eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۰۸_۰۲_۲۰_۴۵_۵۸_۶۷۰.mp3
2.44M
امشب‌خيلۍ‌دلم‌گرفتہ‌-!💔 با‌اين‌نوحہ‌‌خودمو‌اروم‌‌ميڪنم:) ولۍ‌اروم‌نميشہ‌‌:/😭 بين‌الحرمـين‌ميخواد....!💔🚶🏿‍♂ اقا‌ميشہ‌‌روزۍ‌امشب‌همہ‌‌بين‌الحرمينت‌باشہ‌؟!😭 کربلایی علی بو حمد عربی وفارسی🔈 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فکر محرم، یعنی تمرین برای شبیه شدن به حسین(ع)؛ ینی ترک رفتارهایمان که شبیه به یزید است!! یزید شارب خمر است، اهل رقص و بزم حرام است، اهل ربا و نزول است، اهل فساد سیاسی و قدرت‌طلبی است، دروغگوست، سگ‌باز و میمون‌باز است، یزید فاسق و خوارکننده نماز است، ظالم به یتیمان است و مظلومان و... این محرم، برای شبیه شدن به حسین(ع) است اگر شبیه یزید شدی، در صدق نیت خود از عزای اباعبدالله(ع) شک کن...🍃 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
زیر سم اسبها با هر نفس قد میکشید گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست مثل مادر این تنی که میخورد پا قاسم است شاعر:قاسم نعمتی @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لباس آرامش بپوش دستهایت را باز کن چشمهایت را ببند و رو به آسمان و به درگاه خدایت دعایی از سرخیر و نیکی کن ان شاالله که برآورده شود حاجت روا باشید شب بخیر دوستان✨ ‌ ‎‌╔═.🍃🌸.═════╗ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ خرد هرکجا گنجی آرد پدید ز نام خدا سازد آن را کلید به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم خدایی که داننده رازهاست نخستین سرآغاز آغازهاست الهی به امید تو💚           @hedye110 🏴🖤🏴
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
✋🏻💚 🌤️چہ دلنشین است صبح را با نام شما آغاز ڪردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد شما پرواز ڪردن... چہ روح انگیز است با آفتاب محبت شما روییدن و با عطر آشناے حضورتان دل بہ دریا زدن💙 و در سایہ سار لبخند زیبایتان امید یافتن... شڪر خدا ڪہ در پناه شماییم🤲🏻 🌹به نیت ظهور قائم آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
👩‍⚖   🌷 ﷽ چند دقيقه اي طول كشيد تا دوباره پيام اومد. «فردا ساعت ده صبح ساحل[...]» دستم رو مشت كردم و توي هوا ضربه زدم. خدايا شكرت! حداقل يه كار درست دارم انجام ميدم. از فكر خوابم نميبرد. توي ذهنم كلمات رو كنار هم ميچيدم تا فردا به بهترين شكل منظورم رو برسونم و بتونم بفهمم اين مرد بچه هاي برادر آقاي صالحي رو كجا بـرده؟ *** - مگه قرار نبود امروز بري ايران؟ نگاهي به چشمهاي ميشي رنگش انداختم. ابروهاي به هم نزدي كشده اش جذبه ي چشمهاش رو بيشتر به رخ ميكشيد. مديريت توي خونش بود؛ اما گاهي اوقات به شدت بچه ميشد. شايد به خاطر اقتضاي سنش بود و شايد به خاطر قلب خيلي نازك و احساساتيش! هر چي كه بود بعد از سمت رياست كمتر سراغ كارهايي ميرفت كه قبلاً انجام ميداد و اين آقاي صالحي رو خيلي خوشحال كرده بود. نه يه ماجرايي پيش اومد، مجبور شدم بمونم. دستم رو روي شانه اش گذاشتم و گفتم: - الان يه كم ديرم شده، بايد برم. بعداً جريان رو برات تعريف ميكنم. آرومتر در گوشش زمزمه كردم: - مربوط به پرونده ي عموزاده هاتونه. دهن باز كرد تا حرفي بزنه كه به سرعت از كنارش رد شدم. نگاهي به ساعت مچي ماركدارم انداختم. بايد هر چي زودتر خودم رو به محل قرار ميرسوندم؛ وگرنه امكان داشت كه پشيمون بشه و بره. تاكسي گرفتم و آدرس رو بهش دادم و چند دقيقه ي بعد محل قرار بودم. مثل اينكه من زودتر رسيده بودم. پشت ميز رستوران نشستم و به روبه روم خيره شدم. عكسش رو قبلاً توي خونه ي خواهرش ديده بودم و فكر مي كنم ميتونم تشخيصش بدم. دور رستوران سر چرخوندم و با يه نگاه همه رو از نظر گذروندم. پشت سرم خانم و آقايي نشسته بودن، برگشتم تا چهره ي آقا رو ببينم كه صدايي با ته لهجه ي خاصي گفت: - آقاي ايراني؟ به سمت صدا برگشتم و متعجبانه به چهره ي جوون مرد روبه روم نگاه كردم. قطعاً اين نميتونست آقاي صحاف باشه. - خودم هستم. امرتون؟ - بايد همراه من بيايد. ظاهرش رو برانداز كردم، مردي سفيدپوست و چهارشونه با گونه هاي برآمده و چشمهايي به رنگ دريا و موهاي قهوه اي رنگ. همچنان روبه روي ميز من ايستاده بود و شبيه باديگاردها گارد گرفته بود. با حس عجيبي كه داشتم بهش نگاه انداختم و ابرويي بالا انداختم. - چرا بايد همراه شما بيام؟ - من از طرف آقاي صحاف هستم، اگه ميخوايد ايشون رو ببينيد همراه من بيايد. حس خوبي نسبت به آدم روبه روم نداشتم. تيزبينانه نگاهش كردم. - چرا خودشون نيومدن؟! - خودشون خدمتتون عرض ميكنن. با شك و ترديد از پشت ميز بلند شدم و كنارش ايستادم. براي اينكه بهش نگاه كنم تقريباً بايد سرم رو خيلي بالا ميبردم. يه سروگردن از من بلندتر بود و من از اين اختلاف، حس بدي داشتم. - كجا بايد بيام؟ - همراه من بيايد. با گفتن اين جمله بلافاصله به سمت در رفت. من همچنان ايستاده بودم كه از دور نگاهي انداخت و با دست اشاره كرد كه همراهش برم. لبه ي كتم رو پايين كشيدم و با قدمهاي بلند به سمتش رفتم. از رستوران خارج شد و روبه روي لنكروز مشكي رنگ با شيشه هاي دودي ايستاد. به آقايي كه كنار ماشين ايستاده بود اشاره كرد و بلافاصله مرد كتوشلوارپوشيده و كروات زده دستش سمت در ماشين رفت و در عقب ماشين رو باز كرد. مرد با لهجه ي افتضاحش گفت: - سوار شو. با ترديد به هر دو مرد و بعد به ماشين روبه روم نگاه كردم و با وجود اينكه شك و ترديد كل وجودم رو گرفته بود، دل به دريا زدم و سوار شدم. مرد ديگه اي داخل ماشين بود و بعد از سوارشدنم همون آقا روي صندلي جلو نشست و آقايي كه در ماشين رو برام باز كرده بود پشت رل نشست. دليل اين كارها رو متوجه نميشدم و سعي ميكردم افكار منفي رو از خودم دور كنم. به بيرون خيره شده بودم و سعي ميكردم مسير اومده رو توي ذهنم نگه دارم كه با اشاره ي مرد روي صندلي شاگرد، مرد نشسته كنارم سرم رو با زور پايين نگه داشت. گردنم از شدت فشار دستش درد گرفته بود و از طرفي مبهوت و شكزده بودم.💐💐💐 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕آدم‌ها همه می‌پندارند که زنده‌اند برای آن‌ها تنها نشانه‌ی گرم نفس‌هایشان است کسی از کسی نمی‌پرسد: آهای فلانی از خانه چه خبر...؟ گـرم است؟ نوری دارد هنوز؟ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
💕ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﻮه ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﻮﻫﺎﯼ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽﺯﻧﯿﻢ ﺗﺎﺯه‌ها ﻭ ﺳﺎﻟﻤﺘﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ▪️ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ، ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﺨﺶ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍه ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ▪️ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻣﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﮑﻮﻓﻪٔ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺮﺳﺮﻣﺎﻥ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
وظیفه‌ی مداحان: ادب اسلامی را در جامعه گسترش دهید! ←تصویربازشود. @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
دریای آرامش_2022_07_31_11_39_02_166.mp3
4.27M
عاشق‌‌شدن تو بچگی لطفش همینه؛ عاشق می‌شی دل‌میدی تو اوج صداقت :)💔 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>