روضه ی آوینی-شب ششم تاریخ سازان چه کسانی هستنند.mp3
31.17M
.
#باز_نشر
🎙 روضه آوینی
🔹 گفتگو درباره مستند؛
"تاریخ سازان چه کسانی هستند؟"
در نسبت با مسئله جهاد تبیین
🔹 شب ششم
📅 بهمن و اسفند ماه سال ۱۴۰۰
#روضه_آوینی
#جهاد_تبیین
#سید_الشهدای_جهاد_تبیین
@soha_sima
.
...با هنر خداحافظی کردم و به سمت خودشناسی رفتم تا راهی برای هنر باز کنم. می خواستم نظر رهبر را در مورد هنر بخوانم. چنین کتابی نبود و کتاب دیگری به من دادند؛ هنوز وارد فیلمنامه نویسی نشده بودم که کتاب "مبانی نظری هنر" شهید آوینی را خواندم، البته به نام نویسنده دقتی نداشتم و نمی شناختم. ولی مطالب بسیار عزیز بودند و خیلی خوشحال بودم که آن کتاب را خوانده ام. به طور تصادفی در یک جلسه ی فیلمنامه نویسی شرکت کردم. معلم، کتاب آئینه جادو را در کنار چند کتاب دیگر معرفی کرد. نام شهید آوینی را که شنیدم، احساس کردم انگار نویسنده ی همان کتابی بود که دوستش داشتم. هر سه کتاب آئینه جادو را خیلی سریع خواندم. پر از روشنی شدم. چقدر غصه ی معماری را خورده بودم. آوینی معمار بود، اما از معماری نگفته بود. راه را درست آمده بودم ...
(امیدوارم نشانه هایش بیاید و راه را درست ادامه بدهیم.)
▫️فهیمه چنگیز
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 ...راوی راه آسمان...
مشتری همیشگی روایتفتح
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
باسمه تعالی
اینکه ما وقتی عزم سفر میکنیم و هنوز از شهر خارج نشده یاد کارهای نکردهمان میافتیم اختصاص به سفر ندارد
همه ما وقتی از چیزی جدا و کنده میشویم یاد نکردههامان میافتیم
و گذشته همچو ستاره ای در پهنه تاریک پشت سر سوسو و چشمک میزند که بیا!
و در یک آن همه آن تاریکیها را از نظر میاندازیم و فقط به چشمکپرانی دروغین ستارهای که نبود دل خوش میکنیم
ما گذشته را میچسبیم و درواقع به سفر نرفتهایم
میخواهیم که نرویم و در سفر هم بهیاد آن ستاره به آسمان غبارگرفته دل میبندیم و ستاره پرست میشویم
ستاره هایی که ما خلقشان میکنیم
شاید فرق آوینی با من این بود
منی که هربار با دلخوشکنک بادبادک ستارههایم (که هربار خواستم هوایشان میکنم) جا میمانم
آوینی اما فرزندان دریادل صحرا را برگزید
آنها و آنجا را که خون سحاب رحمت قلبشان بر آن میریزد
و خاک از آن جان میگیرد
و نخلستان بهبار مینشاند
تاعاشقان با عشقشان لابلای آن بچمند
و یا داد غربت سر دهند تا هروقت
که یارشان پسندید
شیرینی از شاخسار بلند نخلها به دامنشان بیافتد
او از شهر ما رخت بست
از آبهای مصنوعی
و هوای مصنوعی
و عشقهای مصنوعی
لابلای درختان مصنوعی
و عکسهای مصنوعی
از منظرههای طبیعت
او به هر پوستری که به یادگار مانده بود پشت کرد
و صدای شهیدان را
با پردههای گوش خود شنید
و با پردههای قلب خود حفظ کرد
و در شهر ما مردگان پخش کرد
و خون های به زمین ریخته را بیشتر از خونهای بظاهر پرجریان (رگهای بادکرده) ما باور داشت و ساغر از دست آنها میگرفت و جام به جام سرخ هیچکسی جز آنها نمیزد
و سوسوی هر ستارهای جز سوسوی آن بهخاک افتادهگان راپاس نمیداشت و دید نمیزد
او یکبار طعم این دنیا را چشید و یکبار آن را تف کرد و هر شب خمار تماشای مرگ، یکی ازدانههای حلقهی باوفای شبگردان بود
انگار لنز دوربینش هم کمکم شکل چشمان خودش با نور نوازش هر فریادی روشن و بیخواب نمیشد
و نوار فیلمش مثل نوار قلب او با هر تماشایی به تاپتاپ نمیافتاد و سرگردان، آواره صحراها شده بود
من اما وقتی نگاه به کتابهایش میاندازم میمانم و مغزم صوت میکشد که چه شوری و چه شرابی
و چه چاه عمیقی از غربت برای اینهمه فهمیدن و تاب نیاوردن از نگفتن و تنهاتر شدن
من هیچ یک از اینها را ندارم و خونم کرختتر از اینحرفهاست که با دیدزدن چیزی به خروش و جنب و جوش که هیچ خردک موجی بر آرام راکدم افتد.
وانگهی پیشینیان گویند
اینکه پیغامی نیاید نیز پیغمی است
پس بلاتکلیفی ما نیز تکلیفی است
گرچه ما از بس که بدآورده و بدبخت
بس که دلتنگیم و از جان سیر
می گوییم:
مردن از این زندگیها بهتر است اما
شاید این تکلیف ما باشد
فقط میدانم باید منتظر باشم تا کامرانم مرتضی شود و چانه لختم صورت شیرمردان بخود بگیرد
که تا امروز هرچه خواندم و نوشتم آهویی بود وحشی از قماش همین جنگل سرد و اشباحزده که به هیچ کارم نیامد
و باز باورم نشد که چشمان فریبای این ستارک دروغین، ترسهای من است که جرات نمیکند یکبار و برای همیشه باور کند باید از این زندگی که جای عالم و آدم را با شکلک و ایموجیهایش پر کرده است دل بکند و سلام و صلات و صیامش بههیچ کارش نیامد باید سفر کرد
آری
باید سفر کند به جایی که جای خدا در آن خالی باشد نه جای پریز برای شارژ موبایلم
غرض، عرض دلتنگی بود واگرنه من هم یکی از اهالی بیگانه شهر شما هستم بیگانه با همهچیز از خدا گرفته تا آوینی و شما
من هم هزاربار با خدا و آوینیاش ملاقات کردهام ولی تاب همراهی با چون او همسفری را نداشتم و دو دستی خفهاش کردم
من هم دلم میخواهد دلبسته شهر تاریک و عبوسمان باشم و از هجرت از این دیار ظلمتزده باز بمانم واگرنه درخشندگی امثال آوینی در این تاریکی بیش از اینهاست که چشمم نتواند آنرا ببیند بشرط آنکه برای خودم ستاره نتراشم
دوستان من
صیام این روزگار کف و بازداری از مصرف هرروزی پستانکهایی است که هربار بیقرار شدیم بیخیالمان میکند
حجش هجرت به صحرای بلا و جان فرسایی است که بوی یار میدهد و در آن فقط خدا تنها تکیهگاهمان باشد
صلاتش تجدید عهد و پای عهد با یار ماندن است در طوفانهای سهمگین این روزگار
زکاتش بخشیدن خواستنها و نخواستنها و همینطور آمال و آرزوهای عافیت جان و خودپرستی است
ولایتش این که ما از جایی محدودیم و باور به این که هر سخنی هر زمانی در نمیگیرد و هرکاری هرزمانی ممکن نیست و هر چه ما میخواهیم همان نمیشود
تا اینکه با خودمان و وجودی فراختر و زبانی بازتر مثل وجود و زبان آوینی مواجه شویم
شاید شهادت آوینی شهادت بر این ها بود
صلوات
▫️ شهاب الدین کرمانی
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
دیدار آوینی
نشست اول بحمدلله برگزار شد و تلاش کردیم آوینی را به یکدیگر نشان دهیم آنجا که او را در مستند میدیدیم که آنچنان ناپیدا روایت را میخواند که گویی این حرفها بدیهی است و هرکس میتواند چنین روایت کند و با خود میگفتی در این صحنهها مگر جز این کلمات را میتوان بکار برد. مثل این است که بگویی در مقابل مادر جز ادای احترام کاری میتوان کرد.
آری کلمات او چیزی جز شهادت بر یک راه نیست و تاریخ سازان نیز جز آنکه خود را مهیای شهادت کنند کاری نمیکنند. آنجا که در شبهای عملیات از یک طرف در مقام توبه هستند و از یک جهت شوق دیدار وجود آنان را در برگرفته است.
اما همچنان یک سوال باقی است. که چرا آوینی بجای اسلحه، قلم و دوربین در دست گرفته است؟ کسی که چنین درکی از تاریخ سازی دارد و جبهه را تحقق آن وعدههای الهی میداند به کجا مینگرد که وادی هنر و تفکر را بر میگزیند؟
آری اگر خوب به جبهه مقابلت بنگری، میبینی که چطور مستکبران خود را پنهان کردهاند و با مکر لیل و نهار مستضعفان را به ورطه هلاکت کشاندهاند و تا این مکر لیل و نهار هست این فریب خوردگان و سست همتان در مقابل جبهه حق صف آرایی میکنند.
و حقیقتا خود را در مقابل یک فرهنگ واحد جهانی مییابی که با تسلط رفاه و اقتصاد بر همه وجوه بشری آنها را به وادی هلاکت کشانده است.
قلم و کاغذ برای آوینی لوح و قلم تاریخ است و در تمنای آن است تا جهانی دیگر بیافریند.
آری همچنان که سعدی و فردوسی با سخن خود در زیر تاخت و تاز مغول، ایرانی دیگر آفریدند و ایران را از زیر دست و پای جباران دوباره متولد کردند.
گویا آوینی نیز در انتظار چنین سخنی است تا در زمانی که از هرسو ایران آماج حملات و تاخت و تاز شده است خود را در پناه این سخن بسازد.
آوینی برای خود خانهای در دهانه آتشفشان ساخته است و از آنجا ما را به سوی خود فرا میخواند و دیدار او دیدار در غربت است... غربت از مخلوق و قربت به خالق و آنجاست که همچون او مظهر آفرینندگی خواهی شد.
#دیدار_آوینی
...روز دوم...
@didar_aviny
دیدار آوینی
دیدار آوینی نشست اول بحمدلله برگزار شد و تلاش کردیم آوینی را به یکدیگر نشان دهیم آنجا که او را در مس
.
#دیدار_آوینی
...روز دوم...
🎥 مستند؛ پاتک روز چهارم
▫️روایت و آفرینش عالمی جدید
📆 امروز یکشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۰۰
مکان: کتابخانه مرکزی اصفهان
سُها/ #سرای_هنر_و_اندیشه
دفتر تخصصی سینما
🆔 https://eitaa.com/didar_aviny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
برو به آنها سلام کن، دستشان را بفشار و بر شانههای پهنشان بوسه بزن. آنها مجاهدان راه خدا هستند و علمدارانِ آن تحول عظیمی که انسانِ امروز را از بنیان تغییر میدهد...
🎥 ببینید| #روایت_فتح/ برشی از پاتک روز چهارم
🔹 #دیدار_آوینی
روز دوم
🆔 https://eitaa.com/didar_aviny
.
رقص گندم زار است. گندمهای بلند، بلندتر از قد آدمیزاد. نور آفتاب بهاری و مرتضی آوینی که از لا به لای گندمها پیدایش میشود، همان اورکت خاکی و پیراهن سفیدِ لحظهی شهادتش را پوشیده. با همان عینک همیشگی و لبخند لطیفی که بر چهره دارد. مستقیم دارد به من نگاه میکند. نمیدانم چرا این تصویر خیالی از مرتضی آوینی بارها به ذهنم آمده. تصویری که واقعی نیست اما برای من واقعیت دارد.
مرتضی آوینی را شاید هنوز هم نشناسم تا آوینی نشوی آوینی را نمیشناسی اما مرتضی آوینی برای من در نامش خلاصه میشود. نمیدانم چه تقدیری است که بعضی نامها انگار حقیقت صاحب ناماند. مرتضی که معنی راضی و خشنود میدهد اما آوینی یعنی به زلالی آب. شاید این معنا ریشهی فامیل آوینی نباشد اما من آوینی را به زلالی آب میبینم. اینکه کسی رنگ و روی زمانه نگیرد. در زمانه باشد با زندگی و دردسرهایش سر کند اما همرنگ زمانه نشود. خودش باشد. زندگی ببخشد و همه او را از آن خود بدانند. این همان زلالی و زندگی بخشی آب است.
این زلالی را از سالهای جنگ سراغ داریم. جنگ تلخ بود اما زندگی جریان داشت. آدمها خودشان بودند، زلال. تا زلال نباشی نمیتوانی ببینی چطور در جبههها باران از زمین به آسمان میبارید و چطور این عالم تهی و تنها را تر میکرد. آوینی اما حجاب از چشممان بر میدارد دستمان را میگیرد و حقیقت خودمان را، جهانمان را نشانمان میدهد. همان آب زلال رودی است که اگر از جبههها بگذرد پیوند میان انسان و ایمان را میبینیم و اگر از چالشهای ما و توسعه، از هنر جدید و عالمش بگذرد، حقیقت آن را میتوانیم ببینیم.
خیلی وقتها که تصویر خیالی مرتضی آوینی در میان گندم زار به سراغم میآید از خودم میپرسم در چشمان مرتضی آوینی حقیقت من چطور جلوه میکند... آیا من هم میتوانم به چشمانش نگاه کنم یا شرمنده میشوم؟
▫️حسین نصر
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
.
شرارهی یک چشم
اولین کتابی که از آوینی خواندم کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» بود. کلام آوینی در لابلای مقالات این کتاب، تحولی شگرف در نوع نگاه من به عالم و آدم ایجاد کرد. گویی با کشفی دوباره از هستی رو به رو شدهام. انگار که همه چیز برایم معنای دیگری پیدا کرده بود. بسیاری از سوالاتی که در حوزههای مختلف فرهنگی اجتماعی و سیاسی داشتم و برای آنها پاسخ هایی از جنس مشهورات زمانه ردیف کرده بودم؛ بار دیگر جلوی چشمم آشکار شد و پاسخ هایی جدید که جانم را آرام میکردم یافته بود. آوینی چشمم را باز کرده بود به حقایقی که تا قبل از آن حجاب غفلت مشهورات، آن را پوشانده بود. برای مشکلاتی که همواره با آن روبرو بودیم، تحلیلهایی واقعی و عملیاتی یافته بودم و سرمست از این کشف شگفت انگیز که در مدتی کوتاه در من ایجاد شده بود، در کلاسهای تدریس داد سخن میدادم. آن روزها مدرس مباحث مهدویت بودم که با آوینی، مهدویت معنایی جدید یافت و من که مباحث غرب شناسی آوینی را نیز با آن آمیخته بودم و با چنان شور و حرارتی در کلاسهای درس از غرب و زمان و انتظار و مهدویت حرف میزدم که قابل وصف نبود. یادم نمیرود در یکی از کلاس ها بعد از بیان مطالب، با شور و حرارتی که داشتم یکی از دانش پژوهان پرسید؛ استاد شما این حرفها را از کجا می گویید؟ و من گفتم از آوینی! از کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب؛ از رستاخیز جان؛ از فردایی دیگر... او گفت من اینها را خوانده ام اما این چیزهایی که شما می گویید را نفهمیده ام !!!
من جا خوردم و مدتها ذهنم درگیر این حرف شاگردم بود. تازه فهمیدم که خواندن آوینی و یا هر استاد دیگری به باز کردن کتاب و شروع مطالعه نیست آوینی خواندن وقت میخواهد و خدا در وقتش مرا با آوینی روبرو کرده بود، که آن چنان شرری به جانم زد. آوینی خواندن قلب میخواهد. آوینی خواندن آمادگی میخواهد. باید ببینیم که چطور و چگونه با آوینی باید روبرو شویم تا دیدار، رخ دهد...
▫️رسول صادقیان
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
48.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#ببینید/ دوربین آوینی
...روز دوم...
🎥 مستند؛ پاتک روز چهارم
▫️روایت و آفرینش عالمی جدید
📆 امروز یکشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۰۰
مکان: کتابخانه مرکزی اصفهان
سُها/ #سرای_هنر_و_اندیشه
دفتر تخصصی سینما
🆔 https://eitaa.com/didar_aviny
May 11
.
برای عزیزانی که موفق به حضور نشدهاند؛ پخش زنده از طریق #سها_روم
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
🔹 دیدار آوینی...روز دوم...
🎥 مستند؛ پاتک روز چهارم
▫️روایت و آفرینش عالمی جدید
📆 امروز یکشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۰۰
کتابخانه مرکزی اصفهان
سُها/ #سرای_هنر_و_اندیشه
دفتر تخصصی سینما
@didar_aviny
May 11
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
روضه آوینی- شب هفدهم- پاتک روز چهارم.mp3
26.55M
.
#باز_نشر
🎙 روضه آوینی
🔹 گفتگو درباره مستند؛ "پاتک روز چهارم" در نسبت با مسئله جهاد تبیین
📆 بهمن و اسفند ماه سال ۱۴۰۰
#روضه_آوینی
#جهاد_تبیین
#سید_الشهدای_جهاد_تبیین
@soha_sima
.
¤بسم الله الرحمن الرحیم¤
به یاد ماندنی ترین ماندنی ها...♡
دیدار با شهید آوینی!
مدام حرف از ایشان بود از دیدگاه های مختلفشان و خیلی چیزهای دیگر که ما سر از آنها در نمی آوردیم ولی برایمان جالب بود که بدانیم این شهید آوینی که این همه حرف از ایشان بود مگر چه کسی بودند و چه کارهایی را انجام میدادند؟
و انگار خداوند صدای دلمان را شنید و بالاخره قرار بود در کتابخانه مرکزی به دیدار آوینی برویم...
این اولین برخورد ما با شهید آوینی و روایت فتح ایشان بود. البته کم و بیش حرف هایی از ایشان شنیده بودیم. این که در جنگ نگاه متفاوتی داشتند و به غیر از جنگ و سلاح ها چیزهای دیگری را میدیدند و در گذشته شان حتی دوست دختر هم داشتند و اسمشان هم مرتضی نبود.
این ها تنها چیزهایی بود که ما از ایشان میدانستیم.
وارد کتابخانه شدیم آنجا پر بود از بنرهای شهید و حرف هایشان روی یکی از بنرها نوشته بود "و چه کند آن نوجوان اگر پروانه عاشقی در درون خود دارد؟"
به شوخی به خانم شمس گفتم آمدیم و یکی به جای پروانه در درونش کبوتر عاشقی بود آنوقت چه؟
خندیدیم، درست بود من اولش این حرف را به شوخی زدم ولی بعد ذهنم را به خود مشغول کرد که چرا آن وجود درونی را به پروانه تشبیه کردند؟
و مدت ها فکر کردم و با خود گفتم شاید اینچنین باشد:
آن پروانه ابتدا پیله ای بوده است و بعدها شاید به سختی به پروانه تبدیل شده است و درست مانند پروانه زیبا بود و نازک و شاید میتوانست با کمی غفلت عمر خود را از دست بدهد، نمیدانم!
جلسه شروع شده بود از حرف هایشان چیز زیادی نمیفهمیدم شاید چون چیز زیادی درباره شهید آوینی نمیدانستم.
اما برایم جالب بود که بدانم ربط او با سینما چه بود؟ چون فکر میکنم اکثر حرف ها در رابطه با همین بود.
در رابطه با روایت هم صدای آرامش اوایی که پخش کرده بودند و تاریکی سالن رفته رفته برخی ها را به آرامش خواب دعوت کرده بود. ولی من در رابطه با روایت فتحی که دیدیم خیلی برایم جالب بود شاید من و یا برخی دیگر منتظر نشان دادن صحنه های جنگ و نبرد بودیم صحنه های دلخراش و زخمی شدن و شهید شدن شهدا که دست آخر دلمان بسوزد و قدردان باشیم.
ولی نه انگار شهید آوینی به دنبال چرایی بود. چرایی آمدنشان به جنگ و حال و هوای آنجا و عشق و صمیمیت و حتی سادگی آنها و جثه های ریز و کوچکشان که با دست خالی به میدان جنگ میرفتند. هیچ کدامشان ظاهرشان شبیه رزمنده هایی نبود که به جنگ با دنیا رفته بودند و اما باطنشان چیز دیگری را نشان میداد و به قول خودشان حتی نمیدانستند که چطور از سیم خاردارها رد شده بودند و چطور تیرهایشان به هدف میخورد! واقعا چرایی اینها هم مهم بود. چرایی خیلی چیزها. چرایی رفتنشان به آنجا حتی چرایی ماندنشان و چرایی جنگیدنشان؟
برایم جالب بود که شهید آوینی وقتی از کسی مصاحبه میگرفتند بیخیالشان نمیشد و بازهم بعدش به سراغشان میرفت.
و انسانهای مقابل دوربین هم برایم جالب بودند که چرا به دروبین مستقیم نگاه نمیکردند و طوری بودند که انگار نامحرمی جلویشان باشد سرشان پایین بود و حتی شاید چرایی این هم مهم بود نمیدانم!
در این میان نام کربلا زیاد به میان می آمد و من مدام میگفتم چرا کربلا؟ واقعا چه شباهتی بین اینجا و کربلا بود؟
در این روایت انگار تاثیر نقش ها را هم نشان میداد. موثر بودن نقش مداح ها، موثر بودن نقش روحانیون، رزمنده و فرماندهها
و در آخر موثر بودن دوربین و فیلم بردار و فیلم هایش!
و در آخر به راستی که اگر هوش و ذکاوت و آینده نگری شهید آوینی نبود چه کسی قرار بود اینها را به تصویر بکشاند و چرایی هایی که قرار بود بعد ها در ذهن انسانها به وجود بیاید را جواب بدهد؟
#دیدار_آوینی/ به قلم یک نوجوان دهه هشتادی
@didar_aviny
.
دیدار آوینی...روز سوم...
▫️ زبان آوینی؛
🔹 با حضور #استاد_طاهرزاده
📆 امروز دوشنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۰۰
مکان:کتابخانه مرکزی اصفهان
سُها/ #سرای_هنر_و_اندیشه
دفتر تخصصی سینما
@didar_aviny
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
41.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#باز_نشر
🎥 معنا و خاستگاهِ هنر در شهید آوینی
💠 گفتگو با استاد #طاهرزاده به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد شهادت #سید_شهیدان_اهل_قلم
📅 فروردین ماه سال ۱۳۹۹
ویدئوی با کیفیت این گفتگو را از طریق لینک زیر تماشا کنید
https://www.aparat.com/v/y4cEw
#دیدار_آوینی
#روضه_آوینی
@soha_sima
.
چه کسی صدای آوینی را می شنود؟
اگر کمی توجه کنیم و چشم و گوش خود را باز کنیم خواهیم دید در دنیایی زندگی میکنیم که حتی مرگ هم بی معنی شده. مرگ در وضعیت کنونی معنای نابودی و تمام شدن میدهد. و این در حالی است که مرگ یعنی بودن انسان با شدت بیشتر... بودنی بدون غفلت از بود خود. حال اگر از بود خود ناراضی هستی و یا این نحوه بودن را برای خود کافی نمی دانی، کمی دقت کن، آوینی با تو سخنها دارد. آوینی با کسی به گفتگو مینشید که عزم تغییر و زیر و زبر کردن خود را دارد. خودی که اشتباه است. حال چه به مسجد رود و چه به میخانه... چرا که هر کاری در این وضعیت تکرار همان حال ملال آور قبلی است.
▫️ مجید افقری
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
.
آوینی، همهی تاریخ تفصیلی آیندهی ما است که به طور اجمال در او جمع بود...
اگر از حضور دائمی او در منظر خود غفلت کنیم، مسلم مسلم بدانید در بی تاریخی دائم به سر میبریم. او در عین اجمال بودن به یک معنا تفصیل حضرت روحالله بود. باید که برای نگهبانی خود؛ نگهبان آوینی باشیم...
#استاد_اصغر_طاهرزاده
#دیدار_آوینی...روز سوم...
▫️ زبان آوینی؛
💠 با حضور #استاد_طاهرزاده
امروز دوشنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۰۰
مکان: کتابخانه مرکزی اصفهان
@didar_aviny
.
برای عزیزانی که موفق به حضور نشدهاند؛ پخش زنده از طریق #سها_روم
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
دیدار آوینی...روز سوم...
▫️ زبان آوینی؛
🔹 با حضور #استاد_طاهرزاده
📆 امروز دوشنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۰۰
مکان:کتابخانه مرکزی اصفهان
سُها/ #سرای_هنر_و_اندیشه
دفتر تخصصی سینما
@didar_aviny
نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی.pdf
115.9K
.
📄 متن مورد بحث جلسه امروز "دیدار آوینی"
#استاد_طاهرزاده
@didar_aviny
آری! حضوری دیگر در پیش است.pdf
161.6K
.
📄 متن مورد بحث جلسه امروز "دیدار آوینی"
#استاد_طاهرزاده
@didar_aviny
بسم الله الرحمن الرحیم
یک لحظه!!
صدایش را میشنوی؟!
سیّدمرتضی را میگویم!
یک لحظه گوش بسپار!
...ما از مرگ نمیترسیم...
...حَیاتِ عِندَ الرَّب...
...این بچّه ها را که میبینی...
...بدر و حنین اینجاست...
...این شاید که گفتم
از دلِ شکّاکِ من است...
آن روزها
شبهای آدینه
سِنّی هم انگار نداشتیم
امّا حال و هوایَت را خوب درک میکردیم!
وقتی که عاشقانه می آمدی و تنها
با خودِ خودِ خودِمان حرف میزدی...
سَرِ آن چشمه ی زلالِ شهیدان
ناخالصیهای زمانه را کنار میزدی...
جرعه ای با عشق، از عشق به ما مینوشاندی
و مستِ مست، رهایِمان میکردی میرفتی...
خمار، شیفته، شیدا و مدهوش...
یک هفته در انتظارت مینشستیم
تا باز بیایی و صدایِ آن شخصی که
تا به حال حتّی ندیده بودیمَش را
با گوشِ جانمان باز مستانه بشنویم...
در همان شبهایِ روایتِ فتح بود که
قلوبمان را یک به یک فتح کردی...
فتح الفتوحی راه انداخته بودی سیّد!
زَخمه ای بر چنگِ دلهامان میزدی...
ما هم در عهدی قریب امّا غریب!
ناخواسته باز هم شیدایَت میشدیم!!
از آن صدایت، آن نوای زیبایَت که بگویم...
طنینی بس گیرا...
بیدار کننده ی دلها از خواب غفلت...
معصومانه و در فراق و هجرانی انگار سوخته!
قُدسی و با حیایی بسیارعجیب و خیلی خاصّ!
انگار هاتفی بودی، از غیب آمده
و پیامی از ساق عرش برایِمان آورده بودی که
اِنّما الحیوه الدُّنیا لهوُُ وَ لَعِبُُ وَ زینَهُ...
از طرفی، وَ یَستَبشِرونَ بالذین لَم یَلحَقوا بهم
انگار که شهدا آمده بودند تا با زبانِ تو
شهدِ خودشان را در کامِ ما بچشانند...
همان حلوایِ تن تنانی، تا نخوری ندانی...
تو شهدا خوب میشناسی
با آنها زندگی کرده ای
جبهه نقطه ی ثقل عالَم وجود است
و برای نشان دادن جبهه ی حقّ روی زمین
آنقدر خودت نبوده ای
تا تنها و تنها آنها که هستند بمانند
و برایِ همین شد که تو هم ماندگار شدی
و شهدا تو هم را مثلِ خودِشان #بود کردند...
با راهِ تو میتوان
حقّ را به صحنه آورد
و حقّ را به تصویر کشید
همان عهدِ قدسیِ امروزینِ ما...
میتوان، رشادتهای حاج قاسمها را
همان خرمشهر های در پیش رو را
جهادِ با مال و جانِ شهدایِ زنده را
پهلوانی و غربت دانش بنیانها را
دست به زانویِ خویش گرفته ها را
مظلومِ قوی، مثل مولایمان علی بودن را
و خلاصه، راهِ سربازانِ نائب امام زمانمان را
با راه و دریچه نگاهِ زیبای تو، نگارگری کرد...
با رُویتی از مَنظر زلالِ تو، سیدمرتضای عزیزم
به امید "دیدار آوینی" نثارشان فاتحه و صلوات.
▫️ مهدی داوری
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
دیدار آوینی- روز سوم.mp3
39.95M
🎙 دیدار آوینی...
صوت کامل جلسه
🔹 سخنرانی #استاد_طاهرزاده
با عنوان:
نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی
🔹 قرائت متنهای نوشته شده حاضران جلسه و گفتگو
🔹 مستند؛ جاده
▪️روز سوم
دوشنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۲
#دیدار_آوینی
@didar_aviny
دیدار آوینی- روز دوم.mp3
38.29M
🎙 دیدار آوینی...
🔹 روایت و آفرینش عالمی جدید
🔹 مستند؛ پاتک روز چهارم
▪️روز دوم
یکشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۲
#دیدار_آوینی
@didar_aviny