eitaa logo
نوشته های یک طلبه
1هزار دنبال‌کننده
932 عکس
244 ویدیو
17 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار🏆 سالاری🧨 جعفری🪽 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های یک طلبه
#طنز_های_مدرسه #قسمت_بیستم آقای طاهری مشغول چای خوردن بود! آقای شیری هم کنارش! سلام علیک گرمی کردی
زنگ، زنگ ادبیات فارسی بود! استادمان حسابی سرمست و شنگول شده بود! قشنگ معلوم بود چند بسته ای سیگار بر بدن زده و آمده سر کلاس! به طوری که در کتاب را باز کرد و گفت: درس نمی دهم! شعر صفحه ۱۲۰ را همین الان حفظ کنید زنگ بعد می پرسم ونمره می دهم! همه از تعجب دهن هایشان باز شد و ناله هایشان کلاس را پر کرد! استاد گفت: خفه! حفظ کنید! ادامه دارد...
مثل بقیه مشغول شعر حفظ کردن بودم! چند بیتی را حفظ شدم. ناگهان غافل شدم و مشغول صحبت با کنار دستی شدم؛ استاد که روی میز ولو شده بود و پاهایش را روی میز گذاشته بود! اشاره کرد به من و گفت: مثل اینکه شما شعر رو حفظ کردید که داری وراجی می کنی! بیا جلو بخون؛ _ نه آقا حفظ نیستم _بیا جلو حفظی من می دونم! _نه آقا نیستم _بیا بهت میگم! از من اصرار از او انکار خلاصه رفتم. ادامه دارد...
تا بیت سوم را خواندم شمع شعر خوانی ام سوخت! به تپ تپ افتادم و تمام! استاد گفت: سه بیت رو خوندی هر بیتی دو نمره بهت میدم! میشی ۶ _استاد میشه ثبت نکنید؟ _نه _استاد حفظ میکنم! تا آخر کلاس _برای عمت حفظ کن! ناراحت شدم. فهمید گفت: قهر نکن دو قدم هم تا پای تخته اومدی و ضایع شدی بهت ۱۰ میدم برو کیف کن! ای کاش ماجرا همین جا ختم به خیر می شد! ادامه دارد...
خدایا در آخرین نفس های ماه شعبانت اگر هنوز ما رو نبخشیدی ببخش
✅پای درس رهبر انقلاب✅ جمع کتاب خوانی بیانیه گام دوم😉 ✅اگه میخوای یه چهارچوب محکم از انقلاب به دست بیاری ✅دوستداری بدونی هدف انقلاب چیه ✅میخوای از نقاط مثبت و مهم انقلاب سر در بیاری ✅میل داری بدونی وظیفه ما جوونا چیه با دید رهبری به انقلاب نگاه کن!😎 تا قبل از بحث این کتاب، فکر می کردم بیانیه گام دوم هم مثل بقیه کتاب ها و مقاله های انقلابی حرف های تکراری زده ولی با عینک و زاویه دید رهبری چه نکات جالبی به دست آوردیم🤓😇
اوایل جوانی برایم مهم بود! حتی وقتی تیمم می باخت حالم بود! سر درد می شدم و دلجوشش داشتم؛ اما حالا خنده ام میگرد! حال و اعصاب خود را خراب کنم برای چیز های الکی! حتی اگر هم برنده شود؛ خوشحالی اش نهایتا یک روز است! حیف نیست وقت خود را برای این ها تلف کرد
نوشته های یک طلبه
#طنز_های_مدرسه #قسمت_بیست_و_سوم تا بیت سوم را خواندم شمع شعر خوانی ام سوخت! به تپ تپ افتادم و تمام!
بعد از اینکه از معلم ادبیات ۱۰ گرفتم! روی نیمکت نشستم، دو دستم را خم کردم و سرم را روی پشت دستانم گذاشتم؛ انگار ناراحتم. حسام یکی از شوخ های کلاس بود. دقیقا نیمکت پشتی ما بود. از فرصت استفاده کرد و گردن مرا هدف گرفت. ادامه دارد...
نوک مداد را تیز تیز کرده بود! وقتی که سرم پایین بود. مداد را فرو کرد در گردنم! حس کردم یک نفر واکسن به من می‌زند! داد زدم توی کلاس: آاااااااااااااااخ همه کلاس ساکت شدند! آقای معلم که خمار بود و سرش توی گوشی بود! با همان مقدار صدایی که من داد زدم گفت:مرررررررررررگ پاهایش را جمع کرد از روی میز و آمد جلو! ادامه دارد...
گوشم را گرفت؛ آنقدر پیچاند که حس کردم مثل خرطوم فیل شده؛ وقتی که دید بیشتر از این گوشم نمی پیچد! گوشم را کشید و مرا به دنبال خودش می کشید! انداختم بیرون و گفت: گمشو برو پای دفتر! از فرصت استفاده کردم و گفتم: به‌به الان می تونم یه دل سیر برم دستشویی و آب بخورم و بچرخم و دفتر نرم! ادامه دارد...