eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕰 زنگ واحد خانه‌ی خواهرم را که زدم چند دقیقه‌ایی طول کشید تا بالاخره در باز شد. امینه تلفن به دست استفهامی نگاهم کرد و لبخند زوری زد و گفت: –بیا تو، چرا خبر ندادی؟ بعد به کسی که پشت خط بودگفت: –رها جان حالا بهت خبر میدم میام یا نه، بعد تلفن را قطع کرد. وارد خانه شدم و گفتم: –اصلا یادم نبود. راست میگیا اگه خونه نبودی چی؟ –در را بست و گفت: –به خاطر اون نمیگم. حداقل خونه رو مرتب می‌کردم. –ای بابا ما که این حرفها رو با هم نداریم. سرکی به آشپزخانه کشیدم. سینک پر از ظرف نشسته بود. روی کانتر آشپز‌خانه که اصلا جای سوزن انداختن نبود. برای بسته‌های خرید روی کانتر جایی باز کردم و گفتم: –شام چی دارید؟ امینه با لبخند به چیزهایی که خریده بودم نگاه کرد. –هنوز هیچی درست نکردم. –پس دیگه کی میخوای درست کنی، الان شوهرت میاد. نایلونی را دستش دادم. –جوجه آمادست. میخوای همین رو بزار تو فر، راحت‌تره. بعد نگاهی به سالن و روی مبلها انداختم. –اینجا چه خبره امینه؟ به قول مامان سگ میزنه گربه می‌رقصه. امینه چند تا از وسایلی که روی کانتر بود را برداشت و گفت: –کار کردن تو خونه انگیزه میخواد که من ندارم. پوفی کردم و سرم را تکان دادم. –آریا کجاست؟ –داره اتاقش رو مرتب می‌کنه. به طرف اتاق آریا رفتم. کشوی کمدش را باز کرده بود هر چه لباس روی زمین بود می‌ریخت داخلش. با دیدن من فوری کشو را بست و سلام کرد. –سلام خاله جان. عزیزم چرا اینجوری جمع میکنی؟ –آخه مامان گفت زود جمع کنم شما نبینید. لبخند زدم. –اگه آیفن تصویری نبود چیکار می‌کردی؟ بریز بیرون با هم جمع کنیم. نیم ساعتی طول کشید تا اتاق آریا مرتب شد. در این مدت هم صدای ظرف شستن و جمع و جور کردن امینه می‌آمد. به آشپزخانه رفتم و گفتم: –شاید به جای من شوهرت بود، با این وضع خونه می‌خواستی پیشوازش بری؟ پوزخند زد. –پیشواز؟ مگه از کجا امده؟ –بالاخره اینجوری خونه رو ببینه ناراحت میشه. –زیادی تحت تاثیری‌ها اُسوه، البته حقم داری، باید شوهر کنی تا از این خیالات بیای بیرون. – خوشحال و راضی کردن شوهر خیالاته؟ دستمالش را محکم‌تر روی سطح اجاق گاز کشید. –مگه اون به ناراحتیهای من اهمیت میده؟ که منم... حالا ولش کن، بگو ببینم چی شده بی‌خبر اینورا امدی؟ راه گم کردی؟ راستی خواستگارا امدن؟ نگاهی به دستمالش انداختم. –اون اجاق سیم ظرفشویی می‌خواد مگه این دستمال او جرمارو می‌تونه پاک کنه؟ بعد نگاهی به کف سالن انداختم. –هنوز فر رو روشن نکردی؟ –گاز رو تمیز کنم بعد. –تو شام رو درست کن منم برم جارو برقی بکشم بعدا با هم حرف می‌زنیم. خیلی طول کشید تا خانه شد دسته‌ی گل. امینه شامش آماده شده بود. خودش را روی مبل رها کرد. –چقدر خسته شدم. خیلی وقت بود اینقدر کار نکرده بودم. ولی چقدر خونه تمیز شدا. –پاشو لباست رو عوض کن، یه کم هم به خودت برس، الان شوهرت میادا. –نگو اُسوه، اصلا حسش نیست. –یعنی چی؟ تو اون روز جلو خواستگار من کلی آرایش کرده بودی اونوقت جلو شوهر خودت... فوری بلند شد. –خیلی خب بابا رفتم. همین که حسن آقا زنگ آپارتمان را زد امینه را وادار کردم که به پیشوازش برود. حسن آقا با دیدن ظاهر امینه با تردید نگاهش کرد. وقتی وارد خانه شد و همه جا را مرتب دید لبهایش کش آمد و گفت: –چقدر همه جا تمیز شده. من از آشپزخانه بیرون آمدم و سلام کردم. با خنده گفت: –آهان پس این تغییر تحولات به خاطر امدن توئه، گفتم من از این شانسا ندارما. امینه حرصی وارد آشپزخانه شد. حسن آقا به اتاق رفت تا لباسش را عوض کند. امینه رو به من در حالی که دندانهایش را به هم می‌سایید گفت: –دیدی گفتم، این اصلا متوجه زحمت من نمیشه، میگه به خاطر تو... –عه امینه ول کن دیگه. توام که چقدر ناز نازی هستی، زود بهت برمی‌خوره. بعد زیر گوشش آرام گفتم: –خودمونیما همچین بیراهم نگفتا، خندیدم و ادامه دادم: –میگم امینه، حسن آقا وقتی دیدتت گل از گلش شکفتا، دلم براش سوخت. تو رو خدا یه کم به دل اون باش. امینه نفس عمیقی کشید. –نمی‌دونم چرا اصلا حال و حوصله ندارم. میگم نمیشه هر روز بیای کمکم با هم کارهارو انجام بدیم؟ اینجوری آدم شارژ میشه. تنهایی نمی‌تونم. –یه بار مامان به بابا گفت تو خونه حوصلم سر میره، آقاجان گفت خانم تمام عالم دارن باهات حرف میزنن مگه غافلی که حوصلت سر میره. توام که همش با این رها خانم می‌گردی چرا بی‌حوصله‌ایی؟ –نه بابا، میریم یه گوشه می‌شینیم از بدبختیامون می‌گیم. حرفش مرا یاد جوکی انداخت و پقی زدم زیر خنده. –چیه؟ بدبختی ‌ما خنده داره. – یاد حرف امیر محسن افتادم. –چه حرفی؟ «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💢آیت الله ناصری : مقام محمود ميخواهی ، نمازشب بخوان. اگر حاجت و گرفتاری داری، نيم ساعت،يک ربع ساعت،قبل از اذان صبح بلندشو؛دورکعت نماز بخوان وبگو«خدايا! عنايت کن»خدا شاهد است محرومت نمیکند ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💢حضرت علامه حسن زاده آملی : 🔸زبان اگر یله و رها شود ، از مار گزنده تر است . در زیان زبان ، داستان ها گفته اند . پندهای حکیمانه ، ج ۴ ، ص ۶۱ ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
خانه ی پدری تنها جاییست که هر ساعتی بری ناراحت نمیشن و امن ترین جای دنیاست مثل آغوش پدر مهر مادر و ميدانی که بی هیچ چشم داشتی تو را‌ دوست دارند خانه پدری بهشت این دنیاست...! ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
بهترين بندگان چه ڪسانند؟ امام رضا(ع) فرمود: آنانكه هرگاه نيكى كنندخوشحال شوند هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند هرگاه عطا شوند شكرگزارند هرگاه بلا بينند صبر كنند وهرگاه خشم كنند درگذرند ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
1- سبقت عجم در پذیرش و تأیید دین ابراهیم یکی از فرزندان امام کاظم(ع) بود، ولی فرزند ناخلف بود، و در مورد امامت بعد از پدر، مزاحمت‌هایی برای حضرت رضا(ع) ایجاد می‌کرد. علی‌بن اسباط می‌گوید: به حضرت رضا(ع) ‌عرض کردم: مردی نزد برادرت ابراهیم رفته (و او را اغفال کرده) و به او گفته: «پدرت وفات نکرده است.» آیا شما نیز مانند ابراهیم، چنین عقیده‌ای دارید؟ امام رضا: شگفتا! آیا رسول خدا(ص) می‌میرد، ولی موسی (پدرم) نمی‌میرد، سوگند به خدا پدرم وفات کرد، چنانکه رسول خدا(ص) وفات کرد ولی خداوند متعال از آن لحظه‌ی رحلت پیامبر(ص) به بعد و زمان‌های بعد از آن، به‌ طور پی‌گیر این دین را بر عجم‌زادگان منّت می‌گذارد، ولی همین توفیق را از بعضی از خویشان پیامبر(ص) (به خاطر عدم شایستگی‌شان) بازمی‌دارد، همواره به عجم‌زادگان عطا می‌کند و از خویشان پیامبر(ص) بازمی‌دارد، من هزار دینار بدهکاری ابراهیم را ـ پس از آن که بر اثر ناداری تصمیم بر طلاق همسران، و آزاد نمودن بردگانش گرفته بود ـ ادا کردم (در عین حال در برابر محبّت‌های من، دست از کینه‌توزی برنمی‌دارد) چنان ‌که شنیده‌ای برادران یوسف با یوسف(ع) ‌چه کردند، یوسف چه ستم‌ها و آزارها از برادرانش دید. به این ترتیب امام رضا(ع) از برادرش ابراهیم که از خویشان پیامبر(ص) است، سخت انتقاد کرد، و عجم‌زادگان را که توفیق پذیرش دین خدا و امامان بر حق را یافته‌اند، برتر از عرب‌های کج‌اندیش دانست و ملاک برتری را به تقوا و حق‌پرستی دانست، نه خویشی و فامیل، و این خود یک گِله‌ای بود که امام هشتم(ع) از برادرش نمود با این که به او آن همه مجبت نموده بود، چنان که شاعر گوید: من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
(اول) خواندن آیت الکرسی برای اهل قبور پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هرگاه مؤمنی آیت الکرسی را تلاوت کند و ثواب آن را به اهل گورستان بخشد و هدیه ایشان سازد، حق تعالی از برکت آیت الکرسی، چهل نور، در قبر هر مرده ای داخل کند که آن نور،از مشرق تا مغرب بوده باشد و قبرهای ایشان را پر نور و فراخ و گشاده سازد و از برای هر مرده ای درجه ای بلند گرداند و برای خواننده آیت الکرسی، ثواب شصت پیغمبر کرامت فرماید و به عدد هر حرفی از حروف آیت الکرسی، فرشته ای را بیافریند که برای او تا روز قیامت تسبیح کند. (منهج الصادقین، ج2، ص95-96) ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
سحر بیست‌وهفتم _ یا وفی.mp3
8.25M
🌟 پرسه‌ای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر ... سحر بیست و هفتم؛ اسم شریف ¤ واحد منتظران منجی "عج" ـ با صدای "سامان کجوری" ـ آهنگسازی "یحییٰ عباسی" ـ تنظیم "امید اردلان" ـ و به قلم "سپیده پوررجب" ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
خدايا امروزمان گذشت فردایمان را با گذشتت شیرین کن  ما به مهربانیت محتاجیم  رهایمان نكن  خدایا شب ما را با یادت بخیر کن 🌟🌙✨🌟🌙✨