eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110
دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الی مَرْضاتِکَ دلیلاً ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین. خدایا، در این ماه برای من به سوی خشنودی ات دلیلی قرار ده و برای شیطان راهی به سوی من قرار مده و بهشت را منزل و آسایشگاهم قرار ده، ای برآورنده حاجات خواهندگان. @hedye110
مهدیا!‏ سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست، ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا، کاش در نافله ات نام مراهم ببری، که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا… @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ پشت سرش راه ميرفتم. - اين يه هفته كجا بوديد خانم رفيعي؟ - مرخصي بودم آقاي دكتر. - با مرخصي رفتن كادر بيمارستان زياد موافق نيستم. نبود كادر و بي انضباطي عصبانيم ميكنه! سعي كنيد ديگه مرخصي نگيريد. ايش واقعاً فكر كرده كيه؟! حالا شايد يكي داشت ميمرد! اين چه قانون مزخرفيه! - سعي ميكنم. - داريد طرحتون رو ميگذرونيد؟ - بله. وارد اتاق بيمار شد. دختربچه ي هفت ساله اي روي تخت خوابيده بود. دكتر بهش نزديك شد. - به به! خانم پرستار ببين چه دخترخانم خوشگلي اينجاست. لبخندي به صورت زيباش زدم؛ اما همچنان سرش رو سمت پنجره چرخونده بود و بيرون رو نگاه ميكرد. - خانم پرستار به نظرتون اين خانم كوچولو اسمش چيه؟ روي چارت رو نگاه كردم «نگار عبدويي» نميدونم آقاي دكتر؛ اما به نظرم به چهره خوشگلش مياد كه اسمش نگارخانم باشه. سرش رو سمتم چرخوند، توي چهره‌اش اخم بود. - اسم من رو از كجا ميدوني؟ لبخندي بهش زدم. - گفتم كه به چهره‌ي خوشگلت مياد اسمت نگار باشه. - دروغگو! حتماً از روي اون تابلوي بالاي سرم ديدي. ابروهام بالا رفت! اين روزا ديگه نميشه بچه.ها رو گول زد! آقاي دكتر خنده‌اش گرفته بود؛ ولي به زور جلوي خودش رو ميگرفت كه لبخندش كشدار نشه. - خب نگارخانم خوبي؟ - بايد خوب باشم؟ نگاه كن پام رو نميتونم تكون بدم. دستم هم خيلي درد ميكنه. آقاي دكتر نزديكش رفت. - اجازه دارم معاينه‌ت كنم؟ دوباره اخم كرد. آقاي دكتر پتو رو از روي پاهاش كنار زد و گفت: - هرجايي رو كه دست ميذارم و دردت اومد بهم بگو. سرش رو تكون داد و آقاي دكتر مچ پاش رو فشار داد كه صداي آخش بلند شد. آقاي دكتر پاش رو كمي تكون داد كه چشمهاش رو از درد روي هم فشار داد. همراه دختر كه پسر تقريباً سي ساله‌اي بود وارد اتاق شد و گفت: - نگار چي شده؟ با ديدن آقاي دكتر سلام داد و كنار نگار ايستاد. آقاي دكتر: چطوري پاش ضربه ديده؟ پسر: خورده زمين. چطوري؟ آخه دستش هم ضرب ديده! - از پله‌ها افتاده پايين. نگار با اخم به پسر نگاه ميكرد. آقاي دكتر: شما چه نسبتي باهاش داريد؟ - برادرشم. - بسيار خب! پاش شكسته، بايد گچ گرفته بشه! دستش رو هم بايد آتل ببنديم. به من اشاره كرد و گفت كه يادداشت كنم! من هم سري تكون دادم و يادداشت كردم. آقاي دكتر: مسكن توي سرمش تزريق بشه. - چشم دكتر. آقاي دكتر به نگار نگاه كرد و لبخند زد. بيشتر مراقب خودت باش نگارخانم. نگار همچنان روي صورتش اخم بود. همراه آقاي دكتر از اتاق بيرون اومديم. آقاي دكتر: به نظر يه چيزي رو دروغ ميگن! شكستگي پا و ضربه‌ي واردشده به دستش هم جوريه كه انگار از پله افتاده؛ اما نه به قصد خودش! انگار كسي هلش داده! - چطور ممكنه؟! - بايد بفهمم! حواستون رو جمع كنيد. بيشتر مراقبش باشيد. - چشم. نگاهي بهم انداخت و گفت: - پس خانم رفيعي شماييد! با تعجب نگاهش كردم كه گفت: - آقاي دكتر خيلي تعريفتون رو ميكردن. اميدوارم همون اندازه كه تعريفتون رو شنيدم آدم مسئوليتپذيري باشيد.🌻🌻 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
Joze 21-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-44.mp3
33.02M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🦋🌹💖
دعای روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین. خدایا بگشا به رویم در این ماه درهای فضلت وفرود آر برایم در آن برکاتت را وتوفیقم ده در آن برای موجبات خوشنودیت ومسکنم ده در آن وسطهای بهشت ای اجابت کننده خواسته ها ودعاهای بیچارگان 💖🌹🦋
💚 صاحب عزای حضرت مولا بیا ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا درد فراق تو بخدا میکشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا، بیا @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ آقاي دكتر نسبت به من خيلي لطف دارن. اونقدرا هم تعريفي نيستم. سري تكون داد و دور شد. به سمت ايستگاه پرستاري رفتم و چارت بيمار رو سر جاش گذاشتم و روي صندلي نشستم. - نظرت چي بود؟ به فاطمه نگاه كردم كه بالاي سرم ايستاده بود. - راجع به چي؟ - دكتر ديگه! - نظري ندارم. - واه! شوخي نكن تو رو خدا! درسته تو الان شوهر داري؛ ولي اين صورت جذاب و اين پرستيژ بايد برات جذاب بوده باشه ديگه! - من حتي نتونستم بهش نگاه كنم. - يعني اون چشماي كهرباييش رو نديدي؟ حرفا ميزنيا! مگه من زل زدم ببينم چشماش چه رنگيه؟! كلافه سري تكون داد و روي صندلي كنارم نشست. - چاي ميخوري؟ - آره. ليوان چاي رو همراه با دو حبه قند به سمتم گرفت. - واي! چقدر حـ*ـلقه‌ات خوشگله! - ممنون. به حـ*ـلقه ي طلايي داخل دستم خيره شدم! زيبا بود. وارد اولين مغازه‌ي طلافروشي كه ديديم شديم و بلافاصله چشمم گرفتش و خريديمش. چايم رو سر كشيدم و از روي صندلي بلند شدم. بايد مريضها رو چك ميكردم. - مبينا؟ بله؟! - حـ*ـلقه‌ات افتاده. به دستم نگاه كردم كه حـ*ـلقه توش نبود و بعد هم به حـ*ـلقه‌ي افتاده روي زمين. - گشاده بيرون مياد. حـ*ـلقه رو از روي زمين برداشتم. - بذارش يه جايي كه گم نشه. باشه‌اي گفتم و گذاشتمش داخل جيب روپوشم تا بعد از اينكه سرم خلوت شد ببرم طلافروشي برام درستش كنن.🌻🌻 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فضیل بن عیاض یکی از دزدان معروف بود، به طوری که مردم از دست او خواب راحت نداشتند.  یک شب از دیوار خانه ‌ای بالا می‌رود، روی دیوار می‌نشیند تا به قصد ورود در منزل پایین برود، اتفاقاً آن خانه از مرد عابد و زاهدی بود که شب زنده‌داری می‌کرد، نماز شب می‌خواند، دعا می‌خواند، اما در این لحظه به قرآن خواندن مشغول بود، صدای حزین قرآن خواندنش به گوش می‌رسید، ناگهان این آیه را تلاوت کرد: «الم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله» آیا وقت آن نرسیده که مدعیان ایمان، قلبشان برای خدا نرم و آرام شود؟ یعنی تا کی قساوت‌ قلب، تا کی تجری‌ عصیان، تا کی پشت به خدا کردن؟ آیا وقت رو برگرداندن از گناه و رو کردن به سوی خدا نرسیده است.  @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون #۳۱۳صلوات هدیه به تعالی فرجه الشریف به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند🌹🌹🌹 حدیث امام جعفر صادق عليه السلام می فرمایند : صلوات از جانب حق‌تعالی به معني نزول رحمت، و از سوی فرشتگان به معني ستايش و تمجيد، و از سوی انسانها به معني دعا مي‌باشد. الصَّلا‌‌ةُ مِن اللهِ عَزَّوَجَلَّ رَحمَةٌ، وَ مِن الملائِكَةِ تَزكِيَةٌ، وَ مِِن النّاسِ دُعاءٌ. وسائل الشيعه7: 196 / بحار الأنوار 91: 55 🦋🌹💖
Joze 22-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-46.mp3
33.18M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال @hedye110
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
شمر با لشكر خود در ميان خيمه هاى سوخته مى تازد و همه با شتاب مشغول غارت خيمه ها هستند. ناگهان چشم شمر به امام سجّاد(ع) مى افتد. او تعجّب مى كند و با خود مى گويد: "مگر مردى هم از اين قوم مانده است. قرار بود هيچ نسلى از حسين باقى نماند". شمر به عمرسعد خبر مى دهد و او با عجله مى آيد و در خيمه اى نيم سوخته امام سجّاد(ع) را مى بيند كه در بستر بيمارى افتاده است. او حجّت خدا بر روى زمين است كه نسل امامت به او منتهى شده است. عمرسعد فرياد مى زند: "هر چه زودتر او را به قتل برسانيد". شمر به سوى امام سجّاد(ع) مى آيد. زينب اين صحنه را مى بيند و پسر برادر را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "اى عمرسعد اگر بخواهى او را بكشى اوّل بايد مرا بكشى". صداى شيون و گريه زنان به آسمان مى رسد. نمى دانم چه مى شود كه سخن زينب در دل بى رحم عمرسعد اثر مى كند و به شمر دستور مى دهد كه باز گردد. من تعجّب مى كنم عمرسعد كه به شيرخواره امام حسين(ع) رحم نكرد و مى خواست نسل امام را از روى زمين بردارد، چگونه مى شود كه از كشتن امام سجّاد(ع) منصرف مى شود؟ اراده خدا اين است كه نسل حضرت زهرا(س) تا روز قيامت باقى بماند. عمرسعد به گروهى از سربازان خود دستور مى دهد تا در اطراف خيمه هاى نيم سوخته، نگهبانى بدهند و نگذارند ديگر كسى آسيبى به آنها برساند و مواظب باشند تا مبادا كسى فرار كند. دستور فرمانده كل قوا اعلام مى شود كه ديگر كسى حقّ ندارد به هيچ وجه نزديك اسيران بشود. آرامش نسبى در فضاى خيمه ها حاكم مى شود و زنان و كودكان آرام آرام به سوى خيمه هاى نيم سوخته باز مى گردند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
‌ قرآن به سر بگیر... مگر حس ڪنی دمۍ... نیزه چقدر گریه براۍ حسین(ع) ڪرد....♥️ التماس دعا 🦋🌹
-می‌گفت: مـگـه عـزاسـت🏴 هـمش مــداحـی🎙 گـوش میدی؟! 🤔😑 +گفتم: مـگـه عـروسـیـه 🧖🏻‍♀هـمش آهـنـگ🎶گـوش میدی؟! 🤔☺️ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
دلیل قرائت سوره روم و عنکبوت در شب قدر، روایتی است که از امام معصوم(ع) در فضیلت تلاوت این سوره‌ها در شب قدر نقل شده است: «... عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْعَنْکَبُوتِ وَ الرُّومِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةَ ثَلَاثَةٍ وَ عِشْرِینَ فَهُوَ وَ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ لَا أَسْتَثْنِی فِیهِ أَبَداً وَ لَا أَخَافُ أَنْ یَکْتُبَ اللَّهُ عَلَیَّ فِی یَمِینِی إِثْماً وَ إِنَّ لِهَاتَیْنِ السُّورَتَیْنِ مِنَ اللَّهِ مَکَاناً»؛[1] ابو بصیر مى‏‌گوید: امام صادق(ع) فرمود: هر کس در شب بیست و سوم ماه رمضان سوره عنکبوت و روم را بخواند، به خدا سوگند که او از اهل بهشت خواهد بود، و من هرگز کسى را از این حکم استثنا نمى‌‏کنم و بیم آن ندارم که در این سوگند خداوند گناهى بر من بنویسد، این دو سوره نزد خدا جایگاهى عظیم دارند.   [1]. ابن بابویه، محمد بن على،‏ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 109، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق.               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 صاحب عزای حضرت مولا بیا ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا درد فراق تو بخدا میکشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا، بیا @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ احسان سردرگم شده بودم. هرجايي كه ميرفتم به بن‌بست ميخوردم. بايد ذهنم رو متمركز ميكردم روي وكيلي كه زن برادر و بچه‌هاي برادر آقاي صالحي رو فراري داده بود. بايد ميفهميدم كه كي بوده و چه ربطي بهشون داشته. از اون طريق ميتونستم يه سر نخي پيدا كنم. اما هيچ ردي ازش نبود. فقط يه اسم و يه فاميل كه شبيهش صدتا فقط توي تهران وجود داره! با يادآوريش مثل برق از روي صندلي بلند شدم و تلفن رو برداشتم و زنگ زدم. چند تا بوق خورد و رفت روي پيغامگير. - سلام احمد! احسانم. هر وقت تونستي يه زنگ بهم بزن، كار واجبي دارم. تلفن رو قطع كردم و دوباره به پرونده‌هاي روبه‌روم خيره شدم. صداي در زدن اومد. - بفرماييد. خانم قدبلندي كه مانتوي قرمز و مشكي پوشيده بود و تاري از موهاي رنگ‌كرده‌ش رو بيرون گذاشته بود داخل اتاق شد. - سلام. از روي صندلي بلند شدم. - سلام. شما؟ دستش رو به سمتم دراز كرد. - محمدي هستم. منشيتون. يه تاي ابروم بالا رفت و با دقت براندازش كردم. دستش همچنان توي هوا مونده بود. با عشـ*ـوه نگاهي بهم كرد. دستش رو گرفتم و سريع ول كردم و داخل جيب شلوارم كردم. با دست خودم رو به ميز تكيه دادم. - به جناب صالحي گفته بودم كه منشي نياز ندارم. - ايشون گفتن كه به خاطر پرونده‌ي جديدي كه داريد حتماً به كمك نياز پيدا ميكنين. - بسيار خب. تشريف بياريد پشت ميزتون. وظايفتون رو خدمتتون عرض ميكنم. تار جلوي چشمش رو پشت گوشش گذاشت و لبخند كشداري روي چهره‌ش نشوند. - چشم. سري تكون دادم و به سمت ميز منشي رفتم. يه سري از كارها رو براش توضيح دادم كه مطمئنم هيچكدوم رو متوجه نميشد و فقط بهم زل زده بود. حال و حوصله‌ي عشـ*ـوه‌گريهاش رو نداشتم. چون اين تريپ از دخترها رو خوب ميشناختم. الان مطمئناً تا بچه‌دار شدنمون رو هم خيال كرده! اخمي روي چهره‌ام نشوندم و سعي كردم كه جدي توضيح بدم. با ديدن اخمم يه كم مؤدبتر نشست و بيشتر گوش ميداد. - ضمناً قراراي كاريم روي نظم و روال باشه. هر كاري رو هم كه ميگم سر موقع انجام بشه. از بي برنامگي خوشم نمياد. ساعت هشت صبح داخل شركت حاضر بشيد تا ساعت يك هم سر كار هستيد. سري تكون داد و گفت: - متوجه شدم. از ميزش فاصله گرفتم و به اتاقم برگشتم. به پرونده‌ها خيره شدم كه گوشيم زنگ خورد. جواب دادم. - سلام داداش. - سلام احمدآقا. خوبي؟ چه ميكني با زحمتاي ما؟ - اختيار داري. شما رحمتي. شرمنده مزاحمت هم شدم. - نه داداش اين حرفا رو نزن. در خدمتم. - راستش يه سؤالي داشتم. من بايد يه نفر رو پيدا كنم؛ يعني يه جورايي خيلي حياتيه. جريان رو بعداً برات تعريف ميكنم؛ ولي فقط ازش يه اسم و فاميل دارم و يه سابقه‌ي كاري خيلي مختصر. راهي هست كه بشه آدرسي چيزي ازش پيدا كرد؟! - راستش خودت كه بهتر ميدوني. بايد روال قانونيش رو طي كني. - كه حدوداً يه سالي دستم بنده. خيلي ضروريه. بايد توي همين يكي-دو ماه پيداش كنم. - باشه يه كاريش ميكنم. - چاكريم داداش. - اختيار داري. فقط هر چي رو كه ازش ميدوني برام بفرست. - باشه الان اسناد رو برات ايميل ميكنم. بسيار خب. - خيلي لطف كردي. انشاءاالله كه بتونم جبران كنم. - نزن اين حرف رو. - قربونت برم. امري نيست با من؟ - لطف داري. خداحافظ. - خداحافظ. گوشي رو قطع كردم و داخل جيب كتم سر دادم. اسناد رو براش ايميل زدم و خدا رو شكر كردم كه حداقل يه اميدي پيدا كردم. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
دعای روز بیست و سوم اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ، وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ، يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ. خدایا در این ماه از گناهانم شست وشویم ده، و از عیبها پاکم کن، و دلم را به پرهیزکاری دلها بیازمای، ای نادیده گیرنده لغزش های اهل گناه. 🦋🌹💖 @hedye110
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق (علیه السلام) فرمود: آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مى‌شود.✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>