eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
در باغ ولایت گل خوشبوست رضا سـروچمــن گلشــن مینوست رضــا نومیــد مشـــــو ز درگه احســانش زیرا به جهان ضامن آهوست رضــا 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
1_1069964158.mp3
5.22M
🌸 (ع) نور گنبد طلا نورالله فی الظلمات آب سقا خونته برای ما آب حیات 🎤 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
4_5861716291215164988.mp3
3.91M
🌸﷽🌸🍃 📖أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰاعَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا(ع) 📖 مولودی امام رضا(ع) 🔉 مداح؛ حاج سیدمهدی میرداماد   (ع) 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
پيامبر اين سخن را براى مردم بيان كرد، خدا مى دانست كه عدّه اى پيام اصلى اين سخن را درك نكرده اند، براى همين آيه 47 سوره "سبأ" را نازل كرد و از پيامبر خواست تا به آنان چنين بگويد: (قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ...) "اى مردم! آن پاداشى كه از شما خواسته ام به نفع خود شماست". آرى، اگر پيامبر از مردم خواست تا خاندان او را دوست داشته باشند، براى اين بود كه نفع آن به خود آنان مى رسد، هر كس خاندان پيامبر را دوست بدارد، از نعمت هدايت آنان بهره مند مى شود و در روز قيامت از عذاب رهايى مى يابد. خدا دوست داشت كه مردم اين مطلب را هرگز فراموش نكنند، پس آيه 57 سوره فرقان را هم نازل كرد: (قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا) "اى محمّد! به مردم بگو كه من هيچ مزدى از شما نمى خواهم، فقط از كسانى كه مى خواهند راهى به سوى خدا پيش گيرند، اجر مى خواهم، ]اجر من همان محبّت و مودّت خاندان من است[. 🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🌹🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
یا لیتنی کنت معک...   گفتمــ. . . .   اگـــر در کـــربــلا بــودمـ تـا پـای جـــان بــرای حُسَـــین {ع} تـــلاش مـــی کــردمـ    گفـــت. . . .    یــک حُـــسَینِ زنــده داریــمــ نــامـــش مـــــهدی {عـــج} اســـت بــــسمـِـ الله. . . . .  💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺 🎼 📸 آوایی شاد و زیبا بهمراه بخشی از زیبایی شهر شیراز حافظ و سعدی... ؛ برای شروع یه روز زیبای خدا 🍃🌼 با آرزوی بهترینها برای شما مخاطبای گرامی. 🍃🌸سلامی چو بوی خوشِ آشنایی... 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
Banifateme_Babolharam_net_2.mp3
2.48M
🌸ا﷽ا🌸 ویژۀ ایام ولادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و دهۀ کرامت به نفسِ سید مجید بنی فاطمه هوای بارون دارم هوای حرم یه قلب مجنون دارم برای حرم دوباره یادم افتاد شبای حرم آی زائری که با اشک روون رفتی سلام ما رو برسون منم از اینجا می خونم برات با زائرایِ آذری زبون 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 مکثی کرد و گفت: –عه، اُسوه، نفوس بد نزن. خدا نکنه. انشاالله که نمیگه. راستی کجایی؟ –دارم میرم خونه. –منم دارم میام خونه‌ی شما، سر راه میخوام یه جعبه شیرینی بخرم مامان اینا رو غافلگیر کنم. هینی کشیدم. –جان! مامان اینا! صدف جان خیلی هول میزنیا، کی مامان من مامان تو شد؟ بعدشم تو نباید شیرینی بخری که، یه کم سنگین باش، امیر محسن باید شیرینی بخره، –حالا چه فرقی می‌کنه، ضد حال نزن دیگه، –فرقش اینه که ما برات حرف درمیاریم. خندید. گفتم: –تو نمیخواد چیزی بخری، من خودم می‌خرم. من میرم قنادی سر چهاراه توام بیا اونجا با هم بریم خونه، بعد از خریدن شیرینی و تبریک گفتن به صدف، جریان رفتنمان به موسسه را برای صدف تعریف کردم. با دقت گوش کرد و بعد گفت: –کاش به من می‌گفتی می‌خوای بری همچین جایی، برات توضیح می‌دادم که نباید بری. –چطور؟ مگه تو می‌دونی اونجا چه جور جاییه؟ –اون موسسات در ظاهر به دخترهای بی‌پناه و رانده شده از جامعه کمک می‌کنن، بهشون جای خواب میدن، آموزششون میدن، تفریح و رفاهی که مد نظر خودشون هست رو بهشون ارائه میدن، ولی در باطن روی مغز این دخترها کار می‌کنن تا علیه قانون کشور تربیتشون کنن. تا در مواقع خاص و بحرانی کشور، ازشون بر علیه امنیت کشور کمک بگیرن. تمام اون مدد‌جوها که میرن خارج از کشور آموزشهای مخصوصی اونجا می‌بینن که چطور اینها رو شستشوی مغزی بدن. –واقعا؟ مگه کشورهای دیگه بیکارن یا پولشون زیادی کرده که این همه هزینه میکنن. –اونا حاضرن تمام این هزینه‌ها رو بدن تا توسط دخترهای همین مملکت به وطن ضربه بزنن. چی بهتر از این که این بلایا رو از طریق خود ایرانیها نازل کنن. البته داخل ایران هم بعضی هم‌وطنامون کمکشون می‌کنن. شعارشونم اینه، "آزاد شو و حتی شده یک نفر رو آزاد کن" در ابتدا هم وارد کلاسهاشون بشی متوجه نمیشی، همه چی حساب شده و قطره‌ایی انجام میشه. با دهان باز به چشمهای صدف نگاه کردم. –تو اینارو از کجا میدونی صدف؟ یعنی واقعا حقیقت داره؟ حالا من الکی یه چیزی به پری‌ناز گفتم انگار خیلی بدتر از اون چیزیه که فکر می‌کردم. سرش را تکان داد. –اره بابا، تو نگران بودی با یه کلاس رقص و این چیزا پری‌ناز از راه به در بشه؟ نه عزیزم اونا... حرفش را بریدم. –وای نه، دیگه این کلمه‌ی "عزیزم" رو تکرار نکن که یاد اون ادمها میوفتم. خندید. –دختر صفورا خانم درگیر این موسسه شده. حالا نمی‌دونم همین موسسه هست یا جای دیگه، می‌گفت چند ماه دنبالش گشته، اخه از خونه فرار کرده بوده. بعد خود دخترش بهش زنگ میزنه و میگه کجاست. صفورا خانم وقتی دخترش کوچیک بوده شوهرش فوت می‌کنه، اینم با کار کردن اینور و اونور خرج خودش و دخترش رو درمیاره. وضع مالیشون خیلی بده، دختره هم ناسازگار بوده، صفورا خانم می‌گفت اصلا خونه نبودم که بخوام به تربیتش برسم، یا ببینم کجا میره، کجا میاد. خلاصه دختره نمیدونم چطوری سر از اونجا درمیاره، الانم حاضر نیست به خونه برگرده. مثل این که اونجا خیلی خوش می‌گذره. سردرگم پرسیدم: –صفورا خانم کیه؟ –همون که برای نظافت فروشگاه میاد دیگه، البته اون موقع که تو از فروشگاه رفتی، تازه دو روز بود مشغول به کار شده بود. –حالا این صفورا خانم از کجا فهمیده دقیقا اونجا چیکار می‌کنن؟ –اولش صفورا خانمم فکر می‌کرده اونجا خیلی خوبه، چند بار که واسه دیدن دخترش رفته و امده، یکی از خود اون موسسه بهش گفته دخترت رو بردار ببر، بعد همه چیز رو براش توضیح داده، ولی ازش قول گرفته به کسی نگه. ولی خب دونستن این موضوع کمکی به صفورا خانم نکرد فقط استرسش رو بیشتر کرد. چون نمیتونه دخترش رو راضی کنه بیاد خونه. صفورا خانم می‌گفت کلا افکار دخترش تغییر کرده، به مادرشم گفته دیگه اونجا نره، هر وقت بخواد خودش میاد بهش سر میزنه. نوچ نوچی کردم و گفتم: –اون دختره یکی مثل مامان من میخواد. احتمالا ننش زیادی لی‌لی به لالاش گذاشته، یدونه با پشت دست بخوابونه تو دهنش آدم میشه. –نه بابا، صفورا خانم می‌گفت تا حالا دست روش بلند نکرده، می‌گفت خیلی باهاش مدارا کرده... زنگ در را زدم. –همون دیگه زیادی بهش توجه کرده، دختره رو توهم ورش داشته. صدف خندید و با خوشحالی وارد خانه شد. دستش را گرفتم. –مثل این که توام یه پشت دستی می‌خواهی‌ها، اینقدر ذوق زده نباش بابا، فردا مامانم میگه دوستت رو دستت باد کرده بود انداختی به ما. صدف دوباره با صدای بلند خندید. –باشه بابا، رفتیم بالا حواسم هست. –فقط صدف جلو مامان در مورد حرفهایی که بهت زدم چیزی نگی‌ها. 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
❤️ زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست دور تا دور حریمت پر میدان شده است! 😍 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
از محمّد بن عیسی یقطینی روایت شده، گفت: همه‌ی مسائلی که از حضرت رضا(ع) پرسیدم، و آن حضرت پاسخ داد و جمع نمودم به پانزده هزار مسأله رسید، و طبق روایت دیگر، به هیجده هزار مسأله رسید. علامه‌ی طبرسی(ره) از اباصلت هِرَوی نقل می‌کند که گفت: «ما رَأَیتُ اَعلَمُ مِن عَلِیِّ بنِ مُوسَی الرِّضا (ع) وَ لا رَاَهُ عالِمٌ اِلّا شَهِدَ لَهُ بِمِثلِ شَهادَتی: کسی را عالم‌تر از حضرت رضا(ع) ندیده‌ام، و نیز هیچ عالم و دانشمندی آن حضرت را ندید (و به حضورش نرسید) مگر اینکه مانند من گواهی داد.» [که کسی را عالم‌تر از او ندیده است.] شاگردان برجسته‌ی حضرت رضا(ع) حضرت رضا(ع) در مدینه دارای شاگردان بسیار بود که به گرد شمع وجود آن بزرگوار اجتماع می‌کردند و از علوم فرهنگ‌ساز آن حضرت بهره‌مند می‌شدند، ما در اینجا به طور کوتاه، به ذکر چند نفر از شاگردان برجسته‌ی آن بزرگوار می‌پردازیم: 1. زکریّا بن آدم زکریّا بن آدم اشعری قمی از شاگردان و اصحاب برجسته‌ی حضرت رضا (ع) بود، و بهره‌هایی که از آن بزرگوار برده بود به صورت کتاب و مجموعه مسائل، نموده بود، او نماینده‌ی حضرت رضا (ع) در قم گردید، در سطحی که علی‌بن مسیّب از حضرت رضا(ع) پرسید: «فاصله‌ی مسافت زیادی که بین من و شما است، برایم مشکل است که بتوانم به محضر شما برسم، احکام دینم را از چه کسی کسب کنم؟» حضرت رضا(ع) در پاسخ فرمود: «مِن زَکَرِیّابنِ آدَمِ القُمِّی اَلمَأمُونِ عَلَی الدّینِ وَ الدُّنیا: از زکریابن آدم قمی بیاموز که در امر دین و دنیا، امین و مورد اعتماد است.» محمدبن قولویه نقل می‌کند؛ زکریابن آدم به امام رضا(ع) عرض کرد: «می‌خواهم از قم بروم، زیرا در بین آنها افراد نادان و سفیه زیاد شده‌اند.» حضرت رضا(ع) به او فرمود: «لاتَفعَل فَاِنَّ اَهلَ بَیتِکَ یُدفَعُ عَنهُم بِکَ، کَما یُدفَعُ عَن اَهلِ بَغداد بِاَبِی الحَسنِ الکاظِمِ (ع): چنین کاری نکن، زیرا خداوند به خاطر وجود تو بلا را از مردم قم دور می‌سازد، چنانکه بلا را به خاطر وجود امام کاظم(ع) از مردم بغداد برطرف می‌گرداند.» مرقد شریف زکریابن آدم در قم، در قبرستان شیخان، دارای بارگاه است و زیارتگاه زائران می‌باشد. ادامه دارد 🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو 💖🌹🌻🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
خداوندا رسان از ما سلامش به گوش ما رسان یا رب کلامش به سوز سینه ی مجروح زهرا نما تعجیل در امر قیامش  💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 آن شب مادر گفت که بیتا خانم برای چندمین بار زنگ زده و جواب خواسته. گفتم: –خب بگین بیان دیگه. مادر مات نگاهم کرد. –ولی من با پدرت صحبت کردم گفت ردشون کنم. تقریبا هیچ کس راضی نیست. از روی مبل بلند شدم و همانطور که به اتاقم میرفتم گفتم: –ولی من مشکلی ندارم. شما که می‌خوای جواب رد بدی پس چرا نظر من رو می‌پرسی و بیچاره‌ها رو این همه مدت سرکار گذاشتی. به اتاق که امدم، خودم را روی تخت انداختم. قلب چوبی را که بالای تختم آویزان کرده بودم را در مشتم گرفتمش و فشارش دادم. با صدای پیامک گوشی‌ام نگاهش کردم. نورا برای فردا عصر دعوتم کرده بود و اصرار داشت که حتما بروم. قلب چوبی را از جایش درآوردم و بوسیدم. خوشحال شدم. آن خانه را دوست داشتم. چند دقیقه بعد، از شماره ناشناسی برایم پیامی آمد. بعد از خواندنش فهمیدم که پری ناز است. تهدید کرده بود که اگر فردا در شرکت حرفی به راستین بزنم کاری می‌کند که کارم را از دست بدهم. حرفش عصبانی‌ام کرد، اصلا او شماره‌ی مرا از کجا آورده بود. برای این که عصبی‌اش کنم برایش تایپ کردم. –چرا اینقدر می‌ترسی؟ مگه اونجا چه خبره که نمی‌خوای کسی بدونه؟ دوباره یک فحش نثارم کرد و در ادامه نوشت: –اونجا خبری نیست و منم از چیزی نمی‌ترسم، از تنها چیزی که می‌ترسم آدمهای مارموز و زیرآب زنی مثل توئه. از حرفهایش به حد انفجار رسیدم. فکر نکرده نوشتم: –فکر کردی نمیدونم اونجا چیکار می‌کنید؟ شماها واسه صهیونیستیها کار می‌کنید. یه مشت جاسوس، وطن فروش هستید. شماها رو باید به دست قانون داد. دخترای بدبخت رو جمع کردید دورتون که شستشوی مغزیشون بدید؟ خیلی دوست داشتم باز هم بنویسم تا بیشتر حرص بخورد، ولی دیگر چیزی به ذهنم نرسید. می‌خواستم حرفی بزنم که از سرش دود بلند شود. با خودم فکر کردم الان هر چه فحش از بچگی یاد گرفته است می‌نویسد. ولی چیزی ننوشت. حتی جواب پیامم را هم نداد. مگر من چه نوشتم؟ دوباره پیامم را از اول خواندم. شاید حرفهایم را جدی نگرفته. گوشی را کناری گذاشتم و چشمهایم را بستم. قلب چوبی را زیر بالشتم گذاشتم و سعی کردم بخوابم. ولی خوابم نمی‌برد، دوباره گوشی‌ام را برداشتم و چک کردم. چرا پری ناز جواب پیامم را نداد. اضطراب گرفتم. نکند تعجب کرده که من این اطلاعات را دارم. شاید او هم از حرفهایم ترسیده. با فکر و خیال آشفته به خواب رفتم. صبح با سر درد شدیدی از خواب بیدار شدم. اول از همه گوشی‌ام را چک کردم، خبری از پری‌ناز نبود. نکند دارد برایم نقشه می‌کشد. خواستم برایش پیامی بفرستم ببینم اصلا زنده است، همان لحظه مادر وارد اتاق شد و گفت: –من دارم میرم پیاده روی، اگه بیتا خانم رو اونجا دیدم چی بهش بگم؟ گوشی را روی تخت انداختم و سرم را در دستهایم گرفتم. –مامان سرم داره می‌ترکه، حوصله‌ی این حرفها رو ندارم. مادر گفت: –سر درد رو بهونه نکن، به من یه جواب درست و حسابی بده، دیشب دوباره موضوع رو با پدرت مطرح کردم گفت اگه اُسوه اصرار داره من حرفی ندارم. از روی تخت بلند شدم. –بهانه چیه؟ واقعا سرم داره منفجر میشه. –خب برو پیش ستاره ماساژ، اون‌دفعه که من رفتم خیلی بهتر شدم. –عه، آره یادم نبود، خودش بهم گفته بود برم پیشش. گوشی‌ام را برداشتم. – بهش پیام میدم ببینم الان هست برم پیشش. مادر همانطور که از اتاق بیرون می‌رفت گفت: –یعنی سرکار نمیری؟ –اگه ستاره الان باشه نه دیگه، اینجوری برم سرکار چطوری به مانیتور چشم بدوزم. وقتی ستاره پیام داد که یک ساعت دیگر به باشگاه بروم. برای راستین پیامی فرستادم که امروز حالم خوب نیست و نمی‌توانم به شرکت بروم. بعد از خوردن صبحانه آماده شدم تا پیش ستاره بروم. به اتاقم رفتم و کیفم را که برداشتم گوشی‌ام زنگ خورد. شماره‌ی راستین بود. تپش قلب گرفتم. همینطور به صفحه‌ی گوشی نگاه می‌کردم. روی تخت نشستم و بعد دستم را زیر بالشت بردم. قلب چوبی را برداشتم و نگاهش کردم، نگاهم را به گوشی دادم. احساس کردم قلبم داخلش است و التماس می‌کند که جواب دهم. یعنی چه شده که زنگ زده. بالاخره جواب دادم. –الو. –سلام. چه عجب بالاخره جواب دادی. آب دهانم را قورت دادم و سلام کردم. صدایم برای خودم ناآشنا بود. 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💐✨ حرم شما، همان مأمنی‌ است که دلخوشیم گمشده ما، 💐✨ در چند قدمی‌مان حضور دارد؛ 💐✨ در گوشه و کنار صحن تان، 💐✨ زیارتنامه می‌خواند؛ 💐✨ و به دعاهای فرج ما آمین می‌گوید . . . 🌺✨ باشد قرارمان، 🌺✨ حرمِ شما، 🌺✨ حوالی همین روزها، 🌺✨ کنار امید آخر دنیا . . . 💐✨ میلاد امام رئوف، بر همه عاشقان مبارک 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
ارتباط موفق_25.mp3
10.84M
۲۵ ✿ دایره‌ی ارتباطات شما، میزان جذبهای بعدی شما را تعیین می‌کنند! دایره‌ی ارتباطات سالم و تطهیر شده، انرژیِ جذبِ شما را برای ارتباط با دایره‌های بعدی، افزایش می‌دهند. 🎤 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد ﷺ فرمودند: كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى ‏شود كه پرتو نور چهره ‏اش، تا چشم كار مى ‏كند ديده مى‏ شود و خلايق او را به نام و نسب مى ‏شناسند.✨ 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🛑پندانه ✅خودت را به خدا بسپار ✍وقتی صبرت سر اومد و طاقتت کم شد رو به خدا مدام در دلت بگو: 🔹اراده تو، نه اراده من 🔹به طریق تو، نه به طریق من 🔹به وقت تو، نه به وقت من شکر کن برای همه نعماتی که به چشم نمی‌آید ولی بدون آن نعمات، زندگی ما تهی و بی معنا بود؛ مثل هر نفسی که می‌کشیم. سلامی که از سر وجود از عزیزی می‌شنویم. و همین خوابی که شب‌ها، ما را به رویاهایمان پیوند می‌زند و به آرامش و سکون می‌رساند ... 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🛑چند پیام ناب قرآنی 💟 خدا را فراموش نکرده و از یاد نبرید که خدا نیز شما را فراموش می کند و در این صورت از منحرفان می باشید. 📖حشر آیه۱۹ 💟 در قیامت این که اقوام و فرزندانتان چه کسانی هستند اهمیتی ندارد و به دردتان نمی خورد و فقط اعمالتان برای خدا مهم است. 📖ممتحنه آیه۳ 💟دشمنان می خواهند با شبهه، دین خدا را تیره و تاریک کنند. ولی خدا دینش را نورانی و تابنده می کند. 📖صف آیه۸ 💟آنهایی که بار سنگین کتاب را بر دوش می کشند ولی به آن عمل نمی کنند مانند چارپایی هستند که کتابها را حمل می کنند. جمعه آیه۸ 💟ای مردم هنگام نماز جمعه خرید و فروش را تعطیل کرده و به سمت برگزاری نماز بروید که برایتان برکت دارد. 📖جمعه آیه۹ 💟کارهای خوبتان را نزد خداوند پس انداز کنید چون خدا با چند برابر کردن آن سود خوبی می پردازد. 📖تغابن آیه۱۷ 💟 وقتی همسر خود را طلاق دادید، تا پایان عدّه نه از محل زندگی بیرونش کنید و نه خودِ زن برود. شاید گشایشی شد و آشتی کردید. 📖طلاق آیه۱ 💟 ای مردم؛ خودتان و خانواده تان را از آتشی که سوختش مردم است حفظ کنید. 📖تحریم آیه۶ 💟 اگر مراقب اعمالتان باشید و گناه نکنید، خدا راه خلاصی از مشکلات را باز کرده و از جایی که فکرش را نمی کنید روزی می دهد. 📖طلاق آیه۲-۳ 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
Hajmahdirasuli-Shahadatamamreza (2).mp3
9.97M
📂 🍃تو حرم تو قلبم توی سینه ام میکوبه 🎙 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🔔 ⚠️ برای تــوبـہ امــروز و فـــردا نڪن از ڪجا معلوم این نَفَسی ڪه الان می‌ڪشی جزو نَفَسهای آخر نباشـہ خیلی‌ها بی‌خیـال بودن و یه‌دفعـہ غــافلگیـــر شــدن 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>