┄┅─✵💝✵─┅┄
الهـــی
به نام تو که
بی نیازترین تنهایی...
با تکیه بر
لطف و مهربانی ات
روزمان را آغاز می کنیم:
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
☘💐🌷🇮🇷🇮🇷
یا امام زمان ....
ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی
نیامدی که ببینم شبیه دریایی ،
ببین دوباره غروب است و جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می آیی !
شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم
بیا الهه غربت سوار صحرایی .
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان عزیزم صبحتون بخیر.........
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت187
زندگی خیلی مشکلات داره که باید خودم حلش کنم. در حقیقت من تنها زندگی میکنم. آدمهای مثل من زندگیشون دو سر سوخته. هیچ وقت نمیتونن روی خوشبختی رو ببینن.
دوباره روی صندلی نشستم.
–چون آدمهایی مثل تو نمیخوان. مثلا اگر تو با یه آدم درست و حسابی ازدواج میکردی چی میشد؟ فوقشم یکی دوسال گریه و آه و ناله میکردی بالاخره تموم میشد. بعد دیگه درست مثل آدم زندگی میکردی و پدر بالای سر بچههات بود. حالا الان بچت کوچیکه نمیفهمه چند سال دیگه میخوای چیکار کنی؟ بچت مدرسه نمیخواد بره. به همه میخوای دروغ بگی؟ میخوای بگی بچم پدر نداره؟ به نظرم تو شوهر نکردی، زن گرفتی.
درمانده نگاهم کرد.
–یه غلطی کردم خودمم توش موندم. گاهی خیلی پشیمون میشم، ولی چیکار میتونم بکنم؟ من ازش یه بچه دارم. خانوادمم فکر میکنن دارم خوشبخت زندگی میکنم. چون هیچ وقت شکایتی نمیکنم. راستش زندگی با بابام برام خیلی زجر آور بود.
–با بابات یا زنش؟
–زن بابام کاری به کارم نداشت. هر جا میرفتم میومدم اصلا نمیپرسید کجا میرم. دیر میومدم اصلا نگرانم نمیشد.
با دوستهای خوبی رفت و آمد نداشتم ولی اون مثل مادرای دیگه نگرانم نمیشد، به قول دخترای امروزی گیر نمیداد. دوستام از این که مادراشون بهشون گیر میدادن ناراحت بودن من از این که زن بابام کاری به کارم نداشت حرص میخوردم.
–پس اگه کسی بهت گیر نمیداده مشکلت با پدرت چی بوده؟
–همین بیتفاوتیش، پدرم همش میگفت تو دختر عاقلی هستی و خودت خوب و بد رو تشخیص میدی. واسه راحتی خودش این حرف رو میزد. آخرم تو همین رفت و آمدهای دوستانه شهرام رو دیدم و...
آه جگر سوزی کشید و ادامه داد:
–الانم پدر و زن بابام کاری به زندگی من ندارن. یه بار که شکایت شهرام رو پیش پدرم کردم گفت:
–انتخاب خودت بوده دخترم، ما که نمیتونستیم زورت کنیم فراموشش کنی، هر کس خودش باید برای زندگیش تصمیم بگیره. حالا بازم خودت هر تصمیمی بخوای میتونی بگیری. اگه اذیت میشی طلاق بگیر خب.
–خب چی بگه؟ مگه حرف بدی زده؟
–آره، خیلی حرفش دردآوره، کاش مجبورم میکرد طلاق بگیرم و میگفت خودم مثل کوه پشتتم. کاش اصلا نمیذاشت عقد موقت بشم، کاش تو گوشم میزد و میگفت تو بچهایی خوب و بدت رو نمیفهمی و من باید برات تصمیم بگیرم.
پوفی کردم و بلند شدم و پنجره را باز کردم. هوا سرد بود ولی لازم بود کمی ببلعمش، چند نفس عمیق کشیدم. بیچاره پدر و مادرها دست ما بچهها موندن. هر کاری هم بکنن باز ما طلبکاریم. دوباره به طرف بلعمی برگشتم. روبرویش ایستادم.
–من و باش که فکر میکردم شوهرت معتاده، الان که فهمیدم ماجرا چیه بیشتر دارم حرص میخورم.
–کاش معتاد بود. کاش بیکار بود. کاش نقص عضو داشت. کاش دست بزن داشت. کاش همه چیز بود ولی اینطور نبود. کاش عاشقش نبودم.
چشمهایم را در حدقه چرخاندم.
–تا تو خودت نخوای چیزی عوض نمیشه.
–چیکار میتونم بکنم؟ حرف بزنم میره دیگه نمیاد. من اصلا نمیدونم با مادرش کجا زندگی میکنه، نمیدونم خونشون کجاست.
–وای بلعمی... واقعا راست میگی؟
–دروغم چیه.
–هرچی بیشتر حرف میزنی بیشتر به ...حرفم را نصفه گذاشتم و دوباره گفتم:
–دیگه نگو بلعمی، دیگه تعریف نکن. کمکم دارم فکر میکنم مشکل مغزی چیزی دارشتی و رو دست خانوادت مونده بودی و این شوهرت لطف در حقت کرده و گرفتت.
به روبرو خیره شد.
–اتفاقا یه بار تو دعواهامون خودش همین رو گفت.
–چی گفت؟
–گفت برو خدا رو شکر کن که من امدم گرفتمت وگرنه کی تو رو میگرفت.
حرصی گفتم:
–ولش کن، دیگه در موردش حرف نزن. تو امروز تا من رو سکته ندی ول نمیکنی. واقعا یه خسته نباشید جانانه بهت میگم با این شوهر کردنت. لابد واسه دوستاتم تعریف میکنی که بالاخره به عشقت رسیدی؟ شروع به تکان دادن پایش کرد.
–آره، کلی هم براشون پیاز داغش رو زیاد میکنم و میگم دارم کیف دنیا رو میکنم و شوهرم خیلی دوسم داره.
از حرص دندانهایم را روی هم فشار دادم و در دلم به پدرش حق دادم که نسبت به او بیتفاوت باشد. چقدر درست گفتهاند قدیمیها، "عقل که نباشد جان در عذاب است." من هم چارهایی ندیدم جز بیتفاوتی و گفتم:
– الان من چیکار میتونم برات انجام بدم؟
🦋🌹💖🦋🌹💖🦋🌹💖
💕join ➣ @God_Online 💕
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
اکسیر اعظم و حلال تمام مشکلات
مرحوم لطیفی برای حل مشکل اقتصادی به امام زمان متوسل شده بود حضرت فرموده بود چرا از اکیسر اعظم نماز جعفر طیار غافلی !
یکی از تجار ورشکسته به حضرت معصومه متوسل شده بود درهمین حین آقای بهجت به حرم مشرف میشود ومیگوید ای کسی که از شیراز آمده ای برو نماز جعفر طیار بخوان
که بعداز خواندن نمار جعفر تمام امورش اصلاح میشود
وتمام امامان به خواندن این نماز اهتمام داشتند و امام رضا علیه السلام ۴ رکعت از نماز شب را با نماز جعفر شروع میکرد
وکمترین خاصیت این نماز این است کل گناهان را می بخشد و دعا را مستجاب میکند
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿:💕⃟🍯؎•°
بهتــــریــــن👌
هدیــــه زن و شوهر به یکدیگر...
🎥استاد پناهيان
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
✍امام صادق علیه السلام:
به درستی که انسان گناهی را که مرتکب می شود با آن گناه #رزق_و_روزی از او دفع می گردد.
📚بحارالانوار ج73 ص358
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
💠پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
✍️هر کس ماندگارى مى خواهد
و البته ماندگارى [ابدى] وجود ندارد
☜باید صبحانه را زودتر بخــورد
☜کفـش مناسب بپـــوشــــد
☜رداى(بالاپوش)خودراسبک کند
☜و کمتــر با زنـــان بیامیـــــزد
↫پرسیدند: اى پیامبر خدا! سبک بودن رَدا به چیست؟ فرمودند: به کم بودنِ بدهى.
📚من لایحضره الفقیه ج 3
@sulook
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهپنجاههشتم
عمرسعد از اينكه فرستاده او به امام ملحق شده، بسيار ناراحت است. در همه لشكر به دنبال كسى مى گردند كه به امام حسين(ع) نامه ننوشته باشد و فرياد مى زنند: "آيا كسى هست كه به حسين نامه ننوشته باشد؟".
همه سرها پايين است، امّا ناگهان صدايى در فضا مى پيچد: "من! من به حسين نامه ننوشته ام".
آيا او را مى شناسى؟ او قُرَّه است. عمرسعد مى گويد: "هم اكنون نزد حسين(ع) برو و پيام مرا به او برسان".
قُرَّه حركت مى كند و نزديك مى شود. امام حسين(ع) به ياران خود مى گويد: "آيا كسى او را مى شناسد؟" حَبيب بن مظاهر مى گويد: "آرى، من او را مى شناسم، من با او آشنا و دوست بودم. من از او جز خوبى نديده ام. تعجّب مى كنم كه چگونه در لشكر عمرسعد حاضر شده است".
حبيب بن مظاهر جلو مى رود و پس از دادن سلام با هم خدمت امام مى رسند. قُرّه خدمت امام سلام مى كند و مى گويد: "عمرسعد مرا فرستاده است تا از شما سؤال كنم كه براى چه به اين جا آمده ايد؟"
امام در جواب مى گويد: "مردم كوفه به من نامه نوشتند و از من خواستند تا به اين جا بيايم".
جواب امام بسيار كوتاه و منطقى است. قرّه با امام خداحافظى مى كند و مى خواهد كه به سوى لشكر عمرسعد باز گردد.
حبيب بن مظاهر به او مى گويد: "دوست من! چه شد كه تو در گروه ستمكاران قرار گرفتى؟ بيا و امام حسين(ع) را يارى كن تا در گروه حق باشى".
قُرّه به حبيب بن مظاهر نگاهى مى كند و مى گويد: "بگذار جواب حسين را براى عمرسعد ببرم، آن گاه به حرف هاى تو فكر خواهم كرد. شايد به سوى شما باز گردم"، امّا او نمى داند كه وقتى پايش به ميان لشكر عمرسعد برسد، ديگر نخواهد توانست از دست تبليغات سپاه ستم، نجات پيدا كند.
كاش او همين لحظه را غنيمت مى شمرد و سخن حبيب بن مظاهر را قبول مى كرد و كار تصميم گيرى را به بعد واگذار نمى كرد.
اينكه به ما دستور داده اند در كار خير عجله كنيم براى همين است كه مبادا وسوسه هاى شيطان ما را از انجام آن غافل كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💠 کوچک شمردن گناه باعث مى شود آن گناه آمرزيده نشود :
🌷 حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرموده اند :
از گناهان كوچك هم بپرهيزيد زيرا آمرزيده نمى شود.
سؤال شد كه گناهان كوچكى كه آمرزيده نمى شوند چيست؟
فرمودند: اين كه شخص گناه بكند و بگويد: اين كه گناه مهمى نيست. خوشا به حالم اگر گناهم فقط اين باشد.
🌹قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام: اتَّقُوا الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوبِ فَإِنَّهَا لَا تُغْفَرُ قُلْتُ و َمَا الْمُحَقَّرَاتُ قَالَ الرَّجُلُ يُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَقُولُ طُوبَى لِي لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي غَيْرُ ذَلِك؛
📚 منبع:
کتاب كافي جلد 2 صفحه 287
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
»
📿 #صـــلوات
زیاد بفـــرستید زیــــ↶↶ــرا:
صلوات ڪلید حــل مشڪلات
صلوات موجب استجابت دعـا
صلوات #گــناهان را می ریزد.
🌸اللّهُمَّ
✨🌸صَلِّ
✨✨🌸عَلَی
✨✨✨🌸مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🌸وَ آلِ
✨✨✨✨✨🌸 مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🌸وَ عَجِّلْ
✨✨✨🌸فَرَجَهُمْ
✨✨🌸وَ اَهْلِکْ
✨🌸اعْدَائَهُمْ
🌸اَجْمَعِین
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*به کمتر از سه فرزند فکر نکنید!!!*
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه ای نیمه های شب آروم آروم بی صدا رفتی🌹
یاد شهداء کنید با یه صلوات...
شبتون بخیر
💖🌹🌟✨🌙🌹💖
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🍃بہ نام او ڪه...
🌼رحمان و رحیم است
🍃بہ احسان عادت
🌼وخُلقِ ڪریم است
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🍂🍁💐🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
به دنبال تو میگردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجـــا جویم مدار کهکشانت را
تمامجاده را رفتم،غباریازسوارینیست
بیـابان تا بیـابان جستـهام ردّ نشانت را
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت189
بلعمی گفت:
–همونطور که آقا رضا گفت بلایی سر آقای چگنی نمیاد. تو به فکر من باش، با یه بچهی کوچیک چیکار کنم؟ زندگیم از هم میپاشه.
پشت میزم نشستم و به فکر فرو رفتم.
رو به بلعمی گفتم:
–تو که میگفتی قبول کردی شوهرت بالاخره یه روز ازدواج میکنه، مگه نگفتی باهاش کنار امدی؟
–نگاه عاقل اندر سفیهی نثارم کرد.
–حالا من گفتم تو چرا باور کردی؟ آخه کدوم زنی این موضوع رو قبول میکنه، اونوقتها فقط میخواستم به مراد دلم برسم، واسه همین هر چی میگفت قبول میکردم.
–پس تو چه شرطی واسه اون گذاشتی؟ ازدواج شما بیشتر شبیهه سواستفادهی اون از توئه. چون همه چی به نفع اونه.
نفسش را سنگین بیرون داد.
–من فقط بهش گفتم در هر شرایطی تنهام نزاره و ولم نکنه. البته خونه رو هم اون اجاره کرده.
پوزخند زدم.
–الانم اصلا ولت نکرده، دستش درد نکنه که آخر هفتهها یه سری بهت میزنه و افتخار میده از غذایی که با درآمد خودت پختی میل کنه. میگم یه وقت خسته نشه اجاره خونه میده.
زیرکانه گفت:
–میبینی چه اخلاق بدی داره، اصلا تو زندگی هیچی حالیش نیست. حالا اون عاشق منه اوضاعم اینه، ببین با تو که به دستور پریناز میخواد ازدواج کنه چیکار میکنه.
سرم را تکان دادم.
–معنی عشق رو هم فهمیدیم. اگه شوهر تو با این اوضاع عاشقته، پس شوهرای دیگه که صبح تا شب در اختیار خانواده و کار و زندگیشون هستن که فرهاد کوه کنن، زناشون باید روزی صد بار دورشون بگردن.
–شانهایی بالا انداخت.
–باید بگردن دیگه، اونا از این مدل مشکلات نداشتن واسه همین قدر زندگیشون رو نمیدونن. من الان فقط حرفم اینه شوهر من هر جوری هست مرد زندگیمه و پدر بچمه، خواهشا یه فکر دیگه ایی کن و از این فداکاریت برای آقای چگنی بیخیال شو.
–یکی اونجا دست یه سری آدم خائن اسیره، اونوقت تو به فکر اینی که شوهر نصفه و نیمت رو از دست ندی؟ نترس اونقدر عتیغه هست که هر جا هم بره دوباره میاد ور دل خودت. فوقش یه چند وقتیه و بعد دوباره...
بلند شد و مقابل میزم ایستاد و نگذاشت حرفم را تمام کنم.
–من این درد لعنتی رو کشیدم و میفهمم پریناز به عشقش آسیبی نمیزنه. حداقل تا وقتی که به وصالش نرسیده. تو نمیخواد غصه بخوری.
اخم کردم.
–مثل این که پیش همون عاشق بود که آقای چگنی پاش تیر خوردهها، تو که بهتر از من از همه چی خبر داری. پریناز تنها نیست یه سری قاتل هم دور و برش هستن. بعدشم عشق پرینازم تو مایههای عشق شهرام خان به جنابعالیه، به درد زندگی نمیخوره، گذریه.
مایوسانه خودش را روی صندلی انداخت و زمزمه کرد.
–ولی صدای این عشق همه جا رو گرفته.
–برای من مهم جون آقای چگنی هستش، الان مادرش حالش خیلی بده، بخصوص از وقتی شنیده پسرش تیر خورده. باید یه کاری کرد. من نمیتونم بیتفاوت باشم.
سرش را به طرف دیگر چرخاند.
–به خاطر خانوادش یا خودش؟
–چه فرقی داره.
–فرقش اینه که به خاطر عشقی که بهش داری میخوای یه کاری کنی، نه به خاطر هیچ کس دیگه. بعد آهی کشید و دنبالهی حرفش را گرفت.
–تا حالا فکر میکردم وصال تنها درمان عشقه. از وقتی کارای تو رو میبینم به نتیجهی دیگهایی رسیدم. ضربان قلبم بالا رفت. بغض گلویم را تنگ کرد. زیر چشمی نگاهش کردم.
–حالا آدم هر چیزی رو هم از پشت دیوار اتاق شنیده نباید بگه که. بعد خودکار را از روی میز برداشتم و بر روی برگهایی که کنار دستم بود شروع به نوشتن کردم.
"کدام سوی روم کز فراق امان یابم"
این شعر را بارها و بارها روی برگه نوشتم. کمکم قطرات اشکم روی صورتم پهن شدند و به طرف چانهام راه باز کردند. یک قطره اشک روی نوشتهام چکید و جوهر پخش شد. ولی من به نوشتن ادامه دادم. تمام صفحه پر از "فراق" و "امان" شد. دلم آرامش نداشت امان میخواست. تنگ و کوچک شده بود. سکوتی که برقرار شد باعث شد سرم را بالا بگیرم. دیدم بلعمی هم با چشمهای اشکآلود مبهوت نگاهم میکند. همین که نگاهمان با هم درآمیخت به طرف میز آمد و نگاهی به نوشتههایم انداخت. دستهایم را گرفت و سرش را روی دستهایم گذاشت و گفت:
–الهی بمیرم. تو رو خدا من رو ببخش، به خدا من آدم بدجنسی نیستم. فقط...فقط...از پاشیدن زندگیم میترسم. نمیخوام بچم...
حرفش را بریدم.
–وقتی به این فکر میکنم که تمام این مدت تو از ماجرا خبر داشتی و کاری انجام ندادی میفهمم خیلی...
با صدای بلندی گفت:
–اینطور نیست. اصلا قرار نبود پای تو وسط باشه، شهرام گفت تو خودت خواستی که با اونا بری. به نظرم اونا اصلا آدمهای خطرناکی نیستن، فقط جو گیر شدن وگرنه... با صدای زنگ گوشیام حرفش نصفه ماند. سرش را بلند کرد و گوشیام را از روی میز برداشت و به طرفم گرفت.
–بیا جواب بده.
❤️☘💐❤️☘💐❤️☘💐
💕join ➣ @God_Online 💕
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis11
از عارف کاسبی پرسیدند:
چگونه
دراین کوچه پرت و بی عابر
کسب روزی میکنی؟!
گفت: آن خدایی که
فرشته مرگش،
مرا در هرسوراخی
که باشم پیدامیکند
چگونه فرشته روزیش ، مرا گم میکند
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
💕"'امام على"' عليه السلام:
نادان را جز در حال زياده روى يا كوتاهى كردن نمى بينى
لا تَرَى الجاهِلَ إلاّ مُفرِطاً أو مُفَرِّطاً
حکمت 70 نهج البلاغه
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه کنار آدم های
امن و خوب زندگی، زمان بگذرون
همونایی که بودن کنارشون، باعث طرح لبخندت میشه نه بانی حسرتت ...
خیلی از آدم ها ارزش وقت گذاشتن رو ندارن.....🍁😊
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشه
میدونی رفیق.....
من هیچ جا توی زندگیم پشیمون نشدم به جز یه جا
همونجایی که به طرفم گفتم حیفِ وقتی که واسه تو گذاشتم
اون لحظه دقیقا پشیمون بودم
میدونی چرا...
چون میتونستم بشینم کتاب بخونم
بستنی بخورم
واسه خودم قهوه درست کنم
فصل جدید سریالمو ببینم
زبان بخونم
ولی وقتمو دو دستی دادم به طرفم
گفتم بیا عزیزم
خرابش کن...........
#مرتضی_خدام
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
❖
مادربزرگم میگفت :🍂🌹
هر افتادنی بلندشدنی دارد،
میگفت از اسب افتادن
که مهم نیست
آدمیزاد نباید از اصل بیافتد...
خدابیامرز’ نمیدانست
"آدم نباید از چشم بیافتد" !
از چشم که بیافتی نه بلند شدنی
در کار است و نه اصلی
که معتبرت کند...🍂🌹
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
14.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیای خارق العاده پس از ظهور منجی💓
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهپنجاهنهم
ابن زياد مى داند كه امام حسين(ع) هرگز با يزيد بيعت نخواهد كرد. به همين دليل، در فكر جنگ است. البته خودش مى داند كه كشتن امام حسين(ع) كار آسانى نيست، براى همين مى خواهد تا آنجا كه مى تواند براى خود شريكِ جرم درست كند.
او مى خواهد كشتن امام حسين(ع) را يك نوع حركت مردمى نشان بدهد. اكنون پنج هزار سرباز كوفى در كربلا حضور دارند و او به خوبى مى داند كه ياران امام به صد نفر هم نمى رسند، امّا او به فكر يك لشكر سى هزار نفرى است. او مى خواهد تاريخ را منحرف كند تا آيندگان گمان كنند كه اين مردم كوفه بودند كه حسين(ع) را كشتند، نه ابن زياد!
در كوچه هاى كوفه اعلام مى شود همه مردم به مسجد بيايند كه ابن زياد مى خواهد سخنرانى كند. همه مردم، از ترس در مسجد حاضر مى شوند. چون آنها ابن زياد را مى شناسند. او كسى است كه اگر بفهمد يك نفر پاى منبر او نيامده است، او را اعدام مى كند.
ابن زياد سخن خويش را آغاز مى كند: "اى مردم! آيا مى دانيد كه يزيد چقدر در حقّ شما خوبى كرده است؟ او براى من پول بسيار زيادى فرستاده است تا در ميان شما مردمِ خوب، تقسيم كنم و در مقابل، شما به جنگ حسين برويد. بدانيد كه اگر يزيد را خوشحال كنيد، پول هاى زيادى در انتظار شما خواهد بود".
آن گاه ابن زياد دستور مى دهد تا كيسه هاى پول را بين مردم تقسيم كنند.
بزرگان كوفه دور هم جمع شده اند و به رقص و پايكوبى مشغول اند. مى بينى دنيا چه مى كند و برق سكّه ها چه تباهى ها مى آفريند.
به ياد دارى كه روز سوّم محرّم، چهار هزار نفر فريب عمرسعد را خوردند و براى آنكه بهشت را خريدارى كنند، به كربلا رفتند. امروز نيز، عدّه اى به عشق سكّه هاى طلا آماده مى شوند تا به كربلا بروند. آنها با خود مى گويند: "با آنكه هنوز هيچ كارى نكرده ايم، يزيد برايمان اين قدر سكّه طلا فرستاده است، پس اگر به جنگ حسين برويم او چه خواهد كرد. بايد به فكر اقتصاد اين شهر بود. تا كى بايد چهره فقر را در اين شهر ببينيم و تا كى بايد سكّه هاى طلا، نصيب اهل شام شود. اكنون كه سكّه هاى طلا به سوى اين شهر سرازير شده است، بايد از فرصت استفاده كنيم".
مردم گروه گروه براى رفتن به كربلا و جنگ با امام آماده مى شوند. آهنگران كوفه، شب و روز كار مى كنند تا شمشير درست كنند. مردم نيز، در صف ايستاده اند تا شمشير بخرند. مردم با همان سكّه هايى كه از ابن زياد گرفته اند، شمشير و نيزه مى خرند.
در اين هياهو، عدّه اى را مى بينم كه به فكر تهيه سلاح نيستند. با خودم مى گويم: عجب! مثل اينكه اينها انسان هاى خوبى هستند. خوب است نزديك تر بروم تا ببينم كه آنها با هم چه مى گويند:
ــ جنگ با حسين گناه بزرگى است. او فرزند رسول خداست.
ــ چه كسى گفته كه ما با حسين جنگ مى كنيم. ما هرگز با خود شمشير نمى بريم. ما فقط همراه اين لشكر مى رويم تا اسم ما هم در دفتر ابن زياد ثبت شود و سكّه هاى طلا بگيريم.
ــ راست مى گويى. هزاران نفر به كربلا مى روند، ولى ما گوشه اى مى ايستيم و اصلاً دست به شمشير نمى بريم.
اينها نمى دانند كه همين سياهىِ لشكر بودن، چه عذابى دارد. وقتى بچّه هاى امام حسين(ع) ببينند كه بيابان كربلا پر از لشكر دشمن شده است، ترس و وحشت وجود آنها را فرا مى گيرد.
گمان مى كنم كه آنها در روز جنگ با امام حسين(ع) آرزو كنند كه اى كاش ما هم شمشيرى آورده بوديم تا در اين جنگ، كارى مى كرديم و جايزه بيشترى مى گرفتيم!
آن وقت است كه اين مردم به جاى شمشير و سلاح، سنگ هاى بيابان را به سوى امام حسين(ع) پرتاب خواهند كرد. آرى! اين مردم خبر ندارند كه روز جنگ، حتّى بر سر سنگ هاى بيابان دعوا خواهد شد. زيرا سنگ بيابان در چشم آنها سكه طلا خواهد بود.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
یه جا نوشته بود :
بهشت پراز گناهکارانی است که
از رحمت خدا مأیوس نشده بودن !
-
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
◈
✍ #سخــــن_بــــزرگان
🌷عـلامه حـسن زاده آملی(ره):
انسان #اســـــتاد میخواهد و به
معلم و مربی احتیاج دارد تنها به
ڪتاب مشڪل حـــل نمیشـــود.
آهـن باید به ڪورهی آتـــش برود
و استاد و چڪش و سندان ببیند
تا #شمــشیر بُرنده شود.
#مثبتاندیشی
@mosbat_andishi
🌷☘🌷↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
🌷حضـرت آیت الله شوشـتری :
هر روز با حضــور قلب و تــــوجه
#یڪمــرتبه چهار قل را بخوانید.
اول سوره فــلق بعد سوره نـــاس
بعـد از آن ڪافــرون و در آخـــــر
سوره توحـــید.
📒 خرمن معرفت ص ۱۶۵
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
مداحی_آنلاین_این_روزا_حالم_تعریفی.mp3
7.05M
این روزا حالم تعریفی نداره...
🎤حمید علیمی
#مداحی
#حمید_علیمی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
Mehdi Shokohi - Cheshm Be Rah[128].mp3
4.31M
این جمعه هم نیامد
شبتون مهدوی
🦋🌹💖🌙✨🌟💖🌹🦋