صداها رهایم نمیکنند
جواد مقدم فریاد میزند هروله.
حسین سیب اوج گرفته و میخواند: بدرُ فاطمه نورُ کلامی سیدالشهداااا....
میثم مطیعی هم با همان آرامش دارد قدم قدم را میخواند.
چند وقتی است ملاباسم هم اضافه شده است و گاهی «تزرونی» میخواند و گاهی هم «مشای علی وعدک صلیت»
ذهنم حسابی شلوغ شده است.
یکی از گوشه ای مدام و بدون وقفه با یک ریتم ثابت، انگار که یک هزارم دسی بل هم صدایش تغییر نکند، میگوید«شای ابوعلی». عین را هم جوری تلفظ میکند انگار از لوزالمعده اش صدا را برداشته و به گوشم می رسند. لحظه ای تنفس و باز دوباره «اشرب شای ابوعلی».
صدای لخ لخ دمپایی آبی رنگ مرد هندی، که پای چپش را روی زمین می کشاند زیر صدای کودکی است که با ادا اطوار بچهگانه اش مثل صدای دعوت به چایی میگوید: «اتفضل یا زائر! مای بارد یا زائر.»
مرد عصا به دستی از کنارم رد میشود. صدای تق تق عصا در هر قدم دوبار بلند می شود. گویا ایرانی است و جانباز. چفیه ای بسیجی دور گردنش است. ضبط کوچکی را به کوله اش آویزان کرده و انگار تمام روضه های عالم را میخواهد در چند کلمه به گوش همه برساند: السلام علیک یا اباعبدالله...
ویلچر مرد پاکستانی که مادر یا همسرش را روی آن نشانده هم مثل این که بخواهد یک حرفی را تکرار کند. شاید لاستیک سمت راستش درد گرفته. نمیدانم. فکر میکنم دارد با صدای قیچ قیچشبا من حرف میزند. کمی نگاهش میکنم. معنای حرفش را نمی فهمم، مثل حرف های خود مرد پاکستانی. قیچ قیچ قیچ قیچ...
پیرزن عرب زبانی که خمیده خمیده جلو آمده، به پاهای برهنه ام اشاره میکند. مقداری حرف میزند. معنای دقیق تکتک کلمات را درک نمیکنم. فقط میفهمم دارد توصیه مادرانهای میکند. به زور کلمه«حذاءک» را تشخیص میدهم. با کلمه ای «مو مشکل» داستان ختم می شود.
شلوغ و پلوغی جمعیت نشان میدهد به سیطره رسیده ایم. باید ایستاد. ما میایستیم ولی صداها نه. جمعیت دم میگیرند: لبیک یا حسین! لبیک یا حسین!...
صداها رهایم نمیکنند.
هر سال نزدیک اربعین صداها در خواب و بیداری رهایم نمیکنند. صدای لبیک یا حسین جمعیت رو به ضریح، صدای موتور سه چرخه ای که آهنگی روی اعصاب پخش میکند تا به موکبدارها بگوید کپسول گاز رسید، صدای کش کش قدم ها، مداحی های ایرانی و عربی بین راه، مای بارد، شای ابوعلی، تفضّل یا زائر....تفضّل...
#اربعین
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@delneveshtetalabe
هدایت شده از خط روایت
✍ امیر خندان
صداها رهایم نمیکنند.
جواد مقدم فریاد میزند هروله.
حسین سیب اوج گرفته و میخواند: بدرُ فاطمه نورُ کلامی سیدالشهداااا....
میثم مطیعی هم با همان آرامش دارد قدم قدم را میخواند.
چند وقتی است ملاباسم هم اضافه شده است و گاهی «تزرونی» میخواند و گاهی هم «مشای علی وعدک صلیت»
ذهنم حسابی شلوغ شده است.
یکی از گوشه ای مدام و بدون وقفه با یک ریتم ثابت، انگار که یک هزارم دسی بل هم صدایش تغییر نکند، میگوید«شای ابوعلی». عین را هم جوری تلفظ میکند انگار از لوزالمعده اش صدا را برداشته و به گوشم می رسند. لحظه ای تنفس و باز دوباره «اشرب شای ابوعلی».
صدای لخ لخ دمپایی آبی رنگ مرد هندی، که پای چپش را روی زمین می کشاند زیر صدای کودکی است که با ادا اطوار بچهگانه اش مثل صدای دعوت به چایی میگوید: «اتفضل یا زائر! مای بارد یا زائر.»
مرد عصا به دستی از کنارم رد میشود. صدای تق تق عصا در هر قدم دوبار بلند می شود. گویا ایرانی است و جانباز. چفیه ای بسیجی دور گردنش است. ضبط کوچکی را به کوله اش آویزان کرده و انگار تمام روضه های عالم را میخواهد در چند کلمه به گوش همه برساند: السلام علیک یا اباعبدالله...
ویلچر مرد پاکستانی که مادر یا همسرش را روی آن نشانده هم مثل این که بخواهد یک حرفی را تکرار کند. شاید لاستیک سمت راستش درد گرفته. نمیدانم. فکر میکنم دارد با صدای قیچ قیچشبا من حرف میزند. کمی نگاهش میکنم. معنای حرفش را نمی فهمم، مثل حرف های خود مرد پاکستانی. قیچ قیچ قیچ قیچ...
پیرزن عرب زبانی که خمیده خمیده جلو آمده، به پاهای برهنه ام اشاره میکند. مقداری حرف میزند. معنای دقیق تکتک کلمات را درک نمیکنم. فقط میفهمم دارد توصیه مادرانهای میکند. به زور کلمه«حذاءک» را تشخیص میدهم. با کلمه ای «مو مشکل» داستان ختم می شود.
شلوغ و پلوغی جمعیت نشان میدهد به سیطره رسیده ایم. باید ایستاد. ما میایستیم ولی صداها نه. جمعیت دم میگیرند: لبیک یا حسین! لبیک یا حسین!...
صداها رهایم نمیکنند.
هر سال نزدیک اربعین صداها در خواب و بیداری رهایم نمیکنند. صدای لبیک یا حسین جمعیت رو به ضریح، صدای موتور سه چرخه ای که آهنگی روی اعصاب پخش میکند تا به موکبدارها بگوید کپسول گاز رسید، صدای کش کش قدم ها، مداحی های ایرانی و عربی بین راه، مای بارد، شای ابوعلی، تفضّل یا زائر....تفضّل...
#اربعین
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@delneveshtetalabe
دنیای غذاها
🖋 امیر خندان
لابد شما هم با غذاهای خانه مادربزرگ خاطرههای زیادی دارید.
شاید هم از یکی از اعضای فامیل و هنر آشپزیاش، یادگاریهایی در ذهنتان به جا مانده باشد.
دنیای خوراکی ها عجیب و غریباند. یک خوراکی تقریبا تمام حواس پنجگانه را به خود مشغول میکند. هم زمان هم بینایی و لامسه مشغول میشوند و هم چشایی و بویایی. برخی غذاها هم پیوندی با شنوایی دارند. مثلا اسم خاص غذا، یا صدای خاص خوردن آن خوراکی؛ مثل نان خشک و یا شکلات جرقهای.
گاهی حتی رائحه و یا اسم یک خوراکی دنیایی از خاطرات شیرین را در ذهن ما زنده میکند. مثلا قرمه سبزی مادربزرگ، یا شام دامادی فلان رفیق.
بی انصافی است که بگوییم مادربزرگ و یا رفیقمان ارزشی به اندازه همان غذا دارد. و قطعا میدانیم که آن غذای به یادماندنی، نشانه ای از لطف و محبت آن عزیز است.
به گمانم دیگر هر کسی اسم چای عراقی و قیمه نجفی را شنیده باشد. شاید هم بارها تصویر غذاهای عراقی را در ایام اربعین در فضای مجازی بارها دیده باشیم.
از انصاف به دور است که سفر اربعین را به علت خوراکی ها بدانیم و یا سهم کوچکی در این سفر برای آن قائل باشیم.
اگر صحبت از چای عراقی، کُبٌه، فاصوله و کباب ترکی و انواع و اقسام پذیرایی ها می شود، تنها به علت محبت مردم عراق به زائران است و یادآوری خاطرات شیرین سفر حماسی اربعین.
نه چای عراقی انرژی زائدالوصفی دارد و نه فلافل ها و انواع غذاهای در مسیر پیاده روی؛ حتی خیلی از غذاهای عراقی با طبع غذایی ایرانی ها سازگار نیست، ولی طعم محبت و خدمت که در لابلای این پذیرایی پیچیده شده است واقعا ماندگار است.
دنیای غذاها عجیباند و با زندگی ما عجین.
سعدی چه خوب گفته است که:
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا کنان بستانیم
#اربعین
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@delneveshtetalabe
ما مقصر هستیم
تقصیر ما اربعین رفتههاست که از شنیدهها و دیده هایمان کامل روایت نکردهایم.
نگفتیم که دستهی هندی ها در بین الحرمین چجوری عزاداری میکردند و یا موکبشان بین راه نجف تا کربلا چگونه بود.
سینه زنی کوبندهی پاکستانیها را که زیر پای آدم را می لرزاند را فراموش کردیم که نقل کنیم.
حضور آفریقاییها را هم.
تمام عربها را هم یک کاسه کردیم و گفتیم عربی حرف میزدند پس عراقی هستند! نگفتیم از کویت و عمان و بحرین و عربستان هم در اربعین حضور داشتند.
پرچم کشورهایی که جوانان روی دوش گرفته بودند را نشناختیم و نشناساندیم.
آن قدر کوتاهی کردیم تا این که در ذهن برخی اربعین مساوی شد با ایران و عراق.
آن قدر کم و ضعیف روایت کردیم که اربعین در کلام و ذهن برخی مساوی شد با پذیرایی فراتر از تصور عراقیها.
آن قدر نگفتیم از حضور دیگر کشورها، که همکاری شهرداریهای ایران با بلدیه نجف و کربلا برای برخی تعجبآور شد.
نگفتیم که حدود ۷۰ کشور در این حماسهی عظیم شرکت دارند.
نگفتیم که این جمعیت بالای ۲۰ میلیون از سراسر جهان به سمت کربلا راهی میشوند.
شاید فراموش کردیم که بگوییم این فقط شیعیان نیستند که در این حماسه حضور دارند. اهل سنت را با دستهای بسته حین نماز در مسیر پیادهروی و خود کربلا میتوان دید. حتی مسیحیها با لباس خاص خودشان و علامت صلیب.
تصویری که میبینید ذره ای کوچک از حضور سایر کشورها در این حماسه عظیم است.
موکب اهالی کویت در حوالی عمود ۸۰۰ و موکب دولت کویت در نزدیکی عمود ۱۱۱۰.
🖋 امیر خندان
#روایت_اربعین
#روایت_مردمی
#خط_روایت
#اربعین
هدایت شده از یادداشتهای یک طلبه || امیر خندان
صداها رهایم نمیکنند
جواد مقدم فریاد میزند هروله.
حسین سیب اوج گرفته و میخواند: بدرُ فاطمه نورُ کلامی سیدالشهداااا....
میثم مطیعی هم با همان آرامش دارد قدم قدم را میخواند.
چند وقتی است ملاباسم هم اضافه شده است و گاهی «تزرونی» میخواند و گاهی هم «مشای علی وعدک صلیت»
ذهنم حسابی شلوغ شده است.
یکی از گوشه ای مدام و بدون وقفه با یک ریتم ثابت، انگار که یک هزارم دسی بل هم صدایش تغییر نکند، میگوید«شای ابوعلی». عین را هم جوری تلفظ میکند انگار از لوزالمعده اش صدا را برداشته و به گوشم می رسند. لحظه ای تنفس و باز دوباره «اشرب شای ابوعلی».
صدای لخ لخ دمپایی آبی رنگ مرد هندی، که پای چپش را روی زمین می کشاند زیر صدای کودکی است که با ادا اطوار بچهگانه اش مثل صدای دعوت به چایی میگوید: «اتفضل یا زائر! مای بارد یا زائر.»
مرد عصا به دستی از کنارم رد میشود. صدای تق تق عصا در هر قدم دوبار بلند می شود. گویا ایرانی است و جانباز. چفیه ای بسیجی دور گردنش است. ضبط کوچکی را به کوله اش آویزان کرده و انگار تمام روضه های عالم را میخواهد در چند کلمه به گوش همه برساند: السلام علیک یا اباعبدالله...
ویلچر مرد پاکستانی که مادر یا همسرش را روی آن نشانده هم مثل این که بخواهد یک حرفی را تکرار کند. شاید لاستیک سمت راستش درد گرفته. نمیدانم. فکر میکنم دارد با صدای قیچ قیچشبا من حرف میزند. کمی نگاهش میکنم. معنای حرفش را نمی فهمم، مثل حرف های خود مرد پاکستانی. قیچ قیچ قیچ قیچ...
پیرزن عرب زبانی که خمیده خمیده جلو آمده، به پاهای برهنه ام اشاره میکند. مقداری حرف میزند. معنای دقیق تکتک کلمات را درک نمیکنم. فقط میفهمم دارد توصیه مادرانهای میکند. به زور کلمه«حذاءک» را تشخیص میدهم. با کلمه ای «مو مشکل» داستان ختم می شود.
شلوغ و پلوغی جمعیت نشان میدهد به سیطره رسیده ایم. باید ایستاد. ما میایستیم ولی صداها نه. جمعیت دم میگیرند: لبیک یا حسین! لبیک یا حسین!...
صداها رهایم نمیکنند.
هر سال نزدیک اربعین صداها در خواب و بیداری رهایم نمیکنند. صدای لبیک یا حسین جمعیت رو به ضریح، صدای موتور سه چرخه ای که آهنگی روی اعصاب پخش میکند تا به موکبدارها بگوید کپسول گاز رسید، صدای کش کش قدم ها، مداحی های ایرانی و عربی بین راه، مای بارد، شای ابوعلی، تفضّل یا زائر....تفضّل...
#اربعین
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@delneveshtetalabe