eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچکس به من نگفت...   که چرا نشسته ای در هنگام شنیدن آن نام زیبا که قیام را خاطره آور است... و من... چه بسیار تو را شنیده ام و تکانی نخورده ام... به من نگفتند امام صادق(ع) وقتی نام زیبایت را می شنید، تمام قد می ایستاد... آن عالم پاک دل؛ آیت الله صافی، وقتی در مجلسی که همه قیام کردند، عذر آورد که «من پیرم و پاهایم طاقت ایستادن ندارد! ببخشید.» اما بعد از لحظه ای تا مجری نام مبارک تان را به زبان آورد، ناگاه با همه ی زحمتش روی دو پا ایستاد در حالی که بسیاری مثل من نشسته بودند و غافل... آری! او به خود نگفت که بنشین وقتی که همه نشسته اند! شاید خوب می دانست کسی که حاضر نیست از جایش برخیزد چگونه میخواهد منتظرت باشد؟! که "انتظار" به انتظار نماندن است و بس... منتظران غائب، غائبند و منتظران قائم، قائم... لبّیکَ یا قائم آل محمَّد... 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 گنگ نگاهم کرد. دستم را روی دستگیره‌ی در گذاشتم و به جلو هولش دادم. –اگر به حرفم گوش می‌کنی بریم داخل. قبل از این که او جوابی بدهد نورا با چادر رنگی و لبخند بر لب جلوی در ظاهر شد و سلام کرد. من هم لبخند زدم و سلام بلند بالایی دادم و روبه پری‌ناز گفتم: –اینم نورا خانم، همسر برادر عزیزم. که اونور آب به دنیا امده و بزرگ شده ولی عاشق ایرانه. بعد رو به نورا کردم. –نورا خانم ایشونم پری‌نازه. نورا دستش را دراز کرد به طرف پری‌ناز و گفت: –خیلی خوش‌آمدید. پری‌ناز با تعجب به نورا خیره شده بود. بعد با تردید دستش را دراز کرد و پس از آشنایی وارد حیاط شدیم. با دیدن اُسوه که روی تخت نشسته بود تعجب کردم. او اینجا چه کار می‌کرد. اُسوه با دیدن ما بلند شد و سلام کرد. پری‌ناز جوابش را نداد و با خشم به من نگاه کرد. نورا رو به پری‌ناز گفت: –ایشون یکی از بهترین دوستامن. امروز مهمان من هستن. بعد رو به اُسوه ادامه داد: –اُسوه جان بیا بریم داخل خونه. اُسوه گفت: –نه ممنون، من دیگه باید برم. با لبخند گفتم: –اصلا حرفشم نزن اُسوه‌خانم، باید بیایی با ما شیرینی و چای بخوری. اُسوه از این طرز برخوردم تعجب کرده بود. بخصوص که اسم کوچکش را هم صدا زدم. لبخند زورکی زد و به طرف در خروجی پا کج کرد. –نه ممنون آقای چگینی، من خیلی وقته امدم، دیگه نزدیکه غروبه اگه اجازه بدید برم. اینجوری راحت‌ترم. جلوی راهش را سد کردم و گفتم: –محاله بزارم بدون خوردن شیرینی بری. اگه داخل نمیای، پس هممون همینجا روی تخت می‌شینیم. لپهایش گل انداخت. انگار از کارم خجالت کشید. جوری نگاهم کرد که یک آن قلبم به هیجان درآمد. معصومیت خاصی در چشم‌هایش بود. بلا‌تکلیف به نورا نگاه کرد. نورا جلو آمد و دستش را گرفت و گفت: –وقتی رئیست اینقدر اصرار می‌کنه روش رو زمین ننداز دیگه. معذب بودنش کاملا مشخص بود. نورا او را به طرف تخت برد. پری‌ناز جوری با اخم و عصبانیت اُسوه را نگاه می‌کرد که از این همه تلخی‌اش احساس بدی پیدا کردم. زیر گوشش گفتم: –عزیزم اخمات رو باز کن. رویش را از من برگرداند. بلندتر گفتم: –پری‌ناز توام پیششون بشین تا من بیام. داخل خانه که شدم جعبه شیرینی را به مادر دادم و گفتم: –مامان یه چایی آماده می‌کنی با این شیرینها بخوریم. مادر که معلوم بود از آمدن پری‌ناز خوشحال نیست گفت: –تو این گرما چایی؟ شربت درست کردم. –باشه همون خوبه. طولی نکشید که نورا هم آمد و گفت: –آقا راستین چیزی شده؟ پری‌ناز خانم انگار خیلی ناراحت هستن. خندیدم و گفتم: –چیز مهمی نیست. امروز یه کم همه‌چی با هم قاطی شده بود. کلا با اُسوه خانم آبشون تو یه جوی نمیره. وقتی دید اینجاست به هم ریخت. فقط نورا‌خانم شما برید پیششون، یهو دیدی دعواشون شدها. نورا لیوان آبی که برداشته بود تا بخورد در دستش ماند و گفت: –وا؟ مگه دختر بچن؟ –چی بگم؟ تو شرکت چندبار همچین به هم پریدن که به نظرم اگه من اونجا نبودم یه کتک کاری میشد. نورا لیوان آبش را سر کشید و رو به مادر گفت: –پس مامان جان یه ظرف بدید من اون شیرینی رو بچینم توش ببرم. چون اُسوه نمیمونه، میگه میخوام برم. منم گفتم یه شیرینی بخور بعد برو. من به اتاقم رفتم و لباسم را با یک ست ورزشی عوض کردم. وقتی برگشتم نورا شیرینی را آماده کرده بود می‌خواست همراه چند پیش‌دستی به حیاط ببرد. همه را داخل یک سینی گذاشته بود. با عجله به سمتش رفتم و گفتم: –نورا خانم من می‌برم. بعد سینی را از دستش گرفتم. دلم برایش می‌سوخت. با این حالش سعی می‌کرد فعال باشد و به همه روحیه بدهد. چون می‌دانست یک گوشه نشستنش ما را ناراحت می‌کند. گرچه، رنگ پریده و چشم‌های گود شده‌اش به اندازه‌ی کافی دل ما را می‌خراشید. آنقدر دختر خوب و مهربانی بود که به خاطر سلامتی‌اش این روزها بد‌جور دست به دامان خدا شده بودم. نورا جلوتر از من به سمت حیاط راه افتاد.همان موقع صدای یکی به دو کردن پری‌ناز و اُسوه به گوش رسید. با خنده به نورا گفتم: –بفرما، دیدی گفتم اینا خروس جنگی هستن. صدایشان بالا رفت. یکی پری‌ناز می‌گفت و یکی هم اُسوه. صدایشان واضح نبود ولی این بار از هر دفعه با خشونت بیشتری با هم دعوا می‌کردند. نورا جلوتر از من خودش را به حیاط رساند. همین که پایم را داخل حیاط گذاشتم دیدم که پری ناز روبروی اُسوه ایستاده و می‌گوید تو غلط می‌کنی. البته اُسوه هم جواب دندان شکنی تحویلش داد. چند قدم با تخت فاصله داشتند. نمی‌دانم چرا از روی تخت بلند شده بودند. شاید اُسوه می‌خواسته برود. با صدای بلندی گفتم: –عه، خانما... اُسوه سرش را به طرف من چرخاند و با خجالت نگاهم کرد و سکوت کرد. 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <==== ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سوالهای مسابقه 1- چرا حضرت نجمه(ع) در مدّتی که به حضرت رضا(ع) شیر می‌داد، درخواست دایه کرد؟ 2- به چه دلایلی لقب امام هشتم(ع) رضا می‌باشد؟ 3- مادر ارجمند حضرت رضا(ع) چه نام داشتند و اهل کجا بودند؟ ۴- امام رضا(ع) در چند سالگی به امامت رسیدند؟ ۵- امام کاظم(ع) به چه منظوری بنی‌هاشم را به خانه خود دعوت کردند؟ ۶- یکی از تلخ‌ترین و رنج‌آورترین حادثه‌ای که بعد از شهادت امام کاظم(ع) رخ داد، چه بود؟ دلیل آن را بیان کنید. ۷- موضع‌گیری امام رضا(ع) در برابر هارون چگونه بود؟ ۸- امام رضا(ع) در پاسخ افرادی که می‌گفتند «از آشکار شدن امامت شما می‌ترسیم» چه پاسخی دادند؟ ۹- چرا هارون نسبت به امام کاظم(ع) آن‌گونه برخورد خشن داشت، ولی نسبت به امام رضا(ع) چنان برخوردی نداشت؟ ۱۰- چرا برمکیان با امامان(ع) و علویان مخالف و دشمنی می‌کردند؟ ۱۱- موضع حضرت رضا(ع) در برابر برمکیان چه بود؟ ۱۲- چرا «جعفر برمکی» مورد خشم هارون قرار گرفت و سرنوشتش چه شد؟ جواب مسابقه رو تا عید سعید قربان به آیدی زیر ارسال کنید 🌹🌹🌹 👇👇 @Yare_mahdii313
دوستانی که تو مسابقه مایل هستند شرکت کنند حتما نام و نام خانوادگی و شهرتون رو هم برای ما ارسال کنند 🌹🌹🌹 @Yare_mahdii313
اكنون وقت آن است كه آيه 35 سوره "مائِده" را بنويسم: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ...). خدا در اين آيه از ما مى خواهد تا تقوا پيشه كنيم و وسيله اى براى نزديك شدن به او بياوريم. چه كارهايى باعث مى شود تا ما به خدا نزديك تر شويم؟ نماز، روزه، زكات، جهاد، سفر حجّ، كمك به نيازمندان و... خوب است لحظه اى فكر كنم، بهترين وسيله براى نزديك شدن به خدا چيست؟ هيچ چيز مانند دوستى اهل بيت(عليهم السلام) مرا به خدا نزديك نمى كند. اين پيام جمله اى از دعاى ندبه است: "وجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيْكَ، وَ الْوَسِيلَةَ اِلَى رِضْوَانِكَ". در اين جمله، خطاب به خدا چنين مى گوييم: "بارخدايا! تو گروهى از دوستان خود را انتخاب نمودى و علم و دانش خود را به آنان عطا نمودى. آنان را راه نزديك شدن بندگانت به خودت قرار دادى و آنان را وسيله كسب رضايت خودت معرّفى نمودى". اهل بيت(عليهم السلام) راه رسيدن به رضاىِ خدا مى باشند، دوستى تو نيز راه رسيدن به رضاى اهل بيت(عليهم السلام) است. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
امام رضا(ع) در عصر پدر پدر و مادر امام رضا(ع) پدر بزرگوار امام علی بن موسی الرّضا(ع) حضرت امام موسی بن جعفر(ع) است که شرح زندگی او در شماره‌ی قبل گذشت. مادر ارجمند حضرت رضا(ع) بانویی از اهالی مغرب (اندلس سابق) به نام نجمه بود که حُمَیده مادر امام کاظم(ع) (که او نیز از اهالی اندلس بود) با او آشنا شد، و او را همسر فرزندش امام کاظم(ع) نمود. هنگامی که نجمه قبل از ازدواج با امام کاظم(ع) به خانه‌ی آن حضرت راه یافت، از محضر حُمَیده (مادر امام کاظم(ع)) اصول و کمالات اسلامی را آموخت، نجمه(ع) از نظر عقل و هوشیاری و دین از بهترین بانوان بود. به حضرت حُمَیده(ع) احترام شایان می‌کرد، تا آنجا که حُمَیده به احترام او، در کنار او نمی‌نشست، و موازین ادب را به طور کامل رعایت می‌کرد. حُمیده می‌گوید: وقتی که نجمه(ع) به خانه‌ی ما راه یافت، پیامبر(ص) را در عالم خواب دیدم به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی(ع) ببخش. (و همسر او کن.)» «فَاِنَّهُ سَیَلِدُ مِنها خَیرُ اَهلِ الاَرضِ: همانا به زودی بهترین فرد روی زمین، از او متولّد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم امام کاظم(ع) نمودم از او حضرت رضا(ع) به دنیا آمد. در روایت آمده: حُمَیده به پسرش امام کاظم(ع) فرمود: «پسرم! تُکتَم بانویی است که هرگز بانویی بهتر از آن را ندیده‌ام، آن را همسر تو نمودم، و به تو نیکی به او را سفارش می‌کنم.» حضرت نجمه(ع) به قدری به عبادت و مناجات و ذکر خدا علاقه داشت که در آن مدّتی که به حضرت رضا(ع) شیر می‌داد، به بستگان گفت: «با یافتن دایه، مرا کمک کنید.» از او سوال شد مگر شیرت کم شده؟ در پاسخ گفت: «لا اَکذِبُ وَ اللهِ، ما نَقَصَ الدَّرُّ، وَلکِن عَلَیَّ وِردٌ مِن صَلاتی و تَسبِیحِی، وَ قَد نَقَصَ مَنذُ وَلَدتُ: سوگند به خدا دروغ نمی‌گویم، شیرم کم نشده، ولی برای من ذکرهایی از نماز و تسبیح هست که از هنگام پرستاری و شیر دادن به این نوزاد، از آن عباداتم کاسته شده است.» (کمک می‌خواهم تا به عبادات و مناجات برسم.) مولود مبارک، از کرامت پروردگار از حضرت نجمه علیها‌السّلام مادر حضرت رضا(ع) نقل شده: هنگامی که به پسرم علی (بن موسی الرّضا) باردار شدم، هیچ‌گونه احساس سنگینی نکردم، هنگامی که می‌خوابیدم صدای تسبیح و تهلیل و حمد را از رحم خود می‌شنیدم، هراسان می‌گشتم، هنگامی که بیدار می‌شدم دیگر چیزی نمی‌شنیدم، وقتی که (حضرت رضا) به دنیا آمد، یک دستش را بر زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد، لب‌هایش را حرکت می‌داد که گویی سخن می‌گوید، در این لحظه پدرش حضرت موسی بن جعفر(ع) بر من وارد گردید و به من فرمود: «هَنِیئاً لَکِ یا نَجمَةُ کَرامَةُ رَبِّکِ: ای نجمه! کرامت پروردگارت بر تو گوارا باد.» نوزاد را به پارچه‌ی سفیدی پیچیدم و به حضرت موسی بن جعفر(ع) دادم، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، آب فرات طلبید، و کام او را با آب فرات برداشت، سپس او را به من سپرد و فرمود: «خُذِیهِ فَاِنَّهُ بَقِیَّةُ اللهِ فِی اَرضِهِ: این کودک را بگیر که بقیّه‌ی خدا در زمینش می‌باشد.» علّت نامگذاری به «رضا» نام اصلی امام هشتم(ع) علی بن موسی(ع) است، لقب یا نام معروفش رضا(ع) می‌باشد، به ‌طوری که از روایات فهمیده می‌شود علّت نامگذاری آن حضرت به رضا(ع) چند جهت بوده است: 1. آن حضرت مورد رضا و پسند خداوند در آسمان، و مورد رضا و پسند رسول خدا(ص) و امامان(ع) در زمین بود. 2. مخالف و موافق، شیعه و سنّی، او را پسندیدند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود. 3. آن حضرت به رضای پروردگار راضی بود و این خصلت ارزشمند را که مقامی بالاتر از مقام صبر است، به ‌طور کامل داشت او در عصری بود که ظهور چنین خصلت، برای اسلام، بسیار کارساز بود، از این رو این خصلت در همه‌ی شیوه‌های زندگی او بروز و ظهور کرد، و مشکلات پیچیده عصرش را با دریایی از سعه‌ی صدر، متانت، بردباری، صبر انقلابی و سر پنجه‌ی تدبیر، حلّ کرد، و مصداق عالی سخن جدّش امیرمؤمنان علی(ع) شد که در مناجات خود به خدا عرض می‌کرد: «اِلهِی لَو اَدخَلتَنِی نارَکَ لَم اَقُل اَنَّها نارٌ، اَقُولُ اَنَّها جَنَّتی لِاَنَّ رِضاکَ جَنَّتِی، فَاَینَما اَنزَلتَنِی اَعرِفُ رِضاکَ فِیهِ: ای معبود من! هرگاه تو مرا در آتش دوزخت وارد سازی، نمی‌گویم آن آتش است، بلکه می‌گویم آن بهشت من است، زیرا خشنودی تو، بهشت من است، در هر کجا که مرا وارد کنی، رضای تو را در آن می‌شناسم.» هر کجا تو با منی من خوشدلم گر بود در قعر چاهی منزلم هر کجا یاراست آنجا دلگشا است دلگشا بی‌یار، زندان بلا است 💖💖💖💖💖💖💖
مداحی آنلاین - شب که شب میلادِ - محسن عرب خالقی.mp3
7.04M
07:‌15 ●━━━━━━──ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻ شَب کھ شب پیونده ! شب کھ شب لبخندھ ! 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
4_5821164906518415709.mp3
5.4M
🌸 💐شب دامادی حضرت شاه ولایته 💐شب عروسی حضرت ام ابیهاست 🎤 👏 👌فوق زیبا 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕پــروردگــارا در این شب دل انگیز آنچه را که بیصدا از قلب عزیزانم گذر کرده در تقدیرشان قرار ده تا لذتی دو چندان را برایشان به ارمغان بیاورد شبتون بخیر و سراسر آرامش در آغوش پر از مهر خدا باشید🌙 💐🦋🌟✨🌙🦋💐
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🦋💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام آقای خوبی ها 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>