هیچ چیز در گذشته وجود ندارد
که بخواهید به آن باز گردید و دوباره
تجربه اش کنید، درستش کنید،
یا در مورد آن حسرت بخورید!
زندگی شما تمام و کمال
به همین الآنتان بستگی دارد
@Moshavere_Khanevade
#سوال_شماره 2⃣3⃣
سلام
خسته نباشید و خدا قوت .
آرزوی بهترین ها را برای شما دارم.
من با یک خانومی در فضای مجازی اشنا شدم سن خانوم ۱۹ و سن بنده ۲۱ ،که الان ۲سال از اشنای ما می گذره ،محل زندگی ما هرمزگان است و محل زندگی خانوم مازندران ،از آن جای که بنده مشغول تحصیل در شهرستان هستم مانعی و مشکلی از دور بودن ایشون ندارم، وخیلی هم تحقیق کردم که این جور ازدواج ها ضررش نسبت به منفعت بسیار زیادتره ولی من تمام فکرهامو کردم و معتقدم تلاش کنی و می تونی بهش برسی و اینکه سرنوشت شما تو دست خودتون هست و اینکه با برنامه زندگی قشنگ میشه، اما پدرش و برخورد های لفظی که بین دختر و پدر صورت گرفته برداشت میشه که راضی نیستم و نباید الان که کار از کار گذشته وعاشقش شدی بیای پیشم و بگی فلانی رو می خوام،الان که بنده میگم که لطفا با خانوادتون صحبت کنید با خانواده تشریف بیاریم ،اما خانوم مونده چی بگه و میگه الان وقتش نیست ،میشه راهکار بدی چطوری ،متقاعدشون کنیم که ما تشریف بیاریم و اینکه راحت بتونه به خانوادش بگه و چی بگه ؟؟ممنون میشم
لطفا کمک کنید .
باتشکر
#سوال_شماره 3⃣3⃣
سلام خسته نباشید
من خانمی ٢٩ ساله هستم که ١٢ ساله ازدواج کردم ویک دختر ١٠ ساله دارم همسرم تا جای امکان تمامی امکانات منزل رو برامون فراهم کرده و دوستدار من ودخترمونه ولی مشکل بزرگی که من تو این ١٢ سال دارم والان بیشتر نگران دخترم هستم اینه که همسرم به شدت به حجاب ومسائل این چنینی واکنش عجیبی نشون میده طوری که من چادر می زارم ولی بدون چادر اگه تو ماشین هم بشینم یه ریز میگه مانتو تو درست کن رو پاتو بپوشون از این قبیل ایشون حتی ٣ ساله که دخترمون رو مانتو می پوشونن ویه ریز به طرز لباس پوشیدنش گیر میده ما تقریبا باهمدیگه بیرون نمیریم چون همش بحث داریم با هیچ خانواده ای رفت وآمد نداریم چون احساس می کنه مردای اونا دارن خانوادشو می بینن اگر هم یک درصد کسی بیاد خونمون ما باید با حجاب کامل باشیم وهمسرم دائم داره دور وبرشو می پاد. ایشون حتی اسم منو تو گوشیشون سیو نمی کنه جای اسم من اسم خودشون رو سیو کرده احساس می کنم می خواد منو تو زندگیش قایم کنه خودشون هیچ دوستی ندارن بنده هم هیچ دوستی ندارم تمام دوستی ما همین خانواده ی سه نفرست در ضمن همسرم تک فرزند خانوادست ووابستگی شدید به خانوادش داره واین ١٢ سال ما با خانواده ی ایشون تو یه خونه زندگی می کنیم اوایل همش به خاطر این طرز رفتارشون دعوا داشتیم ولی الان من عقب نشینی کردم وهر چی می گه گوش می کنم دیگه شدم عین رباط با دست همسرم کنترل میشم واعتماد به نفسم نابود شده تا دخترم ظربه نخوره میشه برای بهبود زندگیم راهنماییم کنید
🍃🌸
پنج دلیل که چرا در مسیر هدفمان
نباید به حرف هرکسی توجه کنیم!
1. شما تنها کسی هستید که به خوبی میدانید تواناییهایتان چه هست، نه مردم.
2. شما به خوبی میدانید که این خودتان هستید که مسبب شادی خود میشوید، نه مردم.
3. شما از هدف و منظور خود باخبر هستید، نه مردم.
4. شما تمایل شدیدی دارید که به هدف خود برسید، نه مردم.
5. شما تنها کسی هستید که میتوانید خواسته خودتان را عملی کنید، نه مردم.
@Moshavere_Khanevade
#سوال_شماره4⃣3⃣
سلام خسته نباشید
من خانم ۲۷ساله ای هستم یه فرزند دختر۷ساله دارم ۸ساله ازدواج کردم ولی متاسفانه اصلا ازاین زندگی مشترک راضی نیستم من شوهرم رو دوست دارم شوهرم اهل صداقت بامن نیست واین ازارم میده،، شوهرم چندسالی است که بازنعموی من رابطه داره تلفنی وپیامکی ، اون خانم از احساسات شوهرمن سوءاستفاده میکرد وشوهرمن رو خبرچین خودش کرده بودابصار شوهرم روگرفته بود تودستش تااینکه من یه بارفهمیدم دعوامون هم شد باهمسرم ولی به گردن نگرفت تااینکه سری بعد خودم دیدم تولد اون خانم که زن عموی من هستش روبهش تبریک گفته ومن این سری خونه روترک کردم وتانزدیک ۱سال کارمون به دادگاه کشید وبعد دست روی قران گذاشت وبهش اعتماد کردم برگشتم اما بعد اشتی مون فهمیدم زنیکه دست بردارنیست شوهرم مسدودش کرده بود هم شمارش رو وهم پیامکش رو ولی بعد دوباره دیدم ازحالت مسدود دراورده وشمارش جزءمخاطبینش هست بعدش من ساکت نموندم وهمه چی روبهش گفتم که میدونم از پیامک هایی که اون زن بهش داده خبر دارم ومدرک هم دارم ولی باز به گردن نگرفت وگفت سیم کارتم روعوص میکنم ولی الان اصلانمیتونم دوباره بهش اعتمادکنم چون دست روقرآن گداشته بود وازاعتماد دوباره من سوءاستفاده کرد من به شوهرم گفتم اگر اون سرنخ میده تونگیر بزار خودش خسته بشه وتموم کنه یااینکه نه تو یه گیری پیشش داری ومیترسی توروخدا راهنماییم کنید چون تواون یک سال که ازهم جدازندگی میکردیم ابروی شوهرم واون خانم پیش همه یه جوره دیگه رفت بااین حال که رابطه جنسی و....نداشتن
شوهرم هم مهربونه ولی جایی که حرف هام یه نفعش نباشه بددهنی میکنه ووسایل خونه رومیشکونه وبه من میگه تومریضی بهش گفتم که دیگه بهش اعتماد ندارم وعشقی دیگه بهش ندارم چیکارکنم کمکم کنید بدون اعتماد نمیتونم باهاش زندگی کنم
🍃🌸
محمدجعفر خیاطی
عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...
امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح میکرد...
آن هم نه در کلاس،در خانه...
دور از چشم همه
اولین باری که برگهی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...
نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...
فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچهها برگههایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شدهاند به جز من...
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...
من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...
بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمرهی بهتری بگیرم...
مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگهها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت...
چهرهی هم کلاسیهایم دیدنی بود...
آن ها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همهی امتحانات دیگر خودشان تصحیح میکنند...
اما این بار فرق داشت...
این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...
فردای آن روز وقتی معلم نمرهها را خواند فقط من بیست شدم...
چون بر خلاف دیگران از خودم غلط میگرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمیکردم و خودم را فریب نمیدادم...
زندگی پر از امتحان است...
خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده میگیریم تا خودمان را فریب بدهیم تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم...
اما یک روز برگهی امتحانمان دست معلم میافتد...
آن روز چهرهمان دیدنی ست...
آن روز حقیقت مشخص میشود و نمره واقعی را می گیریم...
تا میتونی غلطهای خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند.
@Moshavere_Khanevade
#سوال_شماره5⃣3⃣
سلام من خانم 50 ساله هستم من وهمسرم رابطه خیلی خوبی باهم داریم و پایبند به مسائل مذهبی هستیم فرزند اولمون دختره که 28 سالشه اهل حجاب و نمازو روزه نیست به خواستگاراش چون مذهبی هستند جواب نمی ده مخالف خواستگاری سنتیه اول باهم دیگه تنش داشتیم اما حالا دررابطه بامسائل مذهبی و کاراش باهم بحث نمی کنیم بهش محبت میکنیم رابطمون خوبه اما برامون خیلی تحمل بد حجابی و بی نمازیش س خته پسرم 23 سالشه با پسر خالش که مذهبی بود کار می کرد تا اینکه پسر خالش ازدواج کرد هم زمان با ازدواج پسر خالش تغییر رشته داد وقبلا دانشگاه پیام نور میرفت وباتغییر رشته وارد دانشگاه آزاد شد بادوستان جدید آشنا شد کم کم نماز رو ترک کرد اعتقاداتش هه عوض شد بعد از چند ماه ابا پسر خاله دیگش شروع به کار کرد و رابطش رو با پسر خاله قبلیش قطع کرد از وقتی وارد این رابطه شده کافه میره سیگار میشه من نگران عواقب کارهاش هستم ما متوجه سیگارکشیدنش شدیم باهاش خیلی دوستانه صحبت کردیم اما او کارخودشو زشت نمی دونه چون میگه همه سیگار میکشن دوست نداره ماتوهیچکارش نظر بدیم یا راهنمایی کنیم مشکل پسرم تنهاییه میخواد ازدواج کنه اما نمیخواد ما اقدام کنیم میخواد خودش طرفو بشناسه و خودش پسند کنه ضمنا اطرافیان و اقوام و خویشان اکثرا همینطور هستن ودر آخر اینکه ما خانودگی خیلی کم حرف هستیم و اغلب هر کس سرش به کار خودشه دختر م داره کارشناسی ارشد میگیرد واینجا نیست و مسئله ازدواج پسر خاله و وآشنایی با دوستان ناباب واز طرفی رفتن خواهرش برای تحصیل در دانشگاه به شهر دیگه باعث تنهایی بیشتر پسرم شده لطفا برای ترک سیگار پسرم و برگشتن هردو فرزندم به دین و اسلام منو راهنمایی کنید ممنون
🍃🌸
ده گام آرامش
١.ترسناک ترين جاى جهان ذهن شماست.
٢.عمل باشيد نه عکس العمل، صدا باشيد نه انعکاس صدا.
٣.مراقب بدن خود باشيد ، زيرا تنها جايى است که تا آخر عمر در آن زندگى مى کنيد.
٤.اجازه ندهيد رفتار ديگران آرامش درونى شما را بهم بزند.
٥.آرزو کردن براى اينکه جاى شخص ديگرى باشيد، يعنى ناديده گرفتن خودتان.
٦.ارزش شما با رفتار ديگران با شما ، تعيين نمى شود.
٧.اگر کسی کار اشتباهی انجام داد ، همه خوبی هايش را فراموش نکنيم.
٨.قهرمان بودن يعنى ايمان به خود، وقتى ديگران به شما اعتقادى ندارند.
٩.کسانى که در گذشته زندگى مى کنند ، آينده خود را محدود مى کنند.
١٠.هيچ يک از ما برنده يا بازنده به دنيا نيامده ايم، انتخاب کننده به دنيا آمده ايم
@Moshavere_Khanevade
#سوال_شماره6⃣3⃣
سلام.خسته نباشید.فرزند ۶ ماهه ای دارم که از وقتی متولد شده،رفت و آمد مادرشوهرم به خانه ی ما بسیار زیاد شده،بطوری که همه ی برنامه هایمان بهم ریخته و دیگر آرامش قبل را نداریم.او هرروز به منزل ما می آید و یک روز درمیان هم ما به اصرار زیاد او به منزلشان میرویم و زمان برگشت،بااینکه معمولا ۵،۶ ساعت و گاهی شب خوابیدن انجا هستیم ولی با ناراحتی و برخوردی بد،مانع رفتن ما میشود و حتی زمان خداحافظی فرزندمان را در بغلش میگیرد و با سختی به ما میدهد.او غیر از فرزند ما،چند نوه ی دیگر هم دارد.اما نمیدانیم چرا اینطور رفتار میکند.از طرفی اخر هفته که خواهر شوهر و برادر شوهر هایم به همراه خانواده شان،به منزل مادر شوهرم میایند،مدام تماس میگیرند و اصرار میکنند که ما به انجا برویم و وقتی که ما درخواستشان را رد میکنیم،بسیار بد برخورد میکنند و تلفن را قطع میکنند.ولی دوباره بعد از ساعتی،یک نفر دیگرشان تماس میگیرد.همسرم بارها با مادرش صحبت کرده ولی گویا در او اثری ندارد.دیگر کلافه ی کلافه ایم.حتی نمیتوانیم به برنامه های خودمان برسیم.لطفا بفرمایید چاره ی کار چیست؟
🍃🌸
یه ﻭﻗﺘﺎ ﻻﺯﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ....
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﭘﺸﺘﺘﻦ ...
ﮐﯿﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪﺗﻦ ...
ﮐﯿﺎ ﻣﯿﺮﻥ ...
ﮐﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ ﻣﯿﻤﻮﻧﻦ!!!
ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺟﻮﺭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺸﯽ ...
ﺯﺧﻤﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺑﺰﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ...
ﮐﯿﺎ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﭙﺎﺷﻦ ...
ﮐﯿﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ...
ﮐﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻥ ...
ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺩﻥ ...
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺎ ﺯﺧﻤﯽ ﻧﺸﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮐﯽ ﭼﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ!!!
ﺩﺳﺖ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ...
ﻭ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﯼ ...
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ!!!
ﮐﯿﺎ ﺧﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ..........
ﮐﯿﺎ ﻧﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ............
ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ......
@Moshavere_Khanevade
#سوال_شماره7⃣3⃣
سلام من۲۵ سالمه و همسرم ۲۹ ساله
۵ ساله ازدواج کردم و ۱ پسر ۴ ساله داریم
مشکل من عدم علاقه به همسرم هست
ایشون طلبه هست و ملبس
اولش فکر میکردم میتونم کنار بیام اما الان با گذشت زمان هر چی بیشتر میگذره بیشتر بدم میاد
پدر من هم طلبه هست و چون غیر از طلبه قبول نمیکرد من یا باید با طلبه ازدواج میکردم یا اصلا ازدواج نمیکردم
حتی با این عدم علاقه میتونم کنار بیام ولی نمیدونم چرا وقتی لباس طلبگی میپوشه اصلا دیگه نمیتونم تحمل کنم و واقعا ازش بدم میاد. با لباس طلبگی مشکلی ندارم ولی اینکه شوهرم بپوشه بدم میاد
حتی سر این موضوع با هم توافق کردیم که یه جاهایی رو لباس طلبگی بپوشه و یه جاهایی رو نپوشه ولی موقع عمل که میشه یا میزنه زیرش یا با بداخلاقی میاد . به این خاطر من هم اصلا باهاش بیرون نمیرم الان چند ماهی میشه باهم بیرون نرفتیم بخاطر این مسئله . با چند نفر هم صحبت کردم از نطر اونها این مسئله اصلا مهم نیست ولی برای من خیلی مهمه و باعث شده روز به روز از شوهرم فاصله بگیرم
شرایط طلاق رو هم ندارم چند بار خواستم اقدام کنم ولی نشد. لطفا راهنماییم کنید