eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
43 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍⚖ 🌷 فاطمه رو به دكتر گفت: - دكتر كي تشريف مياريد؟ - فكر نميكنم تا شش ماه ديگه برگردم. به شدت ناراحت شدم و مثل يخ وا رفتم. دكتر اميني از بهترين دكترهاي بيمارستان بودن و در نبود ايشون بيمارستان روي هوا ميچرخيد. - آقاي دكتر در نبود شما... - در نبود من كارا همونجور كه قبلاً پيش ميرفت، پيش ميره خانم رفيعي! لبخند ديگه‌اي زد و ليست يكي از اتاقها رو از فاطمه گرفت و از اونجا دور شد. - واي مبينا اگه دكتر بره ميدوني بيمارستان چي ميشه؟! - باورم نميشه! - اوه تو به اين فكر كن كه از اين به بعد با اون غولتشن چيكار كنيم؟ لابد از فردا يه چوب دستش ميگيره ما رو فلك ميكنه! از يادآوري چهره‌ي اخمو و عصبانيش ابروهام در هم رفت. از اصطلاح غولتشن فاطمه خندهم گرفت. - اسمش هم كه مياد حالم بد ميشه. انگار صداش توي سرم ميپيچيد. - «خانم رفيعي!» رو به‌سمت فاطمه گفتم: - حتي الان هم حس ميكنم داره صدام ميكنه! - خانم رفيعي با شما هستم. با اشاره‌ي فاطمه به عقب برگشتم و با ديدن صورت درهمش فاتحه خودم رو خوندم. - بله خانم عسگري؟ - همين الان برو اتاق رياست، آقاي دكتر باهات كار دارن. چشمي گفتم و با تمام توان از اون جا دور شدم. با صداي ويبره‌ي گوشيم، از داخل جيب روپوش سفيدرنگم بيرون آوردمش. - جانم؟ - سلام عزيزم، كجايي؟ - بيمارستانم! - ميگم امشب آقاي ايراني دعوتمون كردن، زودتر از بيمارستان بيا تا باهم بريم! - اوه مامان من امشب تا ساعت نه شيفتم. - تو كه هميشه تا شيش بيشتر بيمارستان نبودي. - پزشك شيفتمون تغيير پيدا كرده، واسه همين شيفتا هم عوض شده. - باشه، به بابات ميگم زنگ بزنه به آقاي ايراني بگه كه امشب نميتونيم بيايم! - باشه ممنون. - مواظب خودت باش! چشم خداحافظ.🌷🌷 🌹🌹 به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>