eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
عرفه هست و دل،گشته غرق نوا پَر زد از عاشقی،طرفِ نینوا یا حسین یا حسین... عرفه هست و جان،بی قرارِ حسین زنده چون گل شود،در بهارِ حسین یا حسین یا حسین... حِس شود این نسیم،از دلِ آگهی عرفه میرسد،عطر ثارُالّهی یا حسین یا حسین... عالَمی میشود مَحوِ بوی ولا میرود قافله،به سوی کربلا یا حسین یا حسین... کاروان حسین،با نوا میرود بَهرِ معراج روح،تا خدا میرود یا حسین یا حسین... کربلا میشود،شور محشر به پا رأسِ سِبطُ النَّبي،از تنِ او جدا یا حسین یا حسین... بر حسین ظلم و کین،بی بهانه شود سَهم اطفال او،تازیانه شود یا حسین یا حسین... 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میکنم تو زندگیت به جایی برسی که هر شب قبل خواب از ته دل بگی: خدایا...🤲...شکرت ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌ ✨ 💫شبتون بخیر💫
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🦋🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دلم آرامش وارونه میخواهد... اللهم عجل لولیک الفرج 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
حمایتت میکنیم....🕊🌱 التماس دعاے شهادتـــ🌹 ☘💐🌻             @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
🏮چراغهای فروزان، در سیاهی شب🏮 🍀پیامبر گرامی اسلام،در فرصت های مناسب، بارها از یاران وفادار خود در آخرالزمان یاد می‌کردند و همواره ایمان استوار و فداکاری آنها را گرامی می‌داشتند. 🍀امام باقر فرمودند:روزی عده ای در حضور پیامبر گرامی نشسته بودند و آن حضرت با شور و شوقی دعا می‌کردند و می‌فرمودند: «خداوندا، مشتاق دیدن برادران عزیزم هستم.» و این جمله را تکرار نمودند. اصحاب ایشان پرسیدند: مگر ما برادران تو نیستیم؟ آن حضرت فرمودند: «نه، شما یاران من هستید؛ برادرانم مردمی هستند که در آخرالزمان به من ایمان دارند، در حالی که هیچگاه مرا ندیده اند. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است و همانند کسی هستند که آتش سرخ را در دست گرفته است. آن ها چراغ های فروزان هستند. پروردگار، آنان را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.» 📚 بحارالانوار، ج ۵٢، ص ١٢۴ 🍀 باید این را بدانیم که بهشت و زندگی جاودانه را به بها می‌دهند، نه بهانه. هنر حفظ ایمان، و هنر عشق راستین در این زمان و در این شرایط نامناسب، آشکار و ثابت می‌شود. 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🌼امام صادق علیه السلام: كَمالُ الْمُؤْمِنِ فى ثَلاثِ خِصال: الْفِقْهُ فى دینِهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَهِ، وَالتَّقْدیرُ فِى الْمَعیشَهِ. ✅ شخصیّت و كمال مؤمن در سه خصلت است: آشنا بودن به مسائل و احكام دین، صبر در مقابل شداید و ناملایمات، زندگى او همراه با حساب و كتاب و برنامه ریزى دقیق باشد. 📗أمالى طوسى: ج۲ ص۲۷۹ 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
خدایا دراین لحظات شب دلهای دوستانم را سرشاراز نور وشادی کن وآنچه را که به بهترین بندگانت عطا میفرمایی به آنها نیز عطا فرما آمین🙏🏻 شبتون بخیر🌹💕💕 🦋🌹🌟✨🌙🌹🦋
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ❤️🌻🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❤ اے ڪه روشن شود از نـور تو هر صبح جهان روشنـــاے دل من حضرتـــ خورشـید سلام 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼📹 دیدار کوتاهی از آبشار زیبای هشترخان ؛ روستای لار؛ شهرستان طارُم ؛ استان زنجان. سلام صبحتون بخیر 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 آقای دانیال که اصلا تیپش به اسمش نمیخورد با آن سیبیلهای از بناگوش در رفته‌اش، بعد از دیدن ماشین ما را به مغازه‌اش دعوت کرد تا سر قیمت به تفاهم برسیم. همین که وارد مغازه شدیم رضا با دیدن تابلوی روی دیوار پقی زیر خنده زد. سقلمه‌ایی به پهلویش زدم و زیر گوشش نجوا کردم.–ببینم می‌تونی مشتری ما رو بپرونی. خنده‌اش را جمع کرد و گفت:–آخه این چیه؟ اونم توی بنگاه که... دانیال برگشت و نگاهی به رضا انداخت. همین باعث شد رضا حرفش را بخورد. دانیال گفت:–خوشتون امده آقا رضا، قابل شما رو نداره، اکثر کسایی که میان اینجا عاشق این تابلو میشن. رضا با چشم‌های گرد شده پرسید:–واقعا؟دانیال سرش را تکان داد و با خنده گفت: –آره، ولی چون خودم بیشتر دوستش داشتم به کسی ندادمش. رضا پرسید:–می‌تونم یه سوال ازتون بپرسم آقا دانیال؟ دانیال به چشم‌های رضا زل زد. –میشه بگید وقتی ما تابلویی به دیوار میزنیم به چه معنیه؟ دانیال گفت:–خب از اون تابلو خوشمون میاد. من دنباله‌ی حرفش را گرفتم و گفتم:–البته برای زیبایی دیوار هم هست. رضا پشت چشمی برایم نازک کرد و گفت: –الان این تابلو دیوار رو زیبا کرده یا به گند کشونده؟چون نمی‌خواستم بحثشان بالا بگیرد، زیر لب به رضا گفتم:–هیس، نمیشه بی‌خیال شی، خب تو نگاه نکن. رضا بی‌تفاوت به حرف من از دانیال پرسید: –آقا دانیال می‌دونستی هر تابلویی که روی دیوار باشه خواسته یا ناخواسته باعث میشه ما بهش توجه کنیم؟ توجه کردن هر روز شما به این تابلو می‌دونید چه عواقبی داره؟ دانیال پشت میزش نشست و گفت:–بی‌خیال آقا رضا، الان چند ساله این تابلو اینجاست هیچ عواقبی هم نداشته. رضا گفت:–تو دقت نکردی، شک نکن توجه تو به این تابلو حتما روی همه کارات و اعمالت تاثیر میزاره. بعد زیر گوش من گفت:–پاشو بریم با این معامله نکن. پولی که از این بگیری واست نمیمونه. –آخه رضا یه تابلوی نیمه برهنه‌ی یه زن که یارو زده بالای سرش به ما چه مربوطه؟ اصلا به معامله چه ربطی داره؟ اما مرغ رضا یک پا داشت. در آخر با اصرارهای من بالاخره معامله جوش خورد. ولی رضا اصلا راضی نبود. فقط به خاطر من دیگر حرفی نزد. البته چشم‌هایش آنقدر حرف میزد که مجالی برای زبانش نمی‌ماند. *** ناگهان احساس سبکی کردم. آزادی. کم‌کم از تنگنایی که داخلش بودم نجات پیدا کردم. تازه وقتی آزاد شدم متوجه شدم چقدر قبلا در جای تنگ و غیر قابل تحملی بودم. با خودم فکر کردم چطور این همه مدت توانستم آن زندان را تحمل کنم. همان لحظه‌ برای لحظه‌ایی بیرون آمدن پروانه از پیله را به یاد آوردم، بارها این صحنه را دیده بودم و حالا خوب می‌فهمیدم چه حس خوبیست پروانه شدن.من در بیمارستان بودم. روی تخت را که نگاه کردم خودم را دیدم. با دیدن جسمم فهمیدم این همان قفسی بود که این همه سال مرا در خودش نگه داشته بود. برای همین حس خوبی نسبت به آن پیدا نکردم. دکتر مدام به پرستارها دستور میداد و خودش هم جسمم را چک می‌کرد.درک می‌کردم که اتفاقی افتاده که خوشایند دکتر و پرستارها نیست ولی برای من خوب بود. برای همین از تلاش آنها احساس رضایت نداشتم. جلوتر رفتم و دکتر را صدا کردم و گفتم خودت رو خسته نکن همینجوری خوبه، من راحتم. ولی او توجهی به من نمی‌کرد. اصلا انگار نه مرا می‌دید و نه صدایم را می‌شنید. آنقدر در کارش پشتکار داشت که خیلی زود از کارم منصرف شدم.به اطراف نگاهی انداختم. وقتی به آن تنگی و تاریکی چند لحظه پیش فکر کردم از خدا از صمیم قلب طلب بخشش کردم. دوباره به جسمم نگاه کردم. کم‌‌کم متوجه شدم که مُرده‌ام. ولی اصلا از درک این موضوع نترسیدم. آنقدر رها و سبک‌بال بودم و حس خوشایندی داشتم که به چیز بدی نمی‌توانستم فکر کنم. دکتر به یکی از پرستارها گفت که دکتر دیگری را صدا بزند. دکتر خیلی پریشان و آشفته بود. در یک لحظه تصویر امیرمحسن از جلوی چشمم گذشت. از همانجا می‌توانستم سالن بیرون اتاق را ببینم. در حقیقت باید اول اراده می‌کردم و بعد اتفاق می‌افتاد. به بیرون از اتاق توجه کردم. امیرمحسن و پدر و مادرم را دیدم. مادر گریه می‌کرد. پریشان و آشفته به نظر می‌رسید. 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💯 ✨ روز عـــــــرفــــہ را قـــدر بدانیــــد از ظهـر عــــرفـہ تا غـروب عــــرفـہ ساعات مهمی است؛ لحظه لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائزاهمیت‌است با غفلت‌نگذرانیم. 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
آیت الله بهاءالدینی : اگر زنان چادری میخواستند نشانشان میدادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند , دانه دانه اش خورشید است . شما خورشید خدا هستید . و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند عرقی که زن زیر چادر میریزد سه جا برای او نور می شود : - در درون قبر - در برزخ - در قیامت و اگر زنان بی حجاب از من میخواستند همین الان نشانشان میدادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است . آنها در آرایش زیبایی نیستند بلکه در آرایش آتش هستند. 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام 🌹🌹 وقت ارسال جواب مسابقه به پایان رسید از تمامی دوستان عزیزی که در مسابقه شرکت کردند تشکر میکنم نام برندگان مسابقه در روز عید بزرگ غدیر همراه با نام شرکت کنندگان ویژه اعلام خواهد شد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @kamali220
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
مسابقه ویژه 💖💖 🦋 کسانی که عضو کانال ماهستند و نامشون یا هست یک دلنوشته برای ما ارسال کنند‌‌‌.‌.‌‌‌‌.... ↘️ دوستان عزیزم توجه کنید فقط کسانی که عضو کانال ما هستند و نامشون یا هست...💖💖 @Yare_mahdii313
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستانی که در مسابقه ویژه شرکت میکنند توجه داشته باشند اگر برنده مسابقه شدند حتما شماره کارتی که برای واریز به ما میدهند حتما به نام یا باشه نمیخوهیم حق عزیزی پایمال شود🌹🌹🌹
يك روز مى گذرد، عصر فرا مى رسد، گروه زيادى از مردم كاشان در ميدان نزديك خانه تو جمع شده اند، آنان منتظر آمدن تو هستند، قرار شده است همراه آنان با پاى پياده به سوى حرم محمّدهلال(ع)حركت كنى. تو تصميم گرفته اى كه هرگز در اين مسير بر شتر يا اسب سوار نشوى، مى خواهى پياده بروى. "آقا ميرزا احمد عاملى" يكى از شاگردان توست كه در حريم حرم محمدهلال(ع)زندگى مى كند، او امام جماعتِ مسجد جامع آران است. تو شب قبل كسى را فرستاده اى تا او را در جريانِ امر قرار بدهد. او برنامه ريزى مى كند تا تو و همراهانت، افطار، مهمان او باشيد. تو از خانه حركت مى كنى، هوا گرم است، لب هاى تو تشنه است، مثل همه مردم، روزه دار هستى، امّا عشقى در دل تو شعله مى كشد. از زمانى كه آن خواب را ديده اى، بى قرار هستى. به همه زيارت ها رفته اى، مشهد، قم، نجف، كربلا و... راه هاى دور را طى كرده اى، از كاشان تا نجف را با اسب و شتر پيموده اى، در آن زمان كه از ماشين و هواپيما خبرى نبود. افسوس بزرگى در دل تو ريشه دوانده است، فاصله كاشان تا حرم محمّدهلال(ع) تقريباً ده كيلومتر است، تو چرا تا به حال به آنجا نرفته اى؟ چرا آن قدر صبر كرده اى تا اميرالمؤمنين(ع)به خواب تو بيايد و اين جمله را به تو بگويد: "چرا به زيارت فرزندم محمّد هلال(ع)نمى روى؟". با پاى پياده به سوى محمّدهلال(ع) به پيش مى رفتى، مردم نيز پشت سر تو حركت مى كردند. تو شُكوه و عظمتى ديگر به اين مسير داده بودى. ساعتى گذشت و تو نزديك حرم محمّدهلال(ع) بودى. كسانى كه در حريم اين حرم بودند به استقبال تو و همراهان تو آمده بودند، اشك در چشم داشتى، وارد حرم شدى و به سوى ضريح رفتى و سلام كردى: السلامُ علَيكَ ايُّها الهِلالُ المُنيرُ! غروب آفتاب نزديك بود، زمان زيادى تا اذان نمانده بود، تو در صحن نشسته بودى و مردم نيز پشت سر تو صف بسته بودند. تو در فكر فرو رفته بودى، گويا تو افسوس گذشته را مى خوردى كه چرا زودتر به اين حرم باصفا نيامدى. 💖💖💖💖💖💖💖💖 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9