eitaa logo
دیمزن
1.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
331 ویدیو
13 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
من بچه ها رو از چند ماهگی مسجد می بردم. با کریر و کالسکه و یا توی بغل. خیلی وقت ها هم نمی شد نماز بخونم یا فقط یکی شو می خوندم. چون وسطش یه وقت بچه گریه می کرد. که اون موقع یا همون طور سر نماز بغلش می کردم یا نمازمو سریع فرادا می کردم و تموم می کردم و برش می داشتم. می دونین تحمل این سختی چه اثراتی داشت؟
اثرش دوجانبه بود یکی اینکه مهر بچه های نوزاد و شیرخوار زودتر به دل پیرزن های مسجد می افته و خانم های مسجدمون به خاطر زیاد دیدن بچه های من بهشون انس و محبت پیدا می کردن و همیشه به خاطر بچه های من تو کیفشون آپشن های خوشمزه می آوردن. نکته مهم تر اینه که کم کم خود بچه ها هم با قوانین مسجد آشنا می شدند و دیگه هر کاری رو توی مسجد انجام نمی دادند. بین دو نماز بلند می شدند می دویدند ولی سر نماز می دونستن که باید کیف اسباب بازی شونو باز کنن یا توی کیف منو بگردن دنبال خوراکیِ اختصاصی مسجدشون. حالا اینایی که گفتم چی بودن؟😉
بچه ها یه کیف اسباب بازی های دلخواه و نشستنکی داشتند که این تو خونه در دسترسشون نبود و فقط وقتی می رفتیم مسجد می تونستن با خودشون ببرن. و اونجا بازش می کردن و با اسباب بازی هاش بازی می کردن. نماز اول چهار دقیقه بیشتر طول نمی کشه. اون اسباب بازی ها چهاردقیقه رو می تونست مشغول کندشون. بین دونماز آزاد بودند و برای نماز دوم موقع رو کردن خوراکی هایی بود که براشون توی کیفم قایم می کردم. سعی می کردم خوراکی هایی باشه که زود تموم نشه! زیاد هم مسجد رو کثیف نکنه. مثل مغز تخمه آفتابگردون و بادوم زمینی‌ یا بیسکوئیت های کراکر ماهی کوچولوها.
ضمنا من همیشه یه دونه از اینا تو کیف بچه ها می ذاشتم و اسمش آشغالخور بود. شبیه بازی بود برامون. اینکه بعد از خوردن هر چیزی تو مسجد با آشغالخور خرده هاشو جمع کنیم و اثری از خودمون به جا نذاریم. (نگم براتون که من یه برهه ای که بچه هام یه ساله و اینان تو کیفم شیشه پاک کن تو اسپری کوچیک می ذاشتم و اثرات انگشتاشونم پاک می کردم سریع.😅) این دو کار جمعا یه دیقه هم طول نمی کشه. اما دو اثر داشت. خانم های مسجد بعد از رفتن ما نچ نچ نمی کردن! بقیه مامان ها هم از ما یاد می گرفتن و مسجدمون همیشه تمیز بود.
بچه ها که بزرگتر می شدن (مثلا پنج ساله) تشویقشون می کردم مکبری یاد بگیرن (هرچند بچه هایی که از نوزادی مسجدند این چیزا می ره تو خون شون. یاد گرفتن لازم نیست. همین اواخر یه فیلم از یکسالگی پسرچه دیدم که تو خونه داداشش داشت براش تکبیر می گفت و بچه ای که تازه ایستادن یادگرفته بود دقیقا مطابق اذکار اون رکوع و سجده می رفت!) و هلشون می دادم تو آقایون برن بگن می شه ما تکبیر بگیم؟ گاهی این ترفند می گرفت و میکروفون به بچه های من می رسید و مردها هم خوب بلد بودند تشویقشون کنن با کلی پول و شکلات برمی گشتن پشت پرده.😉😊
بعدش نوبت مشارکت دادن بچه ها تو پذیرایی های مسجد بود. چایی رو شاید براشون زود بود قند که می تونستن بگیرن! یا شیرینی تعارف کنن در جریانید که این کارها در رشد هوش هیجانی و اجتماعی بچه ها چقدر موثره؟
حالا شاید بگید مسجد شما خوبه و ما مسجد خوب نداریم اطرافمون در این باره هم یه چیزی بگم و تمام ما هروقت تو زندگی دنبال خونه گشتیم نزدیکی به مسجد برامون اولویت بوده. و بارها خونه های خوبی که دور و برشون مسجد نبوده رو به همین بهانه رد کرده ایم. حالا جالب اینه که خونه الان مون خیلی نزدیک به مسجدیه که خودش خوبه. (همون که یادواره شهدای محله گذاشته بود) اما واحد نوجوانانش فعال نیست. و من به خاطر اینکه بچه ها تو واحد نوجوانان مسجد دورتری (حدود ۲ کیلومتر دورتره) فعالیت کنن تقریبا هر روز بچه ها رو می برم اونجا و خودشون برمی گردن یا والدین دیگه برشون می گردونن.
روزنوشت های پیچائیل پنج یک سه دیشب فرشته های آزاد را می فرستادند اروپا و آمریکا. گویا خیلی از مسلمان های آنجا مراسم افطاری شان را انداخته بودند شنبه شب که فردایش تعطیل باشد و همه راحت بتوانند در افطاری ها شرکت کنند. من پیچاندم و نرفتم. باید می رفتیم چرتکه می انداختیم تا به ازای هر نفری که افطاری می دهند یک سال از گناهانشان را پاک کنیم! به شرطی که برای خدا افطاری داده باشد و نه چشم و هم چشمی و رعایت آداب و رسوم و این حرفها. افطاری ایرانی ها که بیشتر به همین نیت ها بود. دوست داشتم بروم آنجا را هم ببینم و مقایسه کنم ولی کار سختی بود. گفتم می خواهم همین جا توی ایران باشم. بهم ماموریت حفاظت از ماشین ها (به خصوص پرایدها) در جاده را دادند. دیروز آخرین روز تعطیلی دور اول نوروز بود. اداره ای ها باید امروز سرکارشان باشند ولی بچه مدرسه ای ها و دانشجوها تا آخر دور دوم تعطیلات که دوازده و سیزده فروردین است، تعطیلند. برای همین خیلی ها هفته بین پنجم تا دوازدهم را هم بین التعطیلین حساب می کنند و کار را می پیچانند! دمشان هم گرم! ولی من باید مواظب آن نپیچان هایی می بودم که دیروز می خواستند برگردند شهرشان و امروز سر کارهایشان باشند. قرار شد توی خروجی شهرها بایستیم و هر ماشینی که صدقه داده بود را همراهی کنیم. چند تا را از چپ شدن نگه داشتم و چند راننده را که خوابشان می آمد بیدار نگه داشتم. فرشته هایی که سابقه چندین ساله در این کار داشتند، می گفتند اوضاع جاده ها خیلی بهتر از سال های قبل شده. یکی شان که از عهد ساسانیان مسئول همراهی کاروانیان و مسافران بود آمار هم داد. می گفت در چهل و دو سال گذشته طول اتوبان های ایران ۵۵۲ برابر شده که رقم کم نظیری است و ایران را جزو بیست کشور اول آزادراه ساز دنیا کرده. کیفیت خودرو ها هم بالاخره دارد بالا می رود. هر چند سرعت رشدش کند باشد ولی کسی نمی تواند بگوید این خودرو های جدید داخلی از نمونه های چند سال پیشش ضعیف ترند‌. در مجموع تا شب چهارصد و هفت خودرو را از تصادف نجات دادم. بقیه هم صدقه می دادند و احتیاط می کردند آمار تصادف ها خیلی کمتر می شد. تمام شب را نخوابیدم و حالا خیلی خوابم می آید. دیگر خودشان مواظب خودشان باشند. فعلا. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
کلمه ندارم. فقط شرم از هیچ کاری نکردن داره می کشدم😭
اومدیم اینجا.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ایها المسلمین اتحدوا اتحدوا یعنی می شه؟
روزنوشت های پیچائیل شیشِ یکِ سه دیروز صبح به خاطر خوابیدن سر ماموریت توبیخ شدم. تنبیهم این بود که تا چند روز نتوانم ماموریت مهم بگیرم. برای همین اسم من را جزو تیم فرشته های اضطراری که به بیمارستان شفای غزه اعزام شدند قرار ندادند. گفتند آنجا خود جناب ابلیس وارد میدان شده و اوضاع خراب است. هر فرشته ای توانایی نزدیک شدن به شیطان را ندارد. همه جور کاری هم هست. یک عده باید دست می کشیدند روی قلب مردها که از حرکت نایستند و یک عده باید دست می گذاشتند روی چشم و گوش بچه ها که هرچیزی را نبینند و یک عده هم مواظب زن ها بودند. مخصوصا زن های باردار. عده ای را هم مامور رسانه ای کرده بودند که احتمالا مثل همیشه کارشان را خوب بلد نباشند و آخرش هم راست و دروغ اخبار را نفهمیم. الان چند ماه است که کلی تیم اضطراری و کمکی فرشته ها توی غزه مشغولند و ماموریت هایشان پی در پی عوض می شود. من خودم جاهای سخت را می پیچانم و نمی روم. همین ایران خیلی هم خوب است. خدا را شکر نه جنگی هست که هر روز صدنفر صدنفر شهید شوند و بیفتم دنبال خنک کردن جگرهای سوخته بازمانده هایشان و نه صدای بمبی که بچه ای بترسد و بخواهم بغلش کنم و نه خانواده هایی هر روز آواره می شوند که بخواهم رتق و فتق امورشان را تکفل کنم. پریروز همان فرشته که از قدیم مواظب کاروان ها و مسافران بود هم می گفت که عاشق امنیت است. چون اگر امنیت نباشد کسی مسافرت نمی رود و کامیون های حمل کالا و محموله های تجاری هم ریسه نمی شوند توی جاده ها و او بیکار می شود و دوست نداشت ماموریت ثابتش را از دست بدهد. می گفت قبلا توی ایران هم خیلی جنگ و ناامنی بوده. از راهزن ها و قاچاقچی ها گرفته تا کشورگشاها و تجزیه طلب ها. می گفت این عکسها که روی در و دیوار کشیده اند و آن اسم ها که روی کوچه ها و خیابان ها گذاشته اند، مربوط به همان کسانی اند که این امنیت را برای ایران درست کرده اند‌. دمشان گرم! یادم باشد از این به بعد از جلوی عکس شان رد می شوم برایشان هدیه بفرستم. صلواتی، حمدی، تسبیحی، چیزی. یا حداقل توی دلم ازشان تشکر کنم. آخر دل خیلی چیز مهمی است. همین دیروز به خیلی از فرشته های آزاد ماموریت دادند روی کره زمین بچرخند و هر کس توی دلش نسبت به مردم غزه احساس ناراحتی می کند برایش حسنه ثبت کنند. عصبانیت از صهیونیست ها امتیاز بیشتری داشت. و البته که تبدیل کردن این ناراحتی و عصبانیت به کلمه ای، کاری، اقدامی، عملی یک مرحله شخص را می انداخت جلوتر و از حیوان بودن ارتقا می داد. من حتی این ماموریت را هم پیچاندم و نرفتم. اما آخرش نشد که برای خودم ولچرخی کنم و بیکار بمانم. چند ابر باران زا دادند زیر بغلم و گفتند ببر روی سر تجمعات خودجوش حمایت از غزه بباران که دعایشان به استجابت نزدیک تر شود. به چند تایشان سر زدم و حسابی خیساندمشان. کله خراب تر از آن بودند که متفرق شوند‌. کاش آنها هم فرشته های سیاهی لشکری که برای بیشتر دیده شدن تعدادشان لا به لایشان ایستاده بودند را می دیدند. چند تا تجمع را که خیساندم ابرها را ول کردم برای خودشان سیر کنند و هر جا که خواستند ببارند. امیدوارم کسی نفهمد. امروز حوصله توبیخ ندارم. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
چرا گناه کردی؟ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
اللهم عجل لولیک الفرج شما دوست دارید به چند نفر افطاری بدهید؟ 💳 شماره کارت خیریه جهت کمکهای شما برای سفره افطاری👇👇👇 ۶۰۳۷۹۹۱۸۹۹۶۶۷۲۳۶ @abshart1395
آبشار عاطفه های تبریز چهارشنبه قراره به ۷۰۰ نفر افطاری بده. شما هم حتی با یه مبلغ کم می تونین تو این مهمونی بزرگ سهیم باشید. هر سهم افطاری حدود ۷۰ تومن.😊
۶۰۳۷۹۹۱۸۹۹۶۶۷۲۳۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 اگر مکر خدا مکر است خواهی دید ای شیطان! یهودا می‌شود مصلوب و عیسی زنده می‌ماند فرو می‌پاشد آری هیبت پوشالی صهیون کماکان غیرت طوفان الاقصی زنده می‌ماند شهادت را نمی فهمند کورند و نمی بینند فلسطین دم به دم می‌میرد اما زنده می‌ماند به قعر گور خواهد برد ابلیس آرزویش را بر اوج قله‌ها «انا فتحنا» زنده می‌ماند 📹 لحظاتی از شعرخوانی شاعران در دیدار امشب شعرخوانی آقای علی سلیمیان ✏️ رهبر انقلاب: باید یک نهضتی برای ترجمه انجام بگیرد. اگر همین غزل در غزه ترجمه شود یک غوغایی بر پا خواهد کرد. این لحن و بیان و احساس منتقل شود. آن مردم و مبارزین به این طور قوت قلب دادن‌ها احتیاج دارند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
پارسال من دیدار اقا با شاعران رو به عنوان حاشیه نگار حضور داشتم. ولی روایتی که از اون دیدار نوشتم نمی دونم چرا کار نشد تو سایت. موافقید بذارم اینجا امسال بخونیمش؟😊 حس خیلی نابی بود آخه مهمانی افطار و غزل در محضر آقا.
-1726603517_-202418934.pdf
227.9K
I am sharing '-1726603517_-202418934' with you
روزنوشت های پیچائیل هفتِ یکِ سه دیروز مامور حفاظت از یک بچه ی زبان نفهم شده بودم که با خانواده اش در شیراز قدم می زدند. بچه ی مزبور توی بغل و کالسکه بند نشده و هی خواسته به سبک بچه اردک ها بدو بدو کند ولی به کارهایی دست زده که مادر و پدر و فرشته های محافظ خودش را ذله کرده بود و آنها درخواست کمک کرده بودند. قرعه به نام من افتاد. چه عجب نپیچاندم و رفتم! ولی از نفس افتادم. همان لحظه که دستم را می گرفتم پشتش که از پله ها قل نخورد، باید دست کثیفش را لیس می زدم که وقتی می کند توی دهنش مریض نشود! خوب شد فرشته ها روزه نمی گیرند. ولی نمی دانم آن همه آدمی که آنجا بودند چرا روزه نمی گرفتند؟ ان شالله که همه مسافر بودند! باطری بچه که بالاخره تمام شد و خوابید، تازه توجهم به ترافیک بالای فرشته ها حول دوتا مقبره در شهر جلب شد. فکر کردم امامزاده اند اما نزدیک تر که رفتم فهمیدم که این همه رفت و آمد برای دو تا شاعر قدیمی است. جالب شد برایم. چرا باید دوتا شاعر این قدر محبوب باشند که دسته دسته فاتحه و قل هو الله و طبق طبق نور از جاهای مختلف برایشان فرستاده شود؟ فرشته ی مقیمی را پیدا کردم و سوالم را پرسیدم. حال نداشت جواب مفصل بدهد. خیلی خلاصه گفت که یکی شان حافظ قرآن بوده و توانسته مفاهیم عمیق قرانی و اسلامی را هنرمندانه در شعرهایش بیاورد و آن یکی چهل سال سفر کرده و حکمت و اخلاق جمع کرده و در نثر و شعرهای وزینش گنجانده. به شاعر جهانگرد نزدیک تر شدم که فاتحه بخوانم. دو فرشته محکم استخوان های داخل قبر را نگه داشته بودند. تعجب کردم و چرایی کارشان را پرسیدم. بی حوصله گفتند مردم ایران جدیدا با این فارسی حرف زدنشان تن سعدی را در گور می لرزاندند. ما را فرستاده اند برای آرامش این مرحوم! اگر می توانستیم گوش هایش را هم در برزخ می گرفتیم. یک دختر و پسر جوان هر چه بیشتر نزدیک قبر می شدند تن سعدی بیشتر می لرزید و کار فرشته ها سخت تر می شد. گوش شل کردم ببینم چه می گویند: پسر به غمزه می گفت: "با این استایل جدیدت اوکی ای عجیجم؟" و دختر به کرشمه ناز می کرد و به جای اینکه بگوید: "بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس/حد همین است سخندانی و زیبایی را" می گفت: "نه عجقم! اصنم نِی خوام. الان عکسمو ری شیر کردم کلی ویو خورده ولی کم لایک زدن. دیدی این استایل هم دمده شد؟!" تن و بدن من هم لرزید و سریع شیراز را ترک کردم. ماموریت بعدی ام کمک به آماده کردن یک ورزشگاه دوازده هزار نفری برای برگزاری یک محفل قرآنی بود. پیچاندم و نرفتم! آن زمان که ژولیوس سزار در رم کلیسئوم ها را برای نبرد گلادیاتورها درست کرد هرگز فکر نمی کرد که در آینده کلیسئومی باشد که تویش محفل قرآنی برگزار شود! این بار فکر کنم تن و بدن شیطان بلرزد و ژولیوس سزار در قبر. ماموریت دیگری نداشتم و می توانستم مثل فرشته های شیرازی بخوابم ولی خودم خواستم که ولچرخی کنم در مجالس وعظ و مولودی شب ولادت امام حسن و جگرم حال بیاید. هر جا منبری ها بین حرفهایشان از شعر استفاده می کردند حساس می شدم. به خاطر شیراز گردی صبح بود یا واقعا شعر مطلب را شیرین می کرد؟ ندیده ام مردم کوچه و بازار خیلی بین حرفهایشان شعر استفاده کنند. این را رهبرشان هم در آخرین مجلسی که سر زدم به شاعران ایرانی می گفت که متاسفانه حافظه شعری مردم ضعیف شده و این باید تقویت شود و راهش این است که مردم با شعر مانوس باشند. از اداره نظارت آمده بودند دنبالم. خودم را بین شاعران جوان قایم کردم و مثل آنها از مضمون حرفهای رهبرشان سر تکان دادم. وقتی که می گفت شعر یک رسانه است و امروزه رسانه از موشک و پهپاد و هواپیما مهم تر است و ایرانی ها می توانند پیام های تمدنی و معارف و اخلاق و ظلم ستیزی شان را با این رسانه به دنیا معرفی کنند و این کار باید کاملا هنرمندانه باشد. یاد حافظ و سعدی افتادم. چه رسانه های خوبی بودند در زمان خودشان. خوشبختانه جلسه دیروقت تمام شد. بازرس دایره نظارت رفته بود. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روند تهیه و توزیع افطاری گرم به مردم عزیز و مظلوم جنوب غزه... 📣 این پویش همچنان ادامه دارد... سفیر پویش کمک به غزه باشیم... 🇵🇸@shahideqods