#هدیهیاجباری👩⚖
#پارتسیچهارم🌷
لبخند قشنگش رو مهمون لبهاش كرد.
- من اگه مجبور بشم و جفت كليههام رو هم بفروشم، نميذارم دختر گلم سرافكنده
بشه.
ديگه نميتونستم جلوي اومدن اشكهام رو بگيرم. ايكاش ميتونستم كه توي
چشمهاش نگاه كنم و بگم مجبورم، من مجبورم كه با يه غريبه زندگي كنم، مجبورم
كه تا يه ماه ديگه ازدواج كنم و باردار بشم؛ وگرنه ديگه نميتونم شماها رو ببينم.
ايكاش ميتونستم اشكهام رو به چشمهاش گره بزنم و بگم كه درد دلم دوري از
شماست! اينكه بايد با يه مرد غريبه زير يه سقف زندگي كنم و حمايت شما رو
نداشته باشم. ايكاش ميتونستم بگم كه سختترين كار دل كندن از شماست كه
همهي زندگي منيد! همهي جونم بسته به جون شماست، همهي وجودم فقط اسم شما
دوتا رو صدا ميكنه و فقط خدا ميدونه كه چقد برام عزيزين و الان كه مجبورم ازتون
جدا بشم، تمام وجودم فرياد ميزنه كه نه اين كار رو نكن و افسوس كه مجبورم!
ايكاش ميتونستم همهي اينها رو بهت بگم باباي گلم!هيچوقت چيزي رو ازتون
پنهون نكردم و پنهون كردن اين مسئله برام از فتح قلهي اورست هم سختتره.
اشكهام به پهناي صورتم پايين اومدن، جلوي پاي بابا زانو زدم و سرم رو روي
زانوهاي مردونهاش گذاشتم. دست بابا روي سرم نوازشي بر وجود زخم ديده ام شد و بـ*ـوسـهي سرشار از عشقش به راستي كه از جنس نابترين عشقها بود.
فقط ميون هقهقهام گفتم:
- تو تنها مرد زندگي مني!
🌻🌻🌻
🌹🌹 به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
#ماه_شعبان
↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>