eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
یک عمر چشمان تو را باران نوشتند در باغ سرخ لاله ات طوفان نوشتند در کوچه و بازار شهر غصّه و غم بند دلت را واژه ی عطشان نوشتند... @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 مسجد كوفه پر از جمعيّت مى شود; همه مى خواهند ببينند كه چه خبر شده است. امير كوفه (نُعمان) به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: اى مردم! به سوى فتنه ها نرويد كه باعث ريخته شدن خون هاى زيادى خواهد شد! با كسانى كه با ما جنگ نكنند، كارى نداريم; امّا اگر آنان دست به شمشير ببرند، ما هم تا پاى جان با آنها به جنگ خواهيم پرداخت. مثل اين كه زياد جاى نگرانى نيست; چرا كه سياست امير كوفه همان سياست حفظ آرامش است. گوش كن! يك نفر از ميان جمعيّت بلند شده است و با صداى بلند امير كوفه را خطاب قرار مى دهد و چنين مى گويد: "اى امير كوفه! اين فتنه اى كه كوفه را آشفته كرده است، جز با شمشير پايان نمى گيرد، اين سخن تو نشانگر ضعف توست". خدايا! اين كيست كه چنين گستاخانه سخن مى گويد؟! او عبد الله حَضرَمى است كه از طرفداران سرسخت يزيد است; او از اينكه دوستان مسلم در اين شهر به آزادى، رفت و آمد مى كنند، سخت غضبناك شده است. به راستى امير كوفه جواب او را چگونه خواهد داد؟ آيا سخن او را خواهد پذيرفت؟ آيا او دستور حمله به مسلم و دستگيرى او را خواهد داد؟ امير كوفه جواب مى دهد: "من اطاعت از خدا را بيشتر از معصيت خدا دوست دارم". چون سخن او به اينجا مى رسد، از منبر پايين مى آيد و به سوى قصر خود مى رود. خواننده محترم! دلم مى خواهد، روى اين سخن امير كوفه خوب فكر كنى. اين يك سند تاريخى بسيار مهم است. آرى، فضاى عمومى كوفه به گونه اى آماده شده است كه امير كوفه هم مى داند كه اگر براى مقابله با مسلم و ياران او اقدامى انجام دهد، معصيت خدا را نموده است. اين يك برگ برنده در دست مسلم است. در واقع اين سخن امير كوفه نشان دهنده اين است كه مسلم و يارانش به يك حركت فرهنگى دست زده اند و تا حدود زيادى در اين كار موفّق بوده اند. مسلم در اين مدّت كوتاه توانسته است، فضاى كوفه را به گونه اى آماده كند كه حتّى امير كوفه هم مخالفت كردن در مقابل قيام امام حسين(ع) را گناه مى داند. خبر سخنرانى نُعمان به گوش مسلم مى رسد و او به اين نتيجه مى رسد كه شرايط از هر جهت آماده است. از آن طرف، مردم گروه گروه به نزد مسلم مى روند و با او بيعت مى كنند. آيا مى دانيد تاكنون چند نفر با مسلم بيعت كرده اند؟ ديگر چه شرايطى بهتر از اين مى تواند باشد؟ هجده هزار نفر با او بيعت كرده اند. امروز، دهم ذى القعده سال شصت هجرى مى باشد و مسلم سى و پنج روز است كه در شهر كوفه است. اكنون ديگر لحظه موعود فرا رسيده است. مسلم قلم در دست مى گيرد. او مى داند كه امام حسين(ع) در مكّه، منتظر رسيدن نامه اوست. قرار بر اين شده است كه مسلم پس از بررسى اوضاع شهر كوفه، نامه اى براى امام خويش بفرستد و او را از شرايط اين شهر، باخبر كند. او در اين نامه خطاب به امام اين چنين مى نويسد: هجده هزار نفر با من بيعت كرده اند. هنگامى كه نامه من به دست شما رسيد، هر چه زودتر به سوى كوفه بشتابيد! مسلم اين نامه را به يكى از يارانش مى دهد تا هر چه سريعتر آن را به امام حسين(ع) برساند. چرا مسلم در نامه خود از امام مى خواهد كه با عجله به سوى كوفه بيايد؟ مسلم مى داند، اكنون بهترين شرايط براى قيام، فراهم شده است; بيعت هجده هزار نفر و سياست صلح آميز امير كوفه! اكنون بايد هر چه زودتر از اين شرايط بهره بردارى كرد. قبل از اينكه يزيد از خواب خويش بيدار شود، بايد كوفه را تصرّف كرد; زيرا قلب جهان اسلام در كوفه مى تپد. <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
با تمسخر به شوهرم میگفتم وقتی حسین کشته شد اینها کجا بودند؟ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
آیت الله بهجت ره: علت عقب ماندگی ما در سیر و سلوک چیست؟ شاید ترک مستحبات باشد. شیخ انصاری با آن همه مشغله هر روز زیارت عاشورا و یک جز قرآن میخواند. @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌹❤️🦋🇮🇷🇮🇷🏴🏴 @hedye110
تنها ترین غریب کجایی ؟! ظهور کن... دلم تنگ برای کسی است که هرگز او را ندیده ام... به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت... @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
👩‍⚖   🌷 ﷽ *** صداي بازشدن در اتاق دوباره به تنم لرزه انداخت؛ اما به خودم مسلط شدم. با ديدن صحاف جا خوردم. دوست داشتم خرخره اش رو بجوم. پشت سرش كمال وارد شد. دلم ميخواست يه اسلحه داشتم با دوتا گلوله و هر دوتاشون رو خلاص ميكردم. با نفرت بهشون چشم دوختم. كمال صندلياي روبه روي من براي صحاف گذاشت و اون با قدمهاي آهسته جلو اومد و روبه روم نشست. دستش رو به عصاش تكيه زد و بهم خيره شد. - كمال! دستت بشكنه. نگاه كن با اين جوجه وكيل ما چه كردي؟! كمال لبخند كجي به لبهاش آورد و گفت: نسبت به ديروز بهتر شده قربان. با نفرت به كمال نگاه انداختم و سرم رو پايين انداختم تا بيشتر از اين به قيافه ي نحسشون نگاه نكنم. صحاف با اون عصاي يوقورش چونه ام رو بالا آورد. از درد چشمهام رو روي هم فشار دادم؛ اما صدام رو توي گلوم خفه كردم. صحاف نگاهي بهم انداخت و به كمال گفت: - تو ديگه ميتوني بري. - قربان ميترسم بلايي سرتون بياره اين يارو. صحاف صداش رو بالا برد و با حالت دستوري گفت: - بيرون. كمال چشمي گفت و از اتاق بيرون رفت. موقعيت خوبي بود تا بزنم دخلش رو بيارم؛ اما به بعدش كه فكر ميكردم تموم بدنم درد ميگرفت. صداي صحاف روي مخم رد ميانداخت. اهل معامله هستي؟ با تعجب نگاهش كردم و يه تاي ابروم رو بالا بردم. - شما هميشه با طرف قراردادتون اين رفتار رو ميكنيد؟ يعني قبلش ميزنيد كه مجبور بشه شرايطت تون رو قبول كنه؟ پوزخندي زد و گفت: - با اونايي كه فكر ميكنن خيلي زرنگن آره! پوزخندي زدم و نگاهم رو ازش گرفتم: - چه معامله اي؟ - خيلي راحته. - مطمئناً از شرايط قبلش راحتتره. اين بار بلند خنديد. مثل اينكه خيلي بهت بد گذشته اين دو روز. - حرفت رو بزن. - تكوني به عصاش داد و گفت: - تو برميگردي ايران؛ اما به يه شرط. سؤالي نگاهش كردم كه گفت: - بلافاصله ميري دفتر صالحي و با شخص خودش حرف ميزني. بهش ميگي فقط به يه شرط ميتونم آدرس برادرزاده هاش رو بهش بگم. - چه شرطي؟ - اينكه شكايتي رو كه اون سالها از من شده پس بگيره. اعتراف كنه كه من هيچ همكاري در فراريدادن زنبرادر و برادرزاده هاش نداشتم. مجوز وكالت باطل شده ام رو درست ميكنه و بعدش هم خودش براي من يه بليت هواپيما ميگيره. خونه اي براي من توي تهران آماده ميكنه تا اونوقت خودم آدرس دقيق برادرزاده هاش رو بهش بگم. اين بار من با صداي بلند خنديدم. چقدر خوش اشتها! فكر ميكني اينقدر مهمه كه جناب صالحي همه ي اين كارا رو براي يه خائن كه خونواده اش رو فراري داده انجام ميده؟ از روي صندلي بلند شد و يقه ام رو توي دستش گرفت و محكم فشار داد، جوري كه داشتم خفه ميشدم. چشمهاي غرق خونش و قطره هاي عرق روي پيشونيش نشون ميداد كه خيلي عصبانيه. از لابه لاي دندونهاش غريد: - من خائن نيستم. من فقط عاشق بودم، عاشق زني كه توي دستاي پدرشوهرش ذره ذره آب ميشد. مجبور بود به خاطر بچه هاش با همون عوضي كه الان تو رو فرستاده تا از من زهرچشم بگيري و زن و بچه داشت ازدواج كنه؛ وگرنه بچه هاش رو ازش ميگرفتن و با حقارت از خونه ي خودش بيرونش ميكردن. زير دستهاي پرقدرتش نفس كم آورده بودم. يقه ام رو به شدت ول كرد و روي صندلي نشست. دست لرزونش روي قلبش نشست و سرش رو پايين گرفت. گلوم رو با دست ماساژ دادم و نفسهاي عميق پي‌درپي كشيدم تا حالم بهتر شد؛ اما انگار حال اون خيلي خوب نبود. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💕حاج اسماعیل دولابی (ره): که به یاد امام حسین علیه الســـــلام افتادید نداشته باشید که حضرت هم به شماست. 📚طوبای کربلا ص ۱۴۹ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>