🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#خاطرات_شهدا
💠 شهیدی که قبل از شهادت در قبرش خوابید.
🔸جعفر خیلی امام زمانی بود ✨و چهارشنبهها #جمکران رفتنش ترک نمیشد... 😊
🔹یه شب با همدیگه رفتیم #گلزار شهدای قم. جعفر تویِ یه #قبر خوابید و بهم گفت: سنگ لَحَد رو بذار....😳
🔸یک ماه و نیم از این قضیهگذشت. ظهرِ #نیمۀ_شعبان تویِطلائیه خمپاره خورد به سنگر و جعفر شهید شد😭
🔹 قبرهایِ زیادی تویِگلزار شهدایِ قم حفر شده بود، اما پیکرِ جعفر رو دقیقاً توی همون #قبریگذاشتند که اون شب توش خوابیده بود. تازه #حکمت کارِ جعفر در اون شب رو فهمیدم...😔💚
#شهید_جعفر_احمدی_میانجی🌹
شادی روح مطهر همه شهداء #صلوات
@didebanehoshyar
@didebanehoshyar
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#خاطرات_شهدا
💠#عارف_كوچولو
🌷شانزده ساله بود و از خانواده اى روحانى. اطلاعات #مذهبى فراوانى داشت. به همين دليل بچه ها به او (عارف كوچولو) مى گفتند. در خط سوم، جايى كه قبضه هاى #خمپاره مستقر بودند قرار داشتيم.
🌷مى خواستم به خط بروم، با همه خداحافظى كردم او نبود گشتم، كنار #رودخانه پيدايش كردم. نشسته بود و با خودش زمزمه اى داشت. آهسته #گريه مى كرد به شوخى گفتم: «چيه؟ خلوت كردى! التماس دعا»
🌷گفت: «روضه حضرت على اصغر (ع) مى خوانم». پرسيدم: «چرا حضرت على اصغر؟» ادامه دادم: «ولى تو را كه به خط مقدم نمى برند كه #شهيد شوى؟!» گفت: «سه روز ديگر همين جا، كنار قبضه هاى خمپاره، من و سه نفر از بچه ها مستقريم. دو تا از #همراهان مى روند. من و يك نفر ديگر اين جا مى مانيم. گلوله هاى خمپاره از طرف #دشمن مى آيند. من آن را توى #آسمان مى بينم. مى آيد و مى آيد. به زمين مى خورد و #تركش آن گلوله مرا پاره مى كند....
🌷....و دقيقاً همان شد كه گفته بود.
راوى: همرزم شهيد محمد تقى غيور انزله
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@didebanehoshyar
امام_رئوف و با مرام 👇👇👇
#خاطرات_شهدا
سال 64 بود که #محمد_حسن از جبهه مرخصی اومد #قم.
بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم #امام_رضا(علیه السلام) نرفتم دلم خیلی برای آقا تنگ شده.
گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو.
گفت:نه، حضرت امام که #نایب_امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.گفته جوان ها جبهه ها را پر کنند. زیارت امام رضا(علیه السلام) برام مستحبه💥 اما #اطاعت امر نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) لازم و واجبه.♨️
من باید برگردم #جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز!امر امام زمین می مونه. گفتم: خوب برو جبهه؛ و او رفت. عملیات والفجر هشت با رمز #یافاطمة_الزهرا (سلام الله علیها) شروع شدو محمد حسن توی عملیات به #شهادت رسید.🕊🌷
به ما خبر دادندکه پیکر ⚰پسرتون اومده #معراج_شهدای اهوازولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید.
رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد.😔نشستم و شروع به گریه کردن😭 کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای #ترابیان عذرخواهی می کنم،ببخشید؛ پیکر محمد حسن اشتباهی رفته #مشهد امام رضا(علیه السلام)دور #ضریح آقا طواف کرده😍 و داره برمی گرده.
گفتم: اشتباهی نرفته او #عاشق_امام_رضا(علیه السلام) بود.😊
#شهید_محمدحسن_ترابیان
@didebanehoshyar
#خاطرات_شهدا🌹
#من_خودم_هستم!
نامزدم ٢٥ هزار تومان داده بود تا از طرف او برای خودم #هدیه بخرم. داشتم می رفتم حرم.... داخل اتوبوس از کیفم #دزدیدنش؛ خیلی ناراحت بودم. رفتم خانه ولی به کسی چیزی نگفتم.
فردا صبح دیدم #مادرم ٢٥ هزار تومان دستش بود. آن را به من داد و گفت: تو #پول می خواستی چرا به من نگفتی؟! گفتم: من پول نمی خواهم. گفت: چرا می خواهی. ولی هر کاری کرد پول را قبول نکردم. آخرش با #دلخوری گفت: وقتی بابات گفته می خواهی، حتماً می خواهی!
بابام؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم به اندازه یک دنیا #تنگ شد. مادر نمی خواست زیر بار برود که بابا چه طوری به او گفته که من پول لازم دارم. آن هم ٢٥ هزار تومان! پیله شدم که گفت دیشب #خواب بابات رو دیدم. ٢٥ هزار تومان دستش بود. گفت: این پول رو بده به خدیجه سادات و بگو این قدر #غصه نخوره. من خودم هستم.
راوى: خدیجه سادات فرزند شهید سید خلیل
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@didebanehoshyar
✊✊✊ #اسطورههای_قدرت_ایران
#خاطرات_شهدا🌹
💫دقیق بخون👇👇 یک افسانه واقعی!
+📞 حمیدجان، روی جاده الإماره بصره خمپاره بریزید نباید از جاده رد بشن والا همه لشگر پرپر میشن
_📞 مهدیجان جاده رو گرفتیم
______
🕕 دقایقی بعد:
_ حمید: مهدیجان چیکار کنیم؟ آرپیجیهامون داره تموم میشه... فقط کلاش داریم. برگردیم؟
+ داداش حمید، جاده نباید سقوط کنه والا همه بچهها قتل عام میشن.. مفهومه؟ قتل عام میشن... بجنگ با کلاش بجنگین💥☄
__ دقایقی بعد🕧
....: آقا مهدی به گوشی؟ آقا حمیدت پر کشید رفت!😔 اجازه میدی جنازشو برگردونیم عقب؟
مهدی: جنازه همشونو میتونی برگردونی؟! 😭
.....: همه رو نه😢
مهدی: پس بزار همونجا باشه!
....: آقا مهدی دستور چیه؟ کلاشامونم تموم شد؛ برگردیم؟
+ برادر، برگردید، یک لشگر پرپر میشن.. جاده نباید سقوط کنه
_ ....: آقا مهدی داریم سنگ میزنیم به تانک!! ...🔥💥
___ لحظاتی بعد🕐
💥 و دیگه کسی بیسیم نمیزنه!😞😭
☀️ روایتی از افسانه #برادران_باکری و لشگر آذربایجان☀️
شادی روح شهدا #صلوات
@didebanehoshyar
🌹🌹🌹🌹🌹 #خاطرات_شهدا 🌷
#شهادت_با_لب_تشنہ
🌷به گوش من رسونده بودند که #سجاد لب تشنه در #تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش #خون می رفت، درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع🚫 شدند و بهش گفتند که اگه بهت #آب بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند😞
🌷 و سجاد لحظات بعد به #شهادت 🕊رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی #غمگین شدم،😔 همش به خودم می گفتم که پسرم لب #تشنه شهید شده و کاش بهش آب می دادند.😭
🌷 #خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه،سجاد من بالای کوه⛰ افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش #آب 💧بدم تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش😭😭 #حضرت_زهرا(س) بود
🌷 ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو #دستانش و داره به سجاد آب میده.من خواستم برم پیشش ازش #تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد👋 که برگردم
🌷 (منظورش این بود که بچه ات رو #سیراب کردم و نگران نباش و برگرد)
از وقتی که این #خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من #سیراب شده است..😔
🗣راوی: مادر شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
https://eitaa.com/didebanehoshyar
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
#خاطرات_شهدا
💠تو اولين كسي هستي كه به مير رضي ملحق مي شوي
🌷عمليات شده بود و در حين #عمليات "سيد مير رضي " شهيد🕊 شده بود .
كلهُر كه با او بسيار صميمي بود ،از شدت ناراحتي و غم از دست دادن #نزديكترين يارش ، در خط مقدم ، داخل نفربر نشسته بود و گريه مي كرد😭 .
🌷يكي از دوستان مي گفت : هر چه تلاش كرديم او را آرام كنيم نتوانستيم🚫 .
تصميم گرفتيم #تنهايش بگذاريم . بلكه آرام شود . ولي هر چه سعي كرديم آرام نمي گرفت .
🌷حاج آقا #ميثمي آمد و احوال او را ديد . داخل #نفربر شد و در گوش كلهر چيزي گفت😕 .
شهيد كلهر كه تا آن لحظه با شدت گريه مي كرد ، ناگهان آرام شد .سر بلند كرد و لبخند زد 😊. حاج آقا ميثمي رفت .
🌷از كلهر پرسيديم چه شد كه اين طور آرام شدي ⁉️ گفت : حاج آقا ميثمي همان حرفي را به من زد كه #پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت زهرا (سلام الله) عليها گفته بود .
🌷گفت : " تو #اولين كسي هستي كه به #مير_رضي ملحق مي شوي "
باورمان نمي شد اما زمان طولاني لازم نبود❌ تا ببينيم كه اين حرف تا چه حد حقيقت داشته است👌 .
🌷 #حاج_يدالله_كلهر در ادامه عمليات ، اولين نفر از مسئولين بود كه به شهادتـــــ🕊 رسيد .
#شهید_یدالله_کلهر
شادی روح مطهر همه شهداء صلوات
@didebanehoshyar
@didebanehoshyar
#خاطرات_شهدا 🌹
🔸اهمیت بسیاری به #حجاب می داد و حتی در فیلمی که بعد از شهادتشـ🕊 منتشر شد گفته بود « اگر خدا لطف کرد و #شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا #خواهم گرفت»📣
🔹حتی نحوه تزئین ماشین عروسی مان 🚗به گونه ای بود که قسمت شیشه جلو سمت عروس را دسته گل🌸 چسبانده بود و به این شکل گل ها مانع دیده شدن من در ماشین بودند.
🔸برای #آقا_جواد مهم بود که به مجالس شادی #حلال برود و مراسم عروسی خودمان با مولودی خوانی🔊 طی شد و خاطرم است که برخی میگفتند، عروسی جواد به مجلس ختم #صلوات شبیه است ولی برای جواد مهم کاری بود که برای خداپسند باشد👌 و برایش صحبت های مردم اهمیت نداشت🚫.
🔹 #تربیت_فاطمه را به من سپرده بود و می گفت از تربیت دخترمان شانه خالی نمی کنم ولی #مادر بهتر می تواند دختر را تربیت کند و از همان دو سالگی به #فاطمه یاد داده بود که با روسری و چادر بیرون برود✅.
#مدافع_حرم_شهید_جواد_محمدی
راوی_همسر_شهید
@didebanehoshyar
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
#خاطرات_شهدا
💠استخـاره و توسـل بہ حضـرت مـادر (س)
🔸ستـون گردانـها پشت #میـدان_مـین مـانـده ؛تشویـش و اضـطراب😨 در چهـرهی بیشـتر فـرماندهان موج میزنـد ،تـا دقـایقی دیگـر #رمـز عملـیات #فتـح_المبـین اعـلام میشـود📣
بـاید ڪاری ڪنیم💥 امـا ....
🔹 #مصطـفی در تاریڪی شب خـودش را بہ #سنگرفرماندهان رسـاند؛وقـتی حسـیـن #خـرازی شرایـط را برای او توضـیح داد ڪمی فڪر ڪرد بہ اطـراف و سنگـر های دشمـن نگـاه ڪرد بعـد پرسـید راهـکار های دیگـر چگونـه اسـت ؟ میشود از مسـیر دیگـه ای رفـت ⁉️
🔸یڪی از بـچه هـای #اطـلاعات راهڪار دیگـری را در سمـت راسـت➡️ منطـقهی عملـیاتی بہ او نـشان داد. امـا گـفت : ایـن مسیـر شـناسـایی نـشده🚫
🔹همـه نـاراحـت بودنـد😔 . فرصـت فڪر ڪردن هم نداشتیم چه رسدبہ شـناسایی محـورجـدیـد مصطـفی #قـرآن ڪوچڪش را از جیب برداشـت و در دسـت گرفـت ، در تاریڪی شـب👤 #توسـلی بہ حضـرت زهـرا (س) پیـدا ڪرد، در درون خـودش ڪلماتی را نجـوا ڪرد بعـد هـم اذڪاری گـفت و قـرآن را بـاز ڪرد...📖
🔸نگاهی بہ صفـحهی بـاز شـده انـداخت و خـیلی قاطـع و محڪم👊 گـفت : از این محور نمیرویـم⛔️! بعـد محـور سمـت #راسـت را نشـان داد و گـفت: از اینـجا میزنیـم بہ دشـمن ! سـمت راسـت منطـقه ای بہ نـام «بـاغ شمـاره هفـت» بـود
🔹چنـد تـن از فرمـانـدهان #اعتـراض ڪردند.
گفـتند : این منطـقه شـناسـایی نشـده ! مـا نمیدانـیم آنـجا چـه خبـر است.امـا #حسیـن ڪہ بہ استـخارههای مصطـفی اعتـقاد قلبی داشـت هـیچ تردیدی نڪرد🚫 حرڪت بچـه ها به سمت باغ شمـاره هفـت #آغـاز شد...
🔸دقـایقی بعـد از پـشت بی سیـم ها رمـز #یـازهـرا (س) برای آغاز عملـیات فتـح المبـین اعـلام شـد📣، اعـلام ایـن رمـز اشڪ دیـدگـان مصطـفی و بسیـجی هـارا جـاری ڪرد😭 ...
هـوا هنـوز روشـن نشـده بـود🌥 ، منـطقه بـاغ شمـارهی هـفت #فتـح_شـد.✊
📚 مصطفـی
[ خاطرات سرلشکر شهید حجةالاسلام #مصطفی_ردانی پور ]
📇 انتشارات #ابراهیم_هادی
@didebanehoshyar
🌹🌹🌹
#خاطرات_شهدا
🔹جهیزیه ی #فاطمه حاضر شده بود.
یک عکس قاب گرفته از بابای #شهیدش را هم آوردم،دادم دست فاطمه...
گفتم: بیا مادر!
اینو بگذار روی وسایلت...
🔸به شوخی ادامه دادم:
بالاخره #پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره☺️...
🔹شب #عبدالحسین را خواب دیدم،گویی از آسمان آمده بود😍؛با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی✨...
🔸یک پارچ خالی تو دستش بود، داد بهم!!با خنده گفت😄:این رو هم بگذار روی جهیزیه ی #فاطمه!.
🔹فردا رفتیم سراغ #جهیزیه.
دیدیم همه چیز خریدهایم؛
غیر از #پارچ😟...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
@didebanehoshyar
✊🌹✊🌹✊🌹✊?
#خاطرات_شهدا
💠متبرک ترين شیر دنیا
در قرارگاه نجف بودیم و مقر ما در سرپل ذهاب🙂.
برای انجامِ کاری به کرمانشاه آمده بودیم و طبقِ معمولِ آن روزها وضعیت شهر قرمز بود🔴
و شهر زیر حملاتِ هوایی🚀 دشمن....
🌷مادری با کودک #شیرخواره اش مقداری سبزی🌿 خریده بود و به خانه بازمی گشت که ترکش به سر او اصابت⚡️ کرده بود و روی زمین افتاده بود.
او #شهید شده بود و کودک شیرخواره اش داشت از سینه گرم مادر #شیر می خورد.😔
🌷و من امروز می گویم:
اگر همه ما هم نباشیم🚫، تنها همین یک کودک کافی است که حقِ دشمن را کفِ دستش بگذارد
✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊
کودکی که پاک ترین و #متبرک_ترین شیر دنیا را خورده است😊
🌷....و امروز آرزو دارم که روزی این #شیرمرد را ببینم و بر دستش بوسه بزنم،👈شما چطور؟
@didebanehoshyar