بسم الله
چهارشنبه پیش بود که زنگ زدند اگر تمایل دارید خدمت آقا صحبت کنید تا فردا متن پیشنهادی خودتان را ارائه دهید. روز سختی داشتم. بچه ها مجازی شده بودند. خودم چند تا جلسه حضوری را به خاطر مدرسه نرفتن بچه ها مجازی کرده بودم و از همه سخت تر اینکه همسرجان هم سرماخورده بود و از منزل داشت جلسه هایش را پی می گرفت. وسط سر و صدای همه معلم ها و همکاران همسرجان و بین جلسات خودم خزیدم توی آشپزخانه که سوپ درست کنم برای مریض خانه. همزمان که سیب زمینی را پوست می گرفتم و می شستم و برش می دادم که رنده کنم به این فکر می کردم که من چه دغدغه ای را بهتر است پیش آقا مطرح کنم و اصلا دغدغه های من ارزش مطرح شدن پیش شخص اول مملکت را دارد یا نه. همین طور که فکر می کردم رفتم توی پذیرایی و دورش قدم زدم. همیشه وقت فکر کردن عمیق باید قدم بزنم. رسیده بودم به اینجا که اصلا باید دعوتشان را قبول کنم یا نه که رشته افکارم با صدای پسرک قطع شد. «مامان چرا داری با سیب زمینی توی پذیرایی رژه می ری؟» نگاهی به سیب زمینی برش خورده توی دستم انداختم و سعی کردم خنده ام را بخورم. خدایی اش موقعیت مضحکی بود. ولی خیلی جدی گفتم: «دارم مامان جان با این سیب زمینی مشورت می کنم. می گم به نظرت برم مشکلات مامانا رو بگم یا نه؟» بعد دو لبه سیب زمینی را شبیه دهان بالا پایین بردم و گفتم: «اینم می گه بگو حتما. مثل من سیب زمینی نباش!» خل شده بودم از دست کلاس های مجازی؟
#پشت_صحنه_یک_دیدار
#قسمت_اول
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از ریحانه
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤ حل مشکل آلودگی هوا را به مادران بسپارند!
📹 سخنان خانم فائضه غفارحدادی، مادر چهار فرزند و نویسنده کتابهایی چون یک محسن عزیز زندگینامهی شهید وزوایی، در دیدار جمعی از اقشار مختلف بانوان انقلاب. ۱۴۰۲/۱۰/۰۶
🖼 #دیدار_بانوان۱۴۰۲
❤️ @khamenei_reyhaneh
گفتن از اون مادر چهارفرزند ابهام زدایی کن.😄
من فکر کنم همسرجان رو هم جزو پسرها حساب کرده اند😂😂😂
بسم الله
شب بعد از اینکه همه خوابیدند نشستم پشت سیستم. فایل سفرنامه حجم باز بود. یک هفته ای که بچه ها مجازی شده بودند سرعت من لاک پشتی شده بود. حتی به نظرم کیفیت نوشتنم هم پایین آمده بود. ناخودآگاه نگاهی به متن های آخری انداختم و چند تا متن هم از اواسط کتاب خواندم. خاطرات زنان مختلفی که در خلال حج باهاشان حرف زده بودم. جنگ غزه که شروع شد یک متن انگلیسی خطاب بهشان نوشتم و با مصیبت از یکی فیلترشکن گرفتم و واتساپ را در گوشی جدیدم نصب کردم و شماره آن زنان را یکی یکی پیدا کردم و متنم را به همراه چند فیلم انگلیسی از حرفها و مصاحبه های مردم غزه برایشان فرستادم. گفتم شما هم به اطرافیان خودتان بگویید. یادم افتاد از وقتی فیلترشکن از کار افتاده حتی واتساپ را باز نکرده ام که ببینم جواب من را داده اند یا نه. ولی مگر می شد جواب نداده باشند. همیشه آنها به ارتباط با من راغب تر بوده اند تا من به ارتباط با آنها. صفحه سفیدی از ورد باز کردم و با همین زنان و همین خاطره شروع کردم که در حج وقتی می خواستیم راه ارتباطی با زنان را پیدا کنیم دچار مشکل بودیم. آنها ایتا و بله نداشتند. ما واتساپ و تلگرام. برای استناد آوردن از فرمایشات خود آقا رفتم متن سخنرانی پارسالشان در دیدار بانوان را پیدا کردم و باز کردم. تاکید آقا بر شناساندن زن الگوی سوم که زنی نه غربی و نه شرقی بود را پیدا کردم. زنی که ارزشش به انسان بودنش باشد و نه به میزان تولید سرمایه اش، زنی که فعال باشد ولی در عین حال عفیف. آقا انتظار داشتند ما چنین الگویی را به زنی که در بند نظام سرمایه داری اسیر شده و حتی نمی داند که به اسم آزادی چه کلاه گشادی سرش رفته، معرفی کنیم. یاد همکلاسی های کلاس زبانم در مرکز زنان لوزان افتادم. خاطره اول متن را پاک کردم و با خاطره دیگری جایگزین کردم. به سحر نزدیک شده بودیم. پلک هایم روی هم می رفت. باقی اش را اگر هم می نوشتم چیز خوبی نمی شد. سیستم را بستم و رفتم وضو گرفتم. خدایا یعنی تصمیم درستی بود گلایه از فیلتر؟
#پشت_صحنه_دیدار
#قسمت_دوم
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
بسم الله
صبح پنج شنبه در حالی متن را کامل کردم که هزار جور فکر و دغدغه و سر و صدا توی خانه موج می زد. پسرها وسط خانه فوتبال بازی می کردند. ناهار باید می گذاشتم و جارو می زدم و حلوا درست می کردم برای هیات حدیث کسای عصر و به این که امشب خانه جاری ام چه چیزی ببرم هم فکر می کردم. بساط شلغم و دمنوش و سوپ و میوه هم هنوز به راه بود. پشت بند آن خاطره منتهی به فیلتر، از دغدغه آموزش و پرورش نوشتم که چرا نباید کیفیت همه مدارس خوب باشد و مادران بچه ها را به مدارس دورتر بفرستند و برای صرفه جویی در هزینه ها هم خودشان مجبور باشند راننده سرویس باشند! این را هم اضافه کردم که « وقتی از یکی شان پرسیدم که چرا بچه های بزرگترت با مترو به مدرسه نمی روند گفت که پسر نوجوانش آرزو دارد متروها همان طور که واگن ویژه بانوان دارند واگن ویژه آقایان هم داشته باشد تا مجبور نباشد در ازدحام واگن های مختلط بایستد!» فرستادمش برای آن کسی که متن را خواسته بود. نوشت: «تا شنبه چکش کاری اش کنید و شنبه ساعت دو در فلان آدرس برای داوری متن ها حضور داشته باشید.» جای بیخوابی دیشبم تیر کشید! خب اگر وقت بود تا شنبه که چرا گفتید تا فردا؟ با عجله به کارهایم رسیدم و حلوا را درست کردم و رفتم هیات مان. هیاتی مادرانه که شبیه هیات های دیگر قواعد خاصی ندارد. مادرها حرف می زنند و بچه ها بازی می کنند و فقط آخرش حتما یک حدیث کسا می خوانیم.
حالا که فرصت داشتم از مادرها پرسیدم: اگر به شما بگویند سخنران دیدار بانوان رهبری هستید چه دغدغه ای را با آقا مطرح می کنید؟ درباره حقوق زنان بحث شد. این که قوانین مربوط به خانواده طوری نیستند که بازدارندگی برای مردان داشته باشد. و اگر مردی به هر نحوی ظلمی به خانواده بکند قابل پیگیری نیست. یا پیگیری اش آن قدر دردسر دارد که در توان زن نیست. از حرف های خود آقا برایشان مثال آوردم که سال گذشته همین را مطرح کرده اند. مادرها می گفتند خب به این باشه که آقا همه مشکلات رو می دونن. چیزی نمی شه گفت که. راست می گفتند. اصلا درست بود بروم پیش آقا از مشکلاتی حرف بزنم که خودش می داند و پیشنهادی هم برای راه حلش نداشته باشم؟
دوباره مردد شدم.
#پشت_صحنه_دیدار
#قسمت_سوم
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
بسم الله
دوستانم دغدغه های دیگری را هم مطرح می کردند. اینکه مسائل زنان همیشه تقلیل داده می شود به حجاب و استادیوم و مرخصی زایمان و در بحث فرهنگ سازی پذیرش توانمندی های زنان و سپردن جایگاه های شایسته به آن ها کاری نمی شود. حوزه حکمرانی عملا خالی از فکر و حضور زنانه است و همین باعث ساخته شدن یک سیکل معیوب می شود که در تصمیم گیری های مردانه و لحاظ نکردن شرایط زنان، مردها بیشتر فرصت رشد پیدا می کنند و برای مناصب حساس حکمرانی دارای تجربه و جرات بیش تری به نظر می رسند.
دغدغه درستی بود. اما این ها را که من نمی توانستم مطرح کنم. من نماینده جایگاه خودم بودم. زنی که موقعیت های شغلی تمام وقتش را به خاطر تربیت بچه ها رد کرده ولی راضی هم نشده که خانه نشین باشد. با آزمون و خطا و تلاش راه و روش خودش را برای تاثیرگذاری بر جامعه از داخل منزل پیدا کرده.
تردیدم را با آنها مطرح کردم که اگر آقا همه چیز را می داند پس چرا باید رفت و چیزی گفت. بحثی درگرفت که نتیجه اش قانع کننده بود. آقا مشکلات را می داند و آنها که باید در میدان عمل مشکل را حل کنند، کاهلی می کنند. مثل آموزش و پرورش که آقا دوازده سال است خواستار تحول بنیادین در آموزش و پرورش است و بارها در سخنرانی های عمومی و مطالبات خصوصی این را مطرح کرده. اما عملا تحولی صورت نگرفته. مطالبه مردمی و رسانه ای شدن ماجرا دست آقا را قدرتمندتر می کند برای فشار بیشتر به مسئولین امر. از هیات که درآمدم دور سرم لامپ های کم نوری روشن و خاموش می شدند. اما هنوز نمی دانستم چه باید بکنم. متنم را صبح فرستاده بودم برای چند نفر از دوستان نکته بینم. بازخوردها جالب نبودند. هر کدام بخشی از متن را علامت زده و صوت داده بودند. اینجاش واست دردسر می شه ها! عوضش کن...چه باید می کردم؟
#پشت_صحنه_دیدار
#قسمت_چهارم
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽🎞ببینید:
😍 اشاره به فعالیت های های گروه جهادی حسنا در حضور مقام رهبری
❤️مادرانی را می شناسم که در خانه هایشان و فقط با تلفن جلوی سقط صدها جنین را گرفته اند...
📹 سخنان خانم فائضه غفارحدادی، مادر سه فرزند و نویسنده کتابهایی چون یک محسن عزیز زندگینامهی شهید وزوایی، در دیدار جمعی از اقشار مختلف بانوان انقلاب. ۱۴۰۲/۱۰/۰۶
🌟 به امید گسترش #نسل_منتظران_ظهور
#جهادگران_حامی_فرزنداوری
#انصراف_ازحرامِ_شرعی_سقط
#انصراف_ازقتل_جنین_معصوم
@jahadi_hosna
اون گروهی که توی متنم اشاره کرده بودم گروه جهادی *حسنی* بود. که چند تا از دوستانم از اعضای فعالش هستند. مادرانی مخلص و تحصیلکرده و کاردرست.
ببینم اگه اجازه بدن فایل گزارش عملکردشون رو که خدمت آقا دادم اینجا هم می ذارم.
ولی خلاصه اش اینه که از طریق ماماهای مرکز بهداشت های مناطق کم برخوردارتر تهران مادرهایی که قصد سقط جنین خودشون رو دارند شناسایی می کنند و تلفنی باهاشون حرف می زنن و ریشه تصمیم شون رو درمی یارن.
خیلی هاشون به خاطر فقر یا بیکاری پدر یا زیادی بچه چنین تصمیمی گرفته اند. این گروه مادرها رو دلگرم می کنند که تا دو سالگی بچه شون کنارشون می مونن و در تامین هزینه های بچه کمکشون می کنن و برای کاریابی سرپرست خانوار هم کمک می کنند. خیلی از مادرها با همین دلگرمی ها و شنیدن خاطرات مادرهایی که از تصمیم شون منصرف شده اند، قبول می کنن که بچه هاشون رو نگه دارن!🥰😍😍😍😍🌷🥹🥹🥹🥹
#گروه_جهادی_حسنی
@jahadi_hosna
یه نکته مهم رو یادم رفت.
حسنایی ها همراه حمایت ارزاق و کالا، محتوای مفید و جذاب فرهنگی و تربیت فرزندی هم برا این خانواده ها می فرستن
گروه مادرانه دیگه ای که توی متنم ازش نام برده بودم، تیم نهضت مادری بود.
تا جایی که می دونم این مادرها هسته ای مادرانه از هر محله در مسجد آن محل درست می کنند که آنها حواسشان به مادران با تعداد بچه زیاد آن محله هست.
از غذا درست کردن و فرستادن برایشان تا مراقبت های پس از زایمان.👌😊
فقط یه مادر تو اون شرایط می فهمه که اون وعده غذایی مستقیما داره از بهشت به دستش می رسه!😍
https://eitaa.com/nehzatemadari
بسم الله
از همان حلوای هیات برای جاری ام هم بردم. شب چله جان می داد برای تخمه شکستن و حرف زدن. خانوم ها دور میز غذاخوری نشسته بودند و مردها روی راحتی ها. بین مان معلم بود و خانه دار و پزشک مادر و پزشک شاغل و .... .همان سوال را از آنها هم پرسیدم. اگر بتوانید دغدغه ای را درباره زنان با آقا مطرح کنید چه می گویید؟ خانم معلم بلافاصله از اوضاع آموزش و پرورش گفت که اگر داخل کلاسش بیشترین تلاش و بهترین ارائه را بدهد یا اینکه پایش را بگذارد روی میز و هیچ کاری نکند، هیچ فرقی در روند کارش نمی کند. نه کسی می فهمد و نه اصلا کسی برایش مهم است. مادر پزشک گفت که من به خاطر بچه ام نتوانستم تخصص بخوانم چون کشیک های سخت و غیرقابل تغییر داشت و پزشکی که بچه نداشت و تخصص می خواند از تعهدی گفت که مدیرگروه ازشان گرفته بود که در دوران تخصص بچه دار نشوند. مادر خانه دار هم درست مثل من از کلاسهای مجازی نالید و البته وضع مدرسه ها و اینکه دست بچه های دبستانی موبایل با فیلترشکن هست و خانواده ها هم مثل مدرسه بچه ها را در تربیت رها کرده اند. برش هایی از متنم را برایشان خواندم. با بعضی جاهایش خیلی موافق بودند و بعضی جاها سکوت می کردند. مطمئن شدم که باید متن را عوض کنم. اما کِی؟ یکِ شب بود که برگشتیم خانه.
#پشت_صحنه_دیدار
#قسمت_پنجم
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan