌🏼چرا سهم تو نرمترین بالش نباشد یا بهترین یادگاری از سفر، یا سرگل غذا یا حتی ساعتی از برنامه دلخواه تلویزیونی؟ •گاهی باید مثل ملکه ها رفتار کرد ! باید به دیگران فهماند در وجود هر زنی غیر از یک موجود همیشه قانع ، ملکه ای زندگی میکند که گاه باید سلطنتش را بالا بیاورد و محکم بر زمین بکوبد تا دیگران یادشان بیاید قرار نیست همیشه سهم تو از پست ترین چیزها باشد. یادت باشد: « تو ملکه زندگی ات هستی » @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 رفتن به قسمت‌اول https://eitaa.com/delkade_matn/15295 @delkade_matn
ادامه داد. - میدونی کجام؟ سکوت کرده بودم که گفت: - اومدم روضه، مداح می گفت از ابالفضل بخوای نه نمیگه، من که درست نمیشناسمش، ولی ازش خواستم... صداش می لرزید، نفسش توی گوشی پیچید و حالم رو منقلب کرد. - ازش خواستم که دایی کوتاه بیاد، تا تو برگردی خونه! قلبم فشرده و بی اختیار قطره اشکی از چشمم پایین چکید. - مادرم مدام سرزنشم می کنه، روم نمیشه که برم و ببینمش، درسته من اشتباه کردم، ولی پشیمونم به خدا! پشت تلفن التماسش کردم، گفتم بیا برو با دایی حرف بزن، بهم خبرداد که دایی نمیخواد اونو ببینه، امیدم ناامید شد، مامان بزرگ پیش قدم شد، روشو زمین نزد، ولی اوضاع خوب نیست، مادرم بهم گفت که خط آخرِ، بهم گفت که گور خودتو کندی، از همه جا ناامید اومدم اینجا، اومدم روضه، صاحب این روضه از دلم خبرداره، من... و بالاخره بغضش شکست، اون، اون طرف خط و من این طرف، هردو گریه کردیم! به اجبار ما دوتارو در کنار هم زیر سقف فرستادن و الان هردو اون زندگی رو میخواستیم. بعد از چند دقیقه بدون خداحافظی، وسط گریه قطع کرد، نفسم بالا نمیومد، گوشیم و کنارم گذاشتم تا حالم کمی بهتر بشه، کتاب و از رو دراور برداشتم و خودم و باد زدم، مجددمنتظر تماسش بودم، اما نزد و من با خودم گفتم که حتما شرایط صحبت کردن و نداره! بازم مثل دیشب خواب درست و حسابی نداشتم و وضعیت پاهام بدتر شد، مادرم بدون تعلل از دکتر زنان برام نوبت گرفت و باز هم اومدن عمه به تعویق افتاد.
🍁•° 🌼🍂 شاید از این که دستهای همسرتان را در مکان های عمومی به دست بگیرید، بکشی.. • اما این در حضور دیگران می تواند حس امنیت و عشق را به دو طرف منتقل کند. @delkade_matn