eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
39هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ادامه ویدیو بالا👆 🎥تفاوت‌های سه نوع محبت لمسی، غیرلمسی و دیداری 👀 دیداری‌ها معمولا ترکیب رنگ‌ها را بهتر تشخیص می‌دهند. @delkade_matn
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تفاوت‌های سه نوع محبت لمسی، غیرلمسی و دیداری 👀 دیداری‌ها معمولا ترکیب رنگ‌ها را بهتر تشخیص می‌دهند. @delkade_matn
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تفاوت‌های سه نوع محبت لمسی، غیرلمسی و دیداری 👀 دیداری‌ها معمولا ترکیب رنگ‌ها را بهتر تشخیص می‌دهند. @delkade_matn
30.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥چرا آقای دکتر نمیدن؟ ❌حتما ببینید عزیزان👆👆 @delkade_matn ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌مادرشوهرم بهم احترام نمی‌ذاره چی کار کنم پاسخ آقای دکتر 👆👆 @delkade_matn
روزي زني عقربي را ديد درون آب دست و پا مـيزند ...! تصميم گرفت عقرب رانجات دهد؛ اما عقرب انگشت او را نـيش زد ؛ زن باز هم سعي كرد تا عقرب را از آب بيرون بكشد، اما عقرب بار ديگر او را نـيش زد. رهگذري او را ديد و پرسيد : براي چه اصرار داري عقربي را كه مدام تو را نـيش ميزند نجات دهي؟ زن پاسخ داد : اين طبيعت عقرب است كه نيش بزند ولي طبيعت من *عـــشق ورزيدن* است؛ تقديم به كساني كه نيش عقربها را خوردند و باز هم *عـــشق* ورزيدند!👌🏻👌🏻👌🏻 @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡🕊        “عاقلی را گفتند”        خداوند را چگونه می‌بینى؟        پاسخ داد:        این‌گونه ڪه همیشه مى‌تواند        مچم را بگیرد...        اما همیشه دستم را می‌گیرد ‌‌‌‌ @delkade_matn
. ❤️عشق و محبت پایه و اساس است زنان در یک رابطه طالب محبت هستند خواه تازه ازدواج کرده باشند و یا خواه چندین سال از ازدواج آن ها در زندگی گذشته باشد. آن ها دوست دارند که همسرشان آن ها را مورد عشق و توجه قرار دهد. به عنوان همسری ایده آل، شما باید زمان مثمره ثمری را با همسر خود بگذرانید، نسبت به او مهربان باشید و به خواسته های او چه کوچک و چه بزرگ توجه کنید . مردان باید سعی کنند در سخنان خود فردی خوش مشرب بوده وکردارشان مهربانانه باشد. 👩‍❤️‍👨 🙈 @delkade_matn
🌱 با همسر لجباز چطوری رفتار کنیم؟ ▫️هیچ‌ گاه با لجبازی رفتارش رو تلافی نکنید. ▫️در موقعیت مناسب از همسرتون انتقاد کنید. ▫️وقتی همسرتون عصبانیه باهاش صحبت نکنید. ▫️وقتی کار مثبتی می‌ کنه تحسینش کنید. همسرانی که با کوچکترین مشکل لجبازی می‌کنن احتمالا از اعتماد به نفس کمی برخوردارند. در این مواقع سکوت کنید و شدت لجبازیش رو افزایش ندین. یکی دیگر از عواملی که میتونه باعث لجبازی بشه لحن صحبت کردن و گفتگوی طرفینه چون در برخی مواقع لحن صحبت خانم و یا آقا بسیار تند و با کنایه هست که ممکنه طرف مقابل رو سر لج بندازه. 👩‍❤️‍👨 🙈 @delkade_matn
🍂🌸آموخته ام 🍂🌸هرگاه کسی یادم نکرد 🍂🌸من یادش کنم 🍂🌸شاید او تنها تر از من باشد ‌♡♡♡
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 رفتن به قسمت‌اول https://eitaa.com/delkade_matn/15295 @delkade_matn
- کارن چرا خودتو گول میزنی؟ تو مجبوری اونو انتخاب کنی! عصبی شد و سرم داد زد. - ساکت شو! دوباره ماشین و روشن کرد، دستشو که روی دنده گذاشته بود رو گرفتم: - می خوای چیکار کنی؟ عصبی گفت: - کاری که خیلی وقت پیش باید می کردم. نگاش به اینه بغل بود، از خاکی وارد جاده شد و حرکت کرد، این حجم از فکر و خیال داشت روانیم می کرد. به تهران برنمی گشتیم و من نمی دونستم کجا میخوایم بریم، دلم شور میزدو نگام فقطبه کارن بود که یهو سمتم برگشت و گفت: - من تا وقتی تو کنارمی حالم خوبه، تا وقتی می رسیم از جاده لذت ببر! این تغییر یهویی رفتارش من و می ترسوند، یه دقیقه خوب و یه دقیقه عصبانی بود، مشخص بود که خیلی اذیت شده، دستمو تو دستش گرفت، بالا آورد و روی لبش چسبوند. دستم و بوسید و روی دنده برگردوند، دستشو رو دستم گذاشت، گرمای دستش حالم و عوض کرده بود، سرم و به پشتی صندلی تکیه دادم، حالا که کاری از دستم برنمی اومد و حریف کارن هم نبودم،‌می خواستم خودم و به بی خیالی بزنم، من کمتر از کارن توی این زمان اذیت نشده بودم. به کارن گوش کردم، از شیشه ی سمتم نگامو به بیرون دوختم، نیم ساعتی گذشت که کارن دوباره بغل جاده نگه داشت، رو به روی سوپر مارکت، نگاهی بهم انداخت و گفت: - چی برات بگیرم؟ نگامو بهش دادم و گفتم: - چیزی نمیخوام! پیاده شد و گفت: - زود میام! تا اون بره، یاد گوشیم کردم، نمی دونم کجا بود، یه کمی که فکر کردم یادم اومد که تو ماشین پدرم جاش گذاشته بودم، نمی دونم‌می خواست چه اتفاقی بیوفته، همه چی رو به خدا سپردم تا خودش برام درست کنه!