.
✊ شهدا زندهاند الله اکبر [ ۰۹ ] 🇮🇷
📌 مهمانان ویژه حضرت زهرا سلامالله؛
❁ قبل از اذان صبح #ابراهیم_هادی برگشت. پیکر شهیدی هم روی دوشش بود. خستگی در چهرهاش موج میزد. برگه مرخصی را گرفت و بعد از نماز به همراه آن پیکر شهید حرکت کردیم. خسته بود و خوشحال. میگفت: «یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید جامانده بود، حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او را بیاوریم.»
❁ خبر خیلی سریع رسیده بود به تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از میدان خراسان تهران تشییع باشکوهی برگزار شد.
❁ میخواستیم چند روزی در تهران بمانیم، اما خبر رسید عملیات دیگری در راه است. قرار شد فردای آن شب از جلوی مسجد حرکت کنیم. بعد از نماز بود. با ساک وسایل جلوی مسجد ایستاده بودیم. با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم که پیر مردی جلو آمد. او را میشناختم، پدر همان شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار میخواست چیزی بگوید. لحظاتی بعد سکوتش را شکست و گفت: «آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم ...»
● پیر مرد مکثی کرد و گفت: «پسرم از دست شما ناراحت است!»
❁ لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و صدایش هم لرزان و خسته ... .
❁ دیشب پسرم را در خواب دیدم که میگفت: «در مدتی که ما #گمنام و بینام و بینشان بر خاکهای جبهه افتاده بودیم، هر شب #حضرت_زهرا سلامالله به ما سر میزدند، اما حالا دیگر چنین خبری برای ما نیست. شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا سلامالله هستند.»
❁ پیر مرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را فرا گرفته بود. به ابراهیم هادی نگاه کردم، دانههای درشت اشک از گوشه چشمانش سرازیر میشد و بر گونههایش میغلتید. میتوانستم فکرش را بخوانم؛ ابراهیم هادی گمشدهاش را پیدا کرده بود، #گمنامی . | #شهید_گمنام
📚 منبع: کتاب «ما زِندهایم» ص ۲۹۲ ؛ به نقل از کتاب «شهید گمنام» ص ۲۱. | راوی: مصطفی صفار هرندی.
📷 طرح استوری:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/1193
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
.