eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی را به خدا بسپار ... و مطمئن باش تا وقتی که پشتت به خدا گرم است؛ تمام هراس‌های دنیا خنده دار است ... @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
👩‍⚖   🌷 ﷽ - چي؟! چه بلايي سرش اومده؟ - فعلاً ميتونم بيام تو؟ به خدا هيكل قناسش خيلي سنگينه. از جلوي در كنار رفتم. همونطور كه احسان رو با خودش ميكشوند وارد حياط شد. در رو پشت سرش بستم و به پنجره‌ي خونه‌ي عمو نگاه انداختم چراغشون خاموش بود. خدا رو شكر كه خواب بودن. - تو رو خدا بگيد چه بلايي سرش اومده. - هيچي خانم! امشب خيلي حالش بد بود. نتونست جلوي خودش رو بگيره و بيش از توانش خورد! متعجبانه نگاهي بهش انداختم. - خورد!؟😳😳 - آره ديگه. سوار آسانسور شديم و دكمه‌ي بالا رو فشار دادم. دلم براي خودم سوخت كه چقدر ساده بودم. چقدر براش منتظر شده بودم چه‌قدر نگرانش شده بودم. چرا احسان اين كارها رو ميكرد؟! خدايا چطور امكان داره؟! اشكهام رو با پشت دستم پاك كردم و به حال نزارش خيره شدم! شما هم خودتون رو زياد نگران نكنين. يه قهوه بخوره خوب ميشه. نگاه پر از نفرتم رو به دوستش دوختم كه خودش رو جمع كرد. - نميدونستم خانم زيبايي مثل شما داره! از شدت عصبانيت دندونهام روي هم كليد شده بود. فكم رو روي هم ساييدم و از بين دندونهاي كليد شدهم غريدم: - خيلي مشتاقم بدونم وقتي هشياره هم اينقدر بلبل زبوني؟ آسانسور باز شد. به سمت احسان رفتم و دستش رو دور شونه‌م انداختم. - بهتره زحمت رو كم كنين. خودم ميبرمش. - شما كه نميتونيد... با نهايت صدايي كه از خودم سراغ داشتم فرياد زدم: - گورت رو گم كن! چيزي شبيه «خدا به داد احسان برسه با اين زن فولادزرهش» زير لب گفت و بعد از اينكه به زور احسان رو از آسانسور خارج كردم رفت. حالم دست خودم نبود. به شدت عصباني بودم. فرياد زدم: - احسان! احسان! به خودت بيا. لاي چشمهاش رو باز كرد و گفت: - من كجام؟ - خودت رو نگه دار يه كم! وارد خونه شديم و با تموم توانم به سمت مبلها رفتم و روي مبل ولو شد. كمرم حسابي درد گرفته بود. دستم رو روي كمرم گذاشتم و اشك ريختم. روي مبل كناري نشستم و به حال خودم گريه كردم. ديگه كافي بود. بايد يه فكري به حال خودم ميكردم. من اين زندگي رو نميخواستم! از روي مبل بلند شدم. احسان سرش رو به تكيه‌گاه مبل تكيه داده بود. موهاي ژوليده‌ش توي صورتش ريخته بود. دستهاش دو طرفش باز بودند و توي حال خودش نبود. بوي گند الـ*كـل زيادي اذيتم ميكرد. چطور تا الان متوجه اين بوي زهرماري نشده بودم؟ داخل آشپزخونه شدم و كمي آبليمو آوردم. به سمتش رفتم و صداش كردم. ليوان آبليمو رو به دهنش نزديك كردم. - بخور. سرش رو تكون داد و طرف ديگه اي چرخوند. به زور چند قطرهاي داخل دهنش ريختم. موهاي توي صورتش رو كنار زدم و به چشمهاي خمارش نگاه كردم. - آخه چرا اين كارا رو ميكني؟ ببين خودت رو به چه حالوروزي انداختي! بالش و پتويي از داخل اتاق آوردم. بالش رو روي دسته‌ي كاناپه گذاشتم و كمكش كردم تا روي مبل دراز بكشه. كفشهاش رو از پاش درآوردم و پتو رو تا شونه هاش بالا كشيدم. سمت اتاق رفتم و روي تخت دراز كشيدم. سقف سفيد برام سياه و تار شده بود. زندگي جلوي چشمهام تاريك بود. با خودم زمزمه كردم: - اين بود همسر آينده‌م؟ اين بود پدر بچه‌ام؟اين بود زندگي اي كه هميشه منتظرش بودم؟! 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕همیشه چشم که پاک نیست ولی ؛ چشمی که پاکه قشنگه نگاه ها مال پاکترین چشم هاست و پاک ترین چشم ها پاک ترین دل هاست.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕معجزه‌ها هستند به درون خویش سفر کن تا زندگی خود را خلق کنی درونت قلمرویی از هست که می‌تواند همه‌ی نیکبختی‌هایی که آن‌هایی را کند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔷🌸🍃‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام حسن مجتبی علیه‌السلام فرمودند: در دنيا چنان برنامه ريزی کن - از نظر اقتصاد و صرفه جوئی و... - مثل آن که می‌خواهی هميشه دوام داشته باشی، و نسبت به آخرت به نوعی حرکت و کار کن مثل اين که فردا خواهی مُرد.✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
كاروان به حركت خود ادامه مى دهد. مهتاب بيابان را روشن كرده است. هنوز از شام فاصله زيادى نگرفته ايم. نُعمان همراه كاروان مى آيد. يزيد به او توصيه كرده است كه با اهل كاروان مهربانى كند و هر كجا كه خواستند آنها را منزل دهد. ــ اى نُعمان! آيا مى شود ما را به سوى عراق ببرى. ــ عراق براى چه؟ ما قرار بود به سوى مدينه برويم. ــ ما مى خواهيم به كربلا برويم. خدا به تو جزاى خير بدهد ما را به سوى كربلا ببر. نُعمان كمى فكر مى كند و سرانجام دستور مى دهد كاروان مسير خود را به سوى عراق تغيير دهد. شب ها و روزها مى گذرد و تا كربلا راهى نمانده است. اين جا سرزمين كربلاست! همان جايى كه عزيزانمان به خاك و خون غلتيدند. هنوز صداى غريبانه حسين به گوش مى رسد. كاروان سه روز در كربلامى ماند و همه براى امام حسين(ع) و عزيزانشان عزادارى مى كنند. سه روز مى گذرد و اكنون هنگام حركت به سوى مدينه است. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو 🦋🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110
❤️ سرمایه ی عاشقان هستی ناز است با هیچ کسی مگو، که این یک راز است از رونــق درس نـــدبه اش فهمیدم که مکتب عشق، جمعه ها هم باز است @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
👩‍⚖   🌷 ﷽ چشمهام رو بهزور باز كردم و آلارم رو خفه كردم. سرم سنگين شده بود و چشمهام ميسوخت. دلم ميخواست باز هم بخوابم؛ اما ساعت هفت بود و بايد ميرفتم بيمارستان. با اكراه روي تخت نشستم و سرم رو توي دستم گرفتم. از توي آينه نگاهي به خودم انداختم. موهام چقدر آشفته شده بود! برس رو از جلوي آينه برداشتم و به موهاي خرماييم كشيدم و با كش صورتيرنگم دم اسبي بالا بستمشون. آبي به دست و صورتم زدم و وارد سالن پذيرايي شدم كه احسان رو ديدم. با يادآوري شب گذشته سري تكون دادم و وارد آشپزخونه شدم و كتري رو روي گاز گذاشتم. به سمت احسان رفتم. بايد شركت ميرفت. آروم تكونش دادم. - احسان؟ هيچ عكسالعملي نشون نداد. ولوم صدام رو بالاتر بردم. - احسان! غلتي زد؛ ولي باز هم بيدار نشد. - احسان پاشو ديگه! بايد بري شركت! با صداي خوابآلودي گفت: خوابم مياد! - ميخواستي ديشب تا ساعت دو پي الواتي نري كه حالا خوابت بياد. با حرص از كنارش بلند شدم كه مچ دستم كشيده شد. پشت سرم رو نگاه كردم. لاي چشمهاش باز بود. با صداي آرومي گفت: - از پيشم نرو! - احسان ولم كن! بايد برم بيمارستان. - بهت گفته بودم تركم نكن! - چي ميگي؟ من رو ميبيني؟ - چرا ازم گذشتي؟ چرا؟! دستش رو از دور مچم خلاص كردم كه با حرفش شوكه ايستادم. - پيشم بمون هستي! چشمهام درشت شد و دهنم از تعجب باز موند. هستي؟! منظورش از هستي هستي بود؟ يعني... نه مبينا! الكي قضاوت نكن! اون معشـ*ـوقه‌اي كه احسان هميشه ازش صحبت ميكنه نميتونه هستي باشه. اون بهم گفت كه احسان مثل برادرشه. مطمئناً اگه چيزي بينشون بود هيچوقت هستي بهم پيشنهاد نميداد كه با احسان ازدواج كنم. به احسان كه دستش از مبل آويزون بود و حال خوبي نداشت خيره شدم. خسته به سمت آشپزخونه رفتم و صبحونه اي سرسري خوردم و لباسهام رو عوض كردم. چادرم رو روي سرم تنظيم كردم و دوباره به احسان نگاه كردم. ميترسيدم... ميترسيدم كه دوباره صداش كنم و چيزايي رو بشنوم كه دوست ندارم. ميز صبحانه رو براش آماده كردم و با هستي تماس گرفتم و گفتم احسان امروز حالش خوب نيست و براش مرخصي رد كنه. با اتوبوس خودم رو به بيمارستان رسوندم و تا ظهر مشغول كار بودم. نزديكهاي ظهر بود كه بعد از سرزدن به بيماري كه تازه اومده بود، وضو گرفتم و نماز خوندم. از نمازخونه بيرون مياومدم كه آقاي دكتر رو ديدم. ظاهرًا اون هم از نمازخونه ي برادران بيرون مياومد. - خانم رفيعي؟ خوب شد ديدمتون! - بله آقاي معنوي؟ ميگم... ميشه... دستش رو توي جيب روپوشش فرو برد و پايين رو نگاه كرد. منتظر نگاهش كردم كه سرش رو بالا آورد و گفت: - ميشه امروز ناهار رو باهم بخوريم؟ متعجب ابرويي بالا انداختم. - آقاي دكتر من معذرت ميخوام؛ ولي... - خواهش ميكنم اما و ولي نياريد ديگه! - آخه... - نيم ساعت ديگه توي رستوران كلبه منتظرتونم؛ همينجا روبه روي بيمارستانه! جمله‌ش رو تموم كرد. لبخند قشنگي روي لبهاش آورد و از كنارم رد شد. چرا نتونستم مخالفت كنم؟ چرا بيشتر از اين سعي نكردم بگم باهات نميام؟! سمت ايستگاه پرستاري رفتم. شيفتم تموم شده بود. از فاطمه و خانم عسگري خداحافظي كردم و از داخل كمدم چادرم رو برداشتم و از بيمارستان خارج شدم.👩‍⚖👩‍⚖ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
📛امان نامه از گناه... 💠امیــرالمـومـنین علی(ع) فرمـودند: 🔹هر کس را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و سوره را یازده مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند آن روز مرتکب گناه نمی‌شود، هر چند به سوی او طمع کند. 📚ثواب الاعمال، صفحه341   @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
❤️ 🔔 بداخلاقی با خانواده ✅ آیت الله سعادت پرور: یک بار من در جوانی در خانه با خانواده بداخلاقی کردم. در عالم معنا به من گفتند: بیست سال ناله‌های تو بی اثر شد. @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🔸 پسره‌تودانشگاه‌📚↶   جلوۍیہ‌دخترروگرفٺ‌وگفت😣: خیلۍمغرورۍازت‌خوشم‌میادهرچۍبهت‌آماردادم نگاه‌نڪردۍ😒 ولۍچون‌خیلےازت‌خوشم‌میاد... من‌اومدم‌جلو‌خودم‌ازټ‌شمارتوبگیرمـــ📱 باهم‌دوست‌شیم دخترگفت:نمیتونم‌مݩ‌صاحب‌دارمــ♥️✨ پسره‌کہ‌ازحسودۍداشت‌میترڪیدگفټ‌: خوشبحالش‌کہ‌باآدم‌باوفایےمثل‌تودوستهـ😏 دختره‌گفٺ‌:نہ‌خوش‌بحال‌مݩ‌کہ‌یہ‌همچین‌صاحبے دارمـ🌿 پسره‌گفٺ‌:اووووچہ‌رمانٺیڪ😯 ایݩ‌خوشگل‌خوشبخٺ‌‌کیہ‌کہ‌این‌جورۍدلتوبرده🤨 عکسشودارۍببینمش؟!🙄 دخترگفت‌:عکسشو‌ندارم‌خودم‌هم‌ندیدمش‌اما مۍدونم‌خوشگل‌تریݩ‌آدم‌دنیاستــ😇🌎 پسره‌شرو؏‌کردبہ‌خندیدنـ😂😬 ندیده‌عاشقش‌شدۍ؟؟😐 نکنہ‌اسمشم‌نمیدونـے؟😏 دخترگفت‌:‌آره‌ندیده‌عاشقش‌شدم اما‌اسمشو‌میدونمـــ💞 اسمش‌مهدۍفاطمہ‌ستـ😍✨ مراقب‌صاحب‌دلمون✔ مہدی‌فاطمہ‌ باشیم☺️☝️🏻 💙 @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
*🏵️ذکر روز دوشنبه* *🤲یا قاضی الجاجات* *🌸ای برآورنده حاجتها*