یکی از مواقعی که دعا به اجابت خیلی نزدیکه
هنگامیه که بارون میاد
اونم این بارون شُر شُری
دعا یادت نره
التماس دعا
نوشته های یک طلبه
#طنز_های_مدرسه #قسمت_بیستم آقای طاهری مشغول چای خوردن بود! آقای شیری هم کنارش! سلام علیک گرمی کردی
#طنز_های_مدرسه
#قسمت_بیست_ویکم
زنگ، زنگ ادبیات فارسی بود! استادمان حسابی سرمست و شنگول شده بود! قشنگ معلوم بود چند بسته ای سیگار بر بدن زده و آمده سر کلاس!
به طوری که در کتاب را باز کرد و گفت: درس نمی دهم! شعر صفحه ۱۲۰ را همین الان حفظ کنید زنگ بعد می پرسم ونمره می دهم!
همه از تعجب دهن هایشان باز شد و ناله هایشان کلاس را پر کرد!
استاد گفت: خفه! حفظ کنید!
ادامه دارد...
#طنز_های_مدرسه
#قسمت_بیست_و_دوم
مثل بقیه مشغول شعر حفظ کردن بودم!
چند بیتی را حفظ شدم.
ناگهان غافل شدم و مشغول صحبت با کنار دستی شدم؛
استاد که روی میز ولو شده بود و پاهایش را روی میز گذاشته بود! اشاره کرد به من و
گفت: مثل اینکه شما شعر رو حفظ کردید که داری وراجی می کنی!
بیا جلو بخون؛
_ نه آقا حفظ نیستم
_بیا جلو حفظی من می دونم!
_نه آقا نیستم
_بیا بهت میگم!
از من اصرار از او انکار
خلاصه رفتم.
ادامه دارد...
#طنز_های_مدرسه
#قسمت_بیست_و_سوم
تا بیت سوم را خواندم شمع شعر خوانی ام سوخت! به تپ تپ افتادم و تمام!
استاد گفت: سه بیت رو خوندی هر بیتی دو نمره بهت میدم! میشی ۶
_استاد میشه ثبت نکنید؟
_نه
_استاد حفظ میکنم! تا آخر کلاس
_برای عمت حفظ کن!
ناراحت شدم. فهمید
گفت: قهر نکن دو قدم هم تا پای تخته اومدی و ضایع شدی بهت ۱۰ میدم برو کیف کن!
ای کاش ماجرا همین جا ختم به خیر می شد!
ادامه دارد...
✅پای درس رهبر انقلاب✅
جمع کتاب خوانی بیانیه گام دوم😉
✅اگه میخوای یه چهارچوب محکم از انقلاب به دست بیاری
✅دوستداری بدونی هدف انقلاب چیه
✅میخوای از نقاط مثبت و مهم انقلاب سر در بیاری
✅میل داری بدونی وظیفه ما جوونا چیه
با دید رهبری به انقلاب نگاه کن!😎
تا قبل از بحث این کتاب، فکر می کردم بیانیه گام دوم هم مثل بقیه کتاب ها و مقاله های انقلابی حرف های تکراری زده
ولی با عینک و زاویه دید رهبری چه نکات جالبی به دست آوردیم🤓😇
#دکتر_و_بچه_ها
#دربی
اوایل جوانی برایم مهم بود! حتی وقتی تیمم می باخت حالم بود! سر درد می شدم و دلجوشش داشتم؛
اما حالا خنده ام میگرد!
حال و اعصاب خود را خراب کنم برای چیز های الکی!
حتی اگر هم برنده شود؛ خوشحالی اش نهایتا یک روز است!
حیف نیست وقت خود را برای این ها تلف کرد
نوشته های یک طلبه
#طنز_های_مدرسه #قسمت_بیست_و_سوم تا بیت سوم را خواندم شمع شعر خوانی ام سوخت! به تپ تپ افتادم و تمام!
#طنز_های_مدرسه
#قسمت_بیست_و_چهارم
بعد از اینکه از معلم ادبیات ۱۰ گرفتم!
روی نیمکت نشستم،
دو دستم را خم کردم و سرم را روی پشت دستانم گذاشتم؛
انگار ناراحتم.
حسام یکی از شوخ های کلاس بود. دقیقا نیمکت پشتی ما بود.
از فرصت استفاده کرد و گردن مرا هدف گرفت.
ادامه دارد...
#طنز_های_مدرسه
#قسمت_بیست_و_پنجم
نوک مداد را تیز تیز کرده بود! وقتی که سرم پایین بود. مداد را فرو کرد در گردنم!
حس کردم یک نفر واکسن به من میزند!
داد زدم توی کلاس: آاااااااااااااااخ
همه کلاس ساکت شدند!
آقای معلم که خمار بود و سرش توی گوشی بود!
با همان مقدار صدایی که من داد زدم گفت:مرررررررررررگ
پاهایش را جمع کرد از روی میز و آمد جلو!
ادامه دارد...