eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
شبتون بخیر التماس دعای فرج ❤️💐🌻🌟✨🌙🌻💐❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو بیایی چِقَدَر خوب شود زندگی ناب شود ناب‌تر از عطر گلاب کاشان ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
👩‍⚖ 🌷 - خيلي سخت شد كه... - اول ببينی قلبت چي ميگه! بعد از اينكه به صداش گوش كردي از عقلت كمك بگير. وقتي مطمئن شدي كه عقلت هم حرف دلت رو ميزنه، پس راه درست رو داري ميري. اما اگه عقلت بهت هشدار داد، بهش گوش بده و منتظر زمان مناسب باش. خيلي وقتا قلبمون داره فرد اشتباهي رو وارد زندگيمون ميكنه؛ واسه همينه كه عقلمون هم سر جنگ پيدا ميكنه! - اما تو به خاطر مهيار چهارسال صبر كردي. مگه نه اينكه به صداي قلبت گوش دادي؟ - آره؛ اما عقلم بهم ميگفت كه مهيار چنين آدمي نيست. اونقدر مهيار رو ميشناختم كه بدونم هيچوقت در حقم اين كار رو نميكنه. صداي منشي ما رو از بحث سنگين فلسفي بيرون آورد. - خانم رفيعي نوبت شماست. ميتونيد بريد داخل! تشكري كردم و همراه هستي وارد اتاق شديم. مثل هميشه خانم دكتر با خوشرويي تمام سلام و احوالپرسي كرد. بعد از اينكه هستي رو به خانم دكتر معرفي كردم ازش خواست كه روي تخت دراز بكشه. هستي چشمكي بهم زد و با تكون دادن لبهاش گفت: - من رفتم براي سلاخي! لبخندي بهش زدم و گفتم: - هركه بچه خواهد جور سلاخي را هم ميكشد! هستي روي تخت دراز كشيد. خانم دكتر پرده رو كشيد و مشغول معاينه ي هستي شد. توي اين فاصله نگاهم روي تصوير دختربچه ي روي ديوار خيره موند؛ دختربچه اي با موهاي طلايي و چشمهاي آبي. هنر خدا چيزي كم نداره. خانم دكتر روي صندليش نشست و چند ثانيه ي بعد هم هستي روي مبل روبه رويي من نشست. خانم دكتر رو به هستي گفت: - خب هستي جان، شما بايد همه ي اين آزمايشايي رو كه برات مينويسم انجام بدي. بعد از ديدن آزمايشا ميتونم تشخيص بدم كه براي باردار شدن چه موادي توي بدنت كمه و چه مقداريش رو ميشه با دارو برطرف كرد. انشاءالله بچه سالم و خوشگلي به جمع خونواده تون اضافه كني. - ممنونم خانم دكتر. هرچند كه فكر ميكنم هنوز براي مادر شدن زوده؛ اما همسرم فوق‌العاده بچه دوسته! - عزيزم! هرچي كه تفاوت سني بين شما و فرزندتون كمتر باشه در آينده مشكلاتتون هم كمتر ميشه، روابطتون باهم بهتر ميشه و بهتر همديگه رو درك ميكنيد. - كمي هم استرس دارم به خاطر دوران بارداري و زايمان، فكر ميكنم خيلي سخته! - خب البته، اينكه ميگن بهشت زير پاي مادره به خاطر فشار و سختي اييه كه مادرا موقع بارداري و زايمان متحمل ميشن. نميتونم بگم خيلي راحته؛ اما بهت ميگم كه از پسش برمياي. فقط بايد توي دوران بارداريت حسابي مراقب خودت باشي. شكل گيري فرزندت رو با تمام وجود احساس ميكني؛ اينكه يه موجود زنده توي وجودت شكل ميگيره، اينكه همه ي حرفا رو ميشنوه، غم و غصه ات رو متوجه ميشه، خوشحاليت رو ميفهمه و با استرست اذيت ميشه. پس توي اين دوران خيلي خيلي بيشتر بايد مراقب خودت باشي؛ چون از اين به بعد ديگه تنها نيستي و دو نفر حساب ميشي. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
4_5996662054826544754.mp3
11.7M
۵ ⚡️مگر نمی‌گویند اصلی‌ترین کلید حل تمام مشکلات انسان، خودشناسی‌ست؟ پس چرا بسیاری از ما، هرچه برای فراگیری این مباحث، وقت می‌گذاریم، باز هم تغییر قابل توجهی در زندگی‌مان احساس نمی‌کنیم؟! ✘ چرا حال دل خودمان، آن روزها که بسیار کمتر خود را می‌شناختیم، بارها بهتر از امروز بود؟! ✘ ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
⇦ پشتیبان مظلومان حضرت علی علیه السلام فرمود: در تمامی زندگی من، نقطه سیاهی نیست تاعیب جویان و اشاره کنندگان با چشم و ابرو و اشاره کنند و سخنی گویند. خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بستانم و نیرومند نزد من ناتوان است تا حق دیگران را از او بازگیرم. ما با تمام وجود به قضای الهی خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم. 📗منابع: نهج البلاغة، الخطب: 37. ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
عجب شانسی آوردم گاهی خدا انقدر زود به خواسته هامون جواب میده که باورمون نمیشه از طرف خدا بوده اینجاست که میگیم عجب شانسی آوردم....! إلهی، ما همه بی‌چاره‌ایم و تنها تو چاره‌ای، و ما همه هیچ کاره‌ایم و تنها تو کاره‌ای. ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
او جَوْن است، غلامِ ابوذر غِفارى كه بعد از مرگ ابوذر، همواره در خدمت امام حسين(ع) بوده است. او در اصل اهل سودان است و رنگ پوستش سياه مى باشد. امام كه دايماً اطراف اردوگاه را بررسى مى كند، اين بار كنار ميدان ايستاده است. جَوْن جلو مى آيد و مى گويد: ــ مولاى من، آيا اجازه مى دهيد به ميدان بروم. مى خواهم جانم را فداى شما كنم. ــ اى جَوْن! خدا پاداش خيرت دهد. تو با ما آمدى، رنج اين سفر را پذيرفتى، همراه و همدل ما بودى و سختى هاى زيادى نيز، كشيدى، امّا اكنون به تو رخصت بازگشت مى دهم. تو مى توانى بروى. اشك در چشم جَون حلقه مى زند. شانه هايش مى لرزد و با صدايى لرزان مى گويد: "آقا، عزيز پيامبر، در شادى ها با شما بودم و اكنون در اوج سختى شما را تنها بگذارم!". امام شانه هاى او را مى نوازد و با لبخندى پر از محبّت اجازه ميدان به او مى دهد. جَوْن رو به امام مى كند و مى گويد: "آقا، دعا كن پس از شهادت، سپيدرو و خوشبو شوم". نمى دانم چه شده است كه جَون اين خواسته را از امام طلب مى كند، امّا هر چه هست اين تنها خواسته اوست. جَون به ميدان مى رود. شمشير مى زند و چنين مى خواند: "به زودى مى بينيد كه غلامِ سياهِ حسين، چگونه مى جنگد و از فرزند پيامبر دفاع مى كند". دستور مى رسد تا او را محاصره كنند. سپاه كوفه به پيش مى تازد و او شمشير مى زند. گرد و غبار به آسمان بلند شده، جَوْن بر روى خاك افتاده است. آخرين لحظه هاى عمر اوست. چشم هاى خود را بر هم مى نهد. او به ياد دارد كه امام حسين(ع) بالاى سر شهدا مى رفت. با خود مى گويد آيا آقايم به بالين من نيز، خواهد آمد؟ نه، من لايق نيستم. من تنها غلامى سياه هستم. حسين به بالين كسانى مى رود كه از بزرگان و عزيزان هستند. منِ سياه كجا و آنها كجا! ناگهان صدايى آشنا مى شنود. دستى مهربان سر او را از زمين بلند مى كند. خداى من، اين دست مهربان كيست كه سر مرا به سينه گرفته است؟ بوى مولايم به مشامم مى رسد. يعنى مولايم آمده است؟! جَون با زحمت چشمانش را باز مى كند و مولايش حسين را مى بيند. خداى من! چه مى بينم؟ مولايم حسين آمده است. او مات و مبهوت است. مى خواهد بلند شود و دو زانو در مقابل آقاى خود بنشيند، امّا نمى تواند. مى خواهد سخن بگويد، امّا نمى تواند. با چشم با مولايش سخن مى گويد. بعد از لحظاتى چشم فرو مى بندد و روحش پر مى كشد. امام در اين جا به ياد خواسته او مى افتد. براى همين، دست به دعا برمى دارد: "بار خدايا! رويش را سفيد، بويش را خوش و با خوبان محشورش نما". آرى! خداوند دعاى امام حسين(ع) را مستجاب مى كند و پس از چند روز وقتى بنى اسد براى دفن كردن شهدا به كربلا مى آيند، بدن او را مى يابند در حالى كه خوشبوتر از همه گل هاست. او در بهشت، همنشين امام خواهد بود. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی استاد عالی ✍️موضوع: اثرات عجیب سوره مبارکه واقعه در شب جمعه ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🌹💖🌟✨🌙💖🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 💐🌻☘🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❤️ خوشا صُبحے ڪہ خیرَش را تو باشے ردیـفِ نـابِ شِعــرش را تو باشے خوشا روزے ڪہ تا وقـٺِ غروبش دعـاےِ خوب و ذڪرش را تو باشے ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
👩‍⚖ 🌷 - مطمئناً بايد حس فوقلاده اي باشه! - قطعاً همينطوره! البته بايد متوجه باشي كه توي اين دوران بايد مراقب خورد و خوراكت باشي؛ چون بايد همه نوع موادغذايي به جنين برسه و اينكه به هوش فرزندت توي اين دوران توجه كني. با ذوق گفتم: واي خدا دلم ميخواد همين الان بچه ات اينجا بود و من بـ*ـوسش ميكردم! هستي با لبخندگفت: - اگه خدا بخواد تا يه سال ديگه ميبينيش. خانم دكتر در جواب هستي گفت: - به اميد خدا! روي برگه اي تمامي آزمايشها رو نوشت و به هستي داد. - خب مبيناخانم شما قرار بود بلافاصله بعد از گرفتن سونوگرافي بياي اينجا. چي شد پس؟ - من سونوگرافي رو انجام دادم؛ اما همين كه ميخواستم بيام مطب شما تماس گرفتن و مجبور شدم براي تحويل مقاله ام برم دانشگاه. بعد از اون هم به كلي فراموشم شده بود تا اينكه هستي باهام تماس گرفت. - باشه، فعلاً جواب سونوگرافيت رو بده بهم ببينم تا بعداً باهات حسابي دعوا كنم. پاكت جواب سونوگرافي رو از كيفم بيرون آوردم و به سمتش گرفتم. برگه رو از داخل پاكت بيرون آورد و نگاهي سرسري بهش انداخت. انگار كه چيزي توجهش رو جلب كرده باشه عينكش رو از روي ميز برداشت و روي بينيش قرار داد. برگه رو بيشتر به چشمهاش نزديك كرد، ابروهاش رو به هم نزديكتر كرد و برگه رو روي ميز گذاشت. انگشتهاش رو در هم قفل كرد، عينكش رو از روي صورتش برداشت و به نگاه كنجكاو من خيره شد. آب دهنش رو به زور پايين داد و به پشتي صندلي تكيه زد. - مبيناجان، ميشه با مادرت تماس بگيري كه همينالان بياد مطب؟ ته دلم آشوب شد، ضربان قلبم بالا رفت و نفسم به زور از ريه هام عبور ميكرد. - چيزي شده خانم دكتر؟ - يه موردي هست كه فكر ميكنم بايد خونواده ات در جريان باشن! - خواهش ميكنم خانم دكتر، اگه اتفاقي افتاده بهم بگيد. نميدونم كِي هستي از روي مبل روبه رويي من بلند شده بود كه الان كنارم نشسته و دستهام رو توي دستهاش گرفته. - اگه مادرت در جريان باشه بهتره. بغضِ توي گلوم تن صدام رو تغيير داده بود. نميدونم دستهاي هستي اونقدر گرم بود يا دستهاي من سرد شده بود كه حس ميكردم دستهام رو توي شعله آتش فرو كردم. توي دلم اسم خدا رو صدا ميزدم و فقط از اون كمك ميخواستم. دلم نداي بد ميداد و نميتونستم مثبت فكر كنم. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
4_5996662054826544755.mp3
11.93M
۶ ✋ تمام وجدان‌های بیدار شهادت می‌دهند که؛ قرن‌ها فعالیت بشر در زمینه‌های گوناگون علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و...، بسیار بیشتر از آن که خیر و خوبی و خوشبختی برای انسان به ارمغان بیاورد، به خلق انواع‌ بیماری‌های جسمی و روحی... به تولید درد و رنج و فساد و قتل و غارت و خونریزی... انجامیده است! ← حقیقتا دلیل این اتفاق چیست؟! ← جهان چگونه باید خود را از این وضع، نجات دهد؟! ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا