فاطمه خانم و زهرا خانم و صالحه خانم❤️
فرزندان #شهید_علی_آقازاده_نژاد
#در_حال_خواندن_خطابه_ای_حماسی_در_مراسم_تشییع_پدرشان
#رسالت_زینبی
#جنگ_روایت_ها
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
برای باباهایی که ندیدمشان
ما از آن خانواده هاش نیستیم که شجرهنامه داشتهباشیم و تا هفت جدمان معلوم باشد. من نهایت اسم بابابزرگِ بابا را میدانم که آمیزمعدلی بوده. احتمالا مخفف آقامیرزامحمدعلی. کسی که همزمان پدر مامانبزرگ و بابابزرگ بوده. مگر میشود؟ خب شده دیگر. نوزاد پسری بعد از مرگ مامان باباش به عمو رسیده و کارکرد عمو، بدل از بابا شده. برای همین وقتی مامانبزرگ از پدرش برایمان خاطره میگفت بابابزرگ هم به همان اندازه از پدرزنش خاطره داشت و شاید هم بیشتر. اما فقط به گفتن همین جمله بسنده میکرد که «حلالحرام بولنیده». اعتبار این جمله برای ما از همه خاطرههای بامزه مامانبزرگ بیشتر بود. برایاینکه میدانستیم بابابزرگ سالها در همه سفرهای تجاری آمیزمعدلی را همراهی کرده. از تبریز طاقههای پارچه بردهاند رشت و از رشت برنج آوردهاند تبریز و مدام ذخیره پولهای توی لوله بخاری دیوارهای خانه را زیاد کردهاند. همانها را که میرزا وقت حمله روسها به تبریز و قطحی شهر، همه را برای خرید مایحتاج خودش و همسایهها خرج کرده. شاید در خلال همین سفرها بارها از پدر بابابزرگ برایش تعریف کرده که شاید او هم شبیه پدرشان آهنگر بوده و شاید هم اسمش غفار بوده و شاید هم نبوده و فامیلی ما را همینطوری روی هوا غفارحدادی گذاشتهاند و این چیزها که مهم نبوده. مهم این است که آمیزمعدلی به بابابزرگ یتیم ما بارهای بار گفته باشد که پدرت اهل حرام و حلال بود و همین جمله هم کافی بوده. بقیه خاطرات پدرش میشدند کارهایی که هر روز خودش در زندگیاش می کرده. همان حلال و حرام ها که رعایت میکرده. همان اشکها که موقع شنیدن روضه میریخته، همان قند و چایها که نذر «حیدرتکیهسی» میکرده، همان نمازها که توی مسجد امیر میخوانده. این چیزها را که تصور میکنم خیلی دلم میخواهد که ما هم شجرهنامه داشتیم تا از تکتک باباهایی که ندیدمشان تشکر میکردم. آنها که لابد با سختی و استقامت، حلال و حرام خدا را رعایت کردهاند و عشق امیرالمومنین و فرزندانش را بدون اداهای اضافی و با عملشان، در تارو پود نسلهای بعدی بافتهاند. حتما هدیه روز پدر یک فاتحه برایشان میخواندم و میگفتم که یک طواف هم از طرف همهتان امسال انجام دادهام. ولی دیگر صدایش را درنمیآوردم که یک طواف اختصاصی ویژه کردهام برای آن اولین بابام که از عقیده خودش دست کشید و شیعه علی شد. بین باباها حسودی نیندازم بهتر است. ولی خب باید به من حق بدهند. مگر نه اینکه خودشان هم به اندازه من به او مدیونند؟ اصلا فکر کنم دسته جمعی برایش یک فاتحه اختصاصی هم میخواندیم. هدیه روز پدر!
#چه_کنیم_نسل_های_بعدی_برایمان_فاتحه_بخوانند!
#آمیزمعدلی_روحت_شاد
#اون_اولین_بابای_شیعه_ام_دمت_گرم!
#دیمزن
#دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
🛰 امروز ماهواره «مهدا»
به همراه دو نانوماهواره
به فضا پرتاب شد 🚀
و جدیدترین رکورد
صنعت فضایی کشور🇮🇷
ثبت شد.😍
@nashreshahidkazemi
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📔 کتابی که قراره متولد بشه...
📚 هر کتاب قصهای داره و هر قصه یه بهونه...
🗓 بهونه پشت بهونه😊
موشک پشت موشک😅
ماهواره پشت ماهواره
چند روز پیش #ماهواره_ثریا
حالا هم #ماهواره_مهدا
حالا ما دیگه بهونه نداریم؛
بلکه انگیزه داریم
انگیزه چاپ یه کتاب جدید
📖قراره یه کتاب دیگه به کتابهامون اضافه بشه؛ یه کتاب جذاب و خوندنی که بُرد زیادی داره...
دقیقا مثل موشک
یه موشک واقعی با طعم #خط_مقدم
📓 کتابی با طعم #آرزوهای_دور_بُرد شهید طهرانی مقدم
📍ادامه داره...
.
#آرزوهای_دور_بُرد
#خط_مقدم
.
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷 صبح امروز؛ حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید «نوید صفری» از شهدای مدافع حرم
🔹️ قسمتی از وصیتنامه شهید صفری: «زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکه ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت میکند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. انشاءالله شرمنده شما نباشم.»
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از خاک مزاری که هنوز خیس است تا شهیدی با وعدهای هوسانگیز
🌹 روایت حضور رهبر انقلاب در مرقد امام و گلزار شهدا
📖 #شهید_نوید
✒️ به قلم: #مرضیه_اعتمادی
🌷 روایتی از زندگی شهید مدافع حرم؛ #نوید_صفری، جوانی که از هم نسل و هم روزگارخودمان بود و در دل صحرای بوکمال سوریه به فرجامی متفاوت رسید
https://manvaketab.com/book/372652/
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔 @nashreshahidkazemi
این جلد جدید کتاب شهید نویده.
اونایی که نخونده اند، از کفشون رفته😅
حیفه با آقانوید دوست نباشید.
سبک روایت کتاب در قالب نامه هایی است که هر بار مخاطب خاصی دارد.
از ابتدا در جریان مصاحبه ها و نگارش و نشر کتاب بوده ام. یک زنجیره اخلاص سبک زندگی شهید را به چشمان شما می رساند.
#اثربخشی_کلمات با نیت های خوب دوچندان می شود.
دیدم که می گم😅
#شهید_نوید
#شهید_آنلاین
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
خیلی دلم برا بهشت زهرا تنگ شده....
یه زمانی وقتی عکسای بهشت زهرا رفتنم رو استوری می کردم بعضیا می اومدن با یه سوز و آهی می گفتن خوش به حالت! که تعجب می کردم. می گفتم آخه بهشت زهرا رفتن که دیگه خوش به حالت نداره. نه هزینه می خواد نه امکانات ویژه لازم داره و نه اختصاصی قشر خاصیه.
فقط همت می خواد!
ولی الان یکی دوماهه خودم هر چی همت می کنم برم نمی شه!
تازه فهمیدم که شهیدان هم ناز دارند و باید دعوت کنند تا روزی مون بشه!
امروز باهاشون ویژه دعوا کردم😁
ببینم این هفته دعوتم می کنن برم پیش شون یا نه.🥲🤔😉
#بهشت_زهرا
#مهمانی_شهدا
#لطفا_دعوتنامه_خود_را_همراه_داشته_باشید
#دیمزن
https://eitaa.com/dimzan
برف می بارید.
بهشت زهرا خلوت بود.
یعنی اصلا کسی نبود!
همیشه اول می روم پیش حاج حسن و بعد محسن. این بار به خاطر دهه فجر آن طرف برنامه بود و اول آمدم پیش محسن. تازه نشسته بودم که دو تا خانم که من را نمی دیدند آمدند و جلوی تابلوی "به طرف مزار شهید محسن وزوایی" ایستادند. با صدای متعجبی یک چیزهایی می گفتند که نمی شنیدم.
بعد با قیافه ای حیران آمدند جلو. پرسیدند: شما آشنای این شهیدی؟
گفتم: نا آشنا هم نیستم.😊
یکی شان خوابی را تعریف کرد که توی آن اسم شهید وزوایی را چند بار برایش تکرار کرده بودند. و او چون هیچ وقت چنین اسمی را نشنیده بوده اعتنا نکرده. و حالا به یکباره اتفاقی با این اسم مواجه شده بود. حالت تغیری بهش دست داده بود.
هی می پرسید: این شهید کی بوده؟ یعنی با من چی کار داشت؟
با حوصله کمی برایش از محسن گفتم و او هم با اشتیاق گوش کرد.
یک محسن عزیز را هم معرفی کردم و گفت که همین امروز می خرم و شروع می کنم به خواندنش.
او رفت و من هم بلند شدم از سر مزار.
چقدر ساده بودم که فکر می کردم برای دل خودم دعوت شده بودم بهشت زهرا.😂
محسن من را در آن برف و بوران کشانده بود بهشت زهرا که به آن خانوم اطلاعات زندگی اش را بدهم!🙄🤪
ولی همین قدر هم عشق می کنم که شهدا کاری را به من بسپارند و بتوانم انجام بدهم.
#دستیار_شهید
#آشنای_شهید
#جناب_راوی
#ان_شالله_توهم_نزده_باشم!
#خود_مهم_پندار😬
#خود_مامور_انگار🤪
#به_همین_خیال_خوش_باش
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan