رمان📚
#پارت_54
#حجاب_من
یه تیشرت آستین بلند طوسی و شلوار کتان نُک مدادی پوشیدم
عطر زدم
یه نگاه به محمد کردم
یه تیشرت آبی آسمانی قشنگ پوشیده بود با شلوار لی موهاشو به صورت کج سمت بالا حالت داده بود عطریم که خیلی دوست داشت زده بود . یه نگاه به دستاش کردم طبق معمول دست چپش ساعت نقره ایش و دست راستش تسبیح
قشنگ آبیش بود به اضافه ی انگشت عقیق نقره البته از نوع
سفید که تو انگشتش گذاشته بود
صدای اس ام اس گوشیم اومد نگاه کردم نوشته بود_ پشت درم.
درو باز کن
با لبخند رفتم به آیفون نگاه کردم تصویرشو که دیدم لبخندم پررنگ تر شد . درو باز کردم منتظر موندم بیاد بالا
اومد تو با لبخندی که عضو جدا نشدنیه صورتش بود باهام دست داد و احوال پرسی کرد
داشتیم باهمدیگه خوشو بش میکردیم که مامان بابا و محمد
اومدن بیرون. هنوز ندیده بودنش،همینکه مامان خواست بپرسه کی بود دوباره صدای موبایلم بلند شد
نگاه کردم شماره آشنا نبود، جواب دادم
_بله؟
صدای یه آقا
صدا_ سلام آقای شمس؟
_سلام بله خودم هستم شما؟
صدا_ من زارعی هستم. آقای شمس ما رسیدیم ولی مطمئن نیستیم درست اومده باشیم
_بله بله آقای زارعی من الان میام جلوی در
مامان_ اومدن؟
_فکر کنم
دویدم سمت در
درو باز کردم رفتم بیرون دوروبرمو نگاه کردم
ی ماشین اومد سمتم
دقیق نگاه کردم از شیشه ی صندلیه عقب یه نفر سرشو آورد
بیرون و بعد برد تو
ماشین کنارم ایستاد
سه نفر پیاده شدن
رمان📚
#پارت_55
#حجاب_من
یه آقای نسبتا جوون که جلو نشسته بود، یه خانم چادری اونم جوون بود و در آخر زینب که صندلیه عقب نشسته بودن راهنماییشون کردم داخل
بعد از سلام و احوال پرسی
آخرین نفر وارد حیاط شدم البته قبل از ورود زنگو زدم که بدونن
رسیدن
.
.
#زینب
وارد حیاط شدیم
یه حیاط حدودا 200 متری که دوروبرش گل و گیاه بود معلوم بود
حیاط قشنگیه. با اینکه هر چند متر به هر چند متر روشنایی گذاشته بودن ولی چون شب بود قشنگ دید نداشت یه راه باریک هم سنگ فرش کرده بودن
رسیدیم به آپارتمان
دو طبقه بود با کاشیای قشنگ و مرمر سفید
از پله ها رفتیم بالا 22 تا بود . عادتمه از هر پله ای که باالا برم باید بشمارمش
به پله های آخر که رسیدیم در باز شد ی خانومی اومد بیرون من از جلوی بقیه داشتم حرکت میکردم. رسیدم بالا بهش سلام کردم
نگاهم کرد حس کردم چشماش اشک افتاد
سلام کرد .دست دادیم و یهو بغلم کرد.
خیلی متعجب شدم
به خودم که اومدم دیدم زشته مثل ماست وایسادم منم دستامو
بالل آوردم بغلش کردم
یه نگاه بهم کردو صورتمو
غرقِ ب*و*س*ه کرد، اوف بالاخره
ولم کرد
از بغلش اومدم بیرون به کنار در نگاه کردم
دو نفر ایستاده بودنراهنماییمون کردن داخل
بعد از اینکه احوال پرسی تمام شد رو مبل که نشستیم طاها شروع کرد به معرفی کردن
طاها اشاره کرد به همون خانمه که بغلم کرده بود و میخورد
سنش چهلو خورده ای باشه ایشون مادرم
هستن
#رمان📚
#حجاب_من
#پارت_57
باهام دست داد واحوال پرسی کرد
داشتیم باهمدیگه خوشوبش میکردیم که مامان بابا و محمد
اومدن بیرون. هنوز ندیده بودنش،همینکه مامان خواست
بپرسه کی بود دوباره صدای مبایلم بلند شد
ه کردم شماره آشنا نبود، جواب دادم
_بله؟
صدای یه آقایی اومد
صدا_ سالم آقای شمس؟
_سلام بله خودم هستم شما؟
صدا_ من زارعی هستم. آقای شمس ما رسیدیم ولی مطمئن
نیستیم درست اومده باشیم
_بله بله آقای زارعی من الان میام جلوی در
مامان_ اومدن؟
_فکر کنم
دویدم سمت دروازه
درو باز کردم رفتم بیرون دوروبرمو نگاه کردم
یه ماشینی اومد سمتم
دقیق نگاه کردم از شیشه ی صندلیه عقب یه نفر سرشو اورد بیرون بعد برد تو
سه نفر پیاده شدن
قشنگترینحس
براےزمــٰانیکہازممیپرسن؛
بهترینرفیقتڪیہ؟
ومناولیننفریکہ
بهذهنممیــٰادشمایید . . !
اقاےابا؏ـبدالله
#امام_حسین_جانم 🥺♥
بهشت رو زمین حرم.mp3
4.6M
بهشتِروزمین؛ حرم:)
چهخوبهاربعین؛ حرم:)
قرارِماسینهزناغروبِاربعین،حرم💔🤌🏾
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ
بزرگیمیگفت:
همهمردمنسبتبههمدیگهحقالناسدارن!!
پرسیدمیعنی چیڪهنسبتبههم؟
فرمودنوقتییڪیزارمیزنه،
تاامامزمانشروببینه.
یڪیمبیخیالدارهگناهمیڪنه!
اینبزرگترینحقالناسیهڪهباهرگناه...
میفتهبهگردنمون💔
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من قلبم برا بارون لک زده
دیدم کربلا بارون اومده...💔🌧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوق و ذوق کنید😍♥️
.
#غدیر
🚶
قصه غم انگیز.mp3
8.49M
با هزار اُمید اومدی،وَلی بَرگرد..
ته قصمونو غَم اَنگیز میکُنن:)...
#محمدحسینحدادیان
#مسلمیه|#پیشنهادی
این بار روهم بخاطر من صبوری کن...❤️🩹
.
.
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
بیخیالِهَمہدِلـهُرههـٰا
چِهرِهحِیدَرۍاَتمـٰایِہآرامش مـٰاست..!'🌱
#رهبرانه
♥️🍃
📌10 نکته مهم برای پیشرفت^^
¹• اولویت بندی یادت نره.
²• صبح زود بیدارشو.🛌
³• مطالعه روزانه داشته باش.
⁴• تمرکز کردن رو تمرین کن.🧘🏼
⁵• به تغذیه ات دقت کن.
⁶• لبخند همیشه همراهت باشه.👀
⁷• بزرگ فکر کن و رویا پرداز باش.
⁸• ولخرجی نکن.💰
⁹• خودت باش.
¹⁰• یه مهارت جدید یاد بگیر.📲
🎥 چـادری اگر هستم
لباس های قشنگ هم دارم
غروب جمعه اگر دلم میگیرد
شادی ها و دیوونه بازیای دخترونه ام سرجایش است!
سر سجاده اگر گریه میکنم !
گاهی هم از ته دل میخندم
شاید جایم بهشت نباشد!
اما چادر من بهشت من است.✨~💕
#⃣ #چادری_ها_افسرده_نیستند .
#حجاب
#چادر
منتظر واقعی باشیم!
شاید یک نفر خواست
برای خاطر دل ما هم
که شده، ظهور کند...!🌿•°
#امام_زمان ♥️
#سلامپسرفاطمه..🕊
صدایآمدنترابهگوشمابرسان!
زمانغیبتخودرابهانتهابرسان
کنارتربتزهرابهوقتنافلهات
دعایخویشرابهیاریاینگدابرسان:)💙
#السلامعلیکیابقیةالله
47.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
قویترین نماهنگ #انتخاباتی کــــشور که
خیلی سر و صدا کرده😎نماهنگ سنگر
میسازیم🔥🇮🇷
🔴 امام خامنهای: نــسل جـــوان ما آیــنده
ساز کشور است، دهه هشتادی ها انقلاب
را به هدف خود خواهند رساند...
کاری از گروه جهادی رسانهای هتنا
گروهی که همیشه کف میـــدونه و
جهادی فعالیت میکنه و متصل به
هیچ ارگانی نیست😉👇
#سنگر_میسازیم
#اتحاد_ملت
.⭕️