12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم برای من تجسم عینی "ما رایت الاجمیلا" حضرت زینب بود.
همین چند دقیقه برای سنجش عیار ایمان و بزرگی ما بس است. کافی است یه لحظه خودمان را جای او بگذاریم و جواب هایی که به زبانمان خواهد آمد را تصور کنیم.
#هدی
#اگر_حضرت_زینب_معاصر_بود
#ایمان_سنج
#اندازه_گیر
#دیمزن
تذکری به خودم
دیروز در اختتامیه سوگواره عاشورایی، به وسط سخنرانی آقای دانشگر رسیدم. به آنجایش که اگر امروز مردم غزه شهید می شوند، از بی عرضگی نویسندگان و فیلمسازان و هنرمندان جهان اسلام بوده.
در خودم فرو رفتم. فکر نمی کردم در خون مردم غزه شریک باشم.
آقای دانشگر حرفش را بیشتر توضیح داد.
این که هر چه می کشیم از نداشتن یک کلان روایت واحد درمورد فلسطینی هاست.
این که صهیونیست ها سال های سال با ملات کلمه و تصویر و ریختن پول به پای هنر، با شعر، با قصه، با کتاب، با فیلم پشت سر فیلم، دو کلان روایت از خودشان در ذهن همه مردم دنیا ساخته اند.
یکی اینکه به ما ظلم شده و ما طفلکی هستیم.
و دیگر اینکه حالا که ما از دست دیگران امنیت نداریم باید قوی ترین سلاح ها و قوی ترین سیستم جاسوسی دنیا را داشته باشیم.
در این طرف ولی کسی کلان روایت مظلومیت مردم فلسطین و ذی حق بودنشان را روایت نکرد و افکار عمومی جهانیان درباره آنها را شکل نداد.
و آنجا که قلم و هنر به کار نیاید، خون باید روایت کند.
کلان روایتی که امروز مردم غزه دارند با خون شان می سازندش، روایت مظلومیت و حقانیت است.
روایتی که در مرز سنت های الهی حرکت می کند و بدان واسطه اثربخشی فوق العاده پیدا می کند.
خدایی که خودش می گوید شما را با از دست دادن اموال و ثمرات و جان هایتان امتحان می کنم، بشارت می دهد به صبرکننده ها.
و مردم غزه چه زیبا در برابر خراب شدن خانه ها و مغازه هایشان و شهید شدن میوه های دلشان و زخمی شدن بدن هایشان، صبر می کنند.
فیلم ها را می بینید؟ گریه می کنند، ناراحت می شوند، ضجه می زنند، ولی درنهایت زبانشان به شکر باز می شود.
و صابران کسانی هستند که در مصیبت ها نه تنها کفر نمی گویند که شکر هم می کنند.
و همین رفتار منطبق بر خط کش قرآنی می تواند تسهیلات ویژه از طرف خدا دریافت کند.
همان تسهیلاتی که پیش از این هم باعث جهانی شدن کلان روایت کسی شده که تنها و غریب ته گودالی در انتظار شهادت افتاده بود و لبش می گفت: الهی رضا برضائک و تسلیما بامرک.
تسهیلاتی شبیه حضرت زینب که بتواند همه کلان روایت هایی که یزید ساخته بود را نقش برآب کند.
در ماجرای غزه هم خدا قطعا راویانی برای پیشبرد کلان روایتی که با خون شروع شده خواهد گماشت.
این ماییم که با تلاش و مجاهدت خودمان را در سهمیه این راویان قرار بدهیم.
یا همچنان با بی عرضگی مان در خون مردم غزه شریک باشیم.
#صبر_مردم_غزه
#اثربخشی_در_عالم
#کادَ_الحَلیمُ_اَن_یَکونَ_نَبیّاً
#ما_هم_جزو_تسهیلات_الهی_باشیم
#برای_ساختن_کلان_روایتی_که_با_خون_رقم_می_خورد
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
بسم الله
دیروز در نوبت تحقیق و نوشتنم اتفاقی به قصه ای درباره حضرت خدیجه رسیدم و آوردمش توی کتاب.
کمی بعد دوستم نوشته اش را فرستاد که بخوانم. متن درباره فلسطین بود اما جا به جا حضرت خدیجه داشت!
عصری یکی دیگر از دوستانم درباره اینکه می خواست برای حضرت خدیجه کتابی بنویسد مشورت کرد و روند تحقیقاتش را توضیح داد.
شب کتاب پسرک روی میز جلومبلی بود. بی هوا برش داشتم. درباره حمزه عموی پیامبر بود. اما وقتی بازش کردم دقیقا صفحه ای آمد که از حضرت خدیجه نوشته بود!
حالم دگرگون شد. من همیشه حضرت خدیجه را دوست داشتم. ولی دیشب شاکی بودم که چرا کنارم نیست؟ چرا نمی توانم بغلش کنم. دستش را ببوسم. سرم را بگذارم روی دامنش.
صبح شد و همه سعی داشتند به من بفهمانند که امروز شهادت حضرت فاطمه است. پیام ها و رادیو و استوری ها و صوت های زنده ارسالی از مراسمات. من اما هنوز دلم پیش حضرت خدیجه بود.
مادر شهیدی که موقع شهادت دخترش نبود.
همان طور که موقع عروسی اش نبود.
همان طور که موقع زایمان بچه هایش نبود.
همان طور که موقع بچه داری و اوج سرشلوغی اش نبود که کمکش کند.
اما یک جا را مطمئنم که آمده بود و حضور داشت.
مگر می شود دختر یکی یک دانه اش بین در و دیوار مانده باشد و بچه اش را از دست داده باشد و مادر خودش را نرسانده باشد؟
مثل خود حضرت فاطمه که حتما خودش را به گودی قتلگاه رسانده بود.
فقط نمی دانم در آن لحظه دردناک خدیجه بیشتر نگران فاطمه بوده یا به علی دلداری می داده. صبر کن عزیزم...فدای سرت دختر یکی یک دانه ام...صبر کن...
آخر می دانید که.
علی هم در خانه خدیجه بزرگ شده و خدیجه برایش مادری کرده... .
رها کنم.
اشک نمی گذارد ادامه دهم.
مونیتور تار است.
بروم باقی کتابم را بنویسم.
#روضه_هایی_که_نخواندند
#روضه_مادر
#مادر_زهرا
#مادر_علی
#مادر_همه_مومنین
#چقدر_کم_می_شناسیمت
#چقدر_بزرگ_بودی_بانو
#سرت_سلامت
#شهید_جنگ_اقتصادی_بودی
#مادر_شهید_هم_شدی
#سنگ_تمام_گذاشتی_برای_اسلام
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
سلام
ختم 250,000,000 بار خواندن سوره فیل برای پیروزی فلسطین بر اسرائیل راه اندازی کرده ایم. لطفا ۵ بار آن را بخوانید و آن را به گروه ها و مخاطبین مسلمان خود ارسال کنید. درخواست فروتنانه برای نشکستن زنجیره
لطفا به محض اينکه دريافت کردین بعد از ۵بار خواندن سوره برای نفر بعدی پیام را بفرستید
آجرک الله🌿
بسم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ ﴿١﴾
أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ ﴿٢﴾
وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ ﴿٣﴾
تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ ﴿٤﴾
فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ ﴿٥﴾
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نفر داد زد چرا غزه؟
نان ما واجب است یا غزه ؟
#طوفان_الاقصی
#القدس_لنا
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
#سنگر_تبیین
🆔 @Sangar_Tabien
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشحالم که زبان جمعی از مادران سرزمینم شدم.😊
نائب الزیاره از طرف همه تان بودم.
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
بسم الله
چهارشنبه پیش بود که زنگ زدند اگر تمایل دارید خدمت آقا صحبت کنید تا فردا متن پیشنهادی خودتان را ارائه دهید. روز سختی داشتم. بچه ها مجازی شده بودند. خودم چند تا جلسه حضوری را به خاطر مدرسه نرفتن بچه ها مجازی کرده بودم و از همه سخت تر اینکه همسرجان هم سرماخورده بود و از منزل داشت جلسه هایش را پی می گرفت. وسط سر و صدای همه معلم ها و همکاران همسرجان و بین جلسات خودم خزیدم توی آشپزخانه که سوپ درست کنم برای مریض خانه. همزمان که سیب زمینی را پوست می گرفتم و می شستم و برش می دادم که رنده کنم به این فکر می کردم که من چه دغدغه ای را بهتر است پیش آقا مطرح کنم و اصلا دغدغه های من ارزش مطرح شدن پیش شخص اول مملکت را دارد یا نه. همین طور که فکر می کردم رفتم توی پذیرایی و دورش قدم زدم. همیشه وقت فکر کردن عمیق باید قدم بزنم. رسیده بودم به اینجا که اصلا باید دعوتشان را قبول کنم یا نه که رشته افکارم با صدای پسرک قطع شد. «مامان چرا داری با سیب زمینی توی پذیرایی رژه می ری؟» نگاهی به سیب زمینی برش خورده توی دستم انداختم و سعی کردم خنده ام را بخورم. خدایی اش موقعیت مضحکی بود. ولی خیلی جدی گفتم: «دارم مامان جان با این سیب زمینی مشورت می کنم. می گم به نظرت برم مشکلات مامانا رو بگم یا نه؟» بعد دو لبه سیب زمینی را شبیه دهان بالا پایین بردم و گفتم: «اینم می گه بگو حتما. مثل من سیب زمینی نباش!» خل شده بودم از دست کلاس های مجازی؟
#پشت_صحنه_یک_دیدار
#قسمت_اول
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از ریحانه
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤ حل مشکل آلودگی هوا را به مادران بسپارند!
📹 سخنان خانم فائضه غفارحدادی، مادر چهار فرزند و نویسنده کتابهایی چون یک محسن عزیز زندگینامهی شهید وزوایی، در دیدار جمعی از اقشار مختلف بانوان انقلاب. ۱۴۰۲/۱۰/۰۶
🖼 #دیدار_بانوان۱۴۰۲
❤️ @khamenei_reyhaneh
گفتن از اون مادر چهارفرزند ابهام زدایی کن.😄
من فکر کنم همسرجان رو هم جزو پسرها حساب کرده اند😂😂😂
بسم الله
شب بعد از اینکه همه خوابیدند نشستم پشت سیستم. فایل سفرنامه حجم باز بود. یک هفته ای که بچه ها مجازی شده بودند سرعت من لاک پشتی شده بود. حتی به نظرم کیفیت نوشتنم هم پایین آمده بود. ناخودآگاه نگاهی به متن های آخری انداختم و چند تا متن هم از اواسط کتاب خواندم. خاطرات زنان مختلفی که در خلال حج باهاشان حرف زده بودم. جنگ غزه که شروع شد یک متن انگلیسی خطاب بهشان نوشتم و با مصیبت از یکی فیلترشکن گرفتم و واتساپ را در گوشی جدیدم نصب کردم و شماره آن زنان را یکی یکی پیدا کردم و متنم را به همراه چند فیلم انگلیسی از حرفها و مصاحبه های مردم غزه برایشان فرستادم. گفتم شما هم به اطرافیان خودتان بگویید. یادم افتاد از وقتی فیلترشکن از کار افتاده حتی واتساپ را باز نکرده ام که ببینم جواب من را داده اند یا نه. ولی مگر می شد جواب نداده باشند. همیشه آنها به ارتباط با من راغب تر بوده اند تا من به ارتباط با آنها. صفحه سفیدی از ورد باز کردم و با همین زنان و همین خاطره شروع کردم که در حج وقتی می خواستیم راه ارتباطی با زنان را پیدا کنیم دچار مشکل بودیم. آنها ایتا و بله نداشتند. ما واتساپ و تلگرام. برای استناد آوردن از فرمایشات خود آقا رفتم متن سخنرانی پارسالشان در دیدار بانوان را پیدا کردم و باز کردم. تاکید آقا بر شناساندن زن الگوی سوم که زنی نه غربی و نه شرقی بود را پیدا کردم. زنی که ارزشش به انسان بودنش باشد و نه به میزان تولید سرمایه اش، زنی که فعال باشد ولی در عین حال عفیف. آقا انتظار داشتند ما چنین الگویی را به زنی که در بند نظام سرمایه داری اسیر شده و حتی نمی داند که به اسم آزادی چه کلاه گشادی سرش رفته، معرفی کنیم. یاد همکلاسی های کلاس زبانم در مرکز زنان لوزان افتادم. خاطره اول متن را پاک کردم و با خاطره دیگری جایگزین کردم. به سحر نزدیک شده بودیم. پلک هایم روی هم می رفت. باقی اش را اگر هم می نوشتم چیز خوبی نمی شد. سیستم را بستم و رفتم وضو گرفتم. خدایا یعنی تصمیم درستی بود گلایه از فیلتر؟
#پشت_صحنه_دیدار
#قسمت_دوم
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan