🤍#بھـٰاࢪ_عـٰاشقۍ🤍
#پارتسیهفتم
_توکی هستی عوضی گوشی ریحانه دست تو چکار میکنه؟
+از کی تا حالا ریحانه خانم شده ریحانه؟
_خفه شو
صدای جیغ و فریاد زنی به گوش میرسد صدای ریحانه بود
+میشنوی اینجا حسابی داره بهش خوش میگذره!
_لعنت بهت میکشمت
با فریاد می گویم:گوشی رو بده به ریحانه
با تمسخر چشمی می گوید
+آقا مهدی
با شنیدن صدای ریحانه گویی دوباره متولد شده ام.
_ریحانه خانم خودتونید؟
با صدای گرفته و بی حالی پاسخ میدهد
+نجاتم بده.....من......اینجا
صدایش ضعیف و ضعیف تر میشود
_الو ریحانه صدامو میشنوی اگه میشنوی بگو کجایی
باز هم صدای همان مرد به گوشم میرسد
+عهه آقا پلیس زرنگیااا.
_گوشی رو بده بهش الو...الو
تماس قطع میشود
چند بار به شماره ریحانه زنگ میزنم اما هربار خاموش است
شماره سرگرد را میگیرم
_سلام
+سلام چطوری؟
_خوب نیستم تونستین ردیابی کنید؟
+اگه منظورت اون تماسه که الان باهات گرفتن که بگم بله ردیابی کردیم.
شوکه میپرسم
_واقعا؟
+اره
_پس منتظر چی هستین؟
+مجوز در ضمن مجوز رو که گرفتیم چندتا از بچه ها رو میفرستم باهات بیان تنهایی نرو خطرناکه.
_کی مجوز رو میگیرید.
+صبر کن باهات تماس میگیرم.
دقیقه ها را می شمارم و منتظر تماس سرگرد میمانم.
با یادآوری جیغ و فریاد ریحانه قلبم آتیش میگیرد
شماره ی سرگرد را روی صفحه گوشی میبینم لبخند بی جانی میزنم و تماس را وصل میکنم
_چی ش.د؟
+مجوز رو گرفتیم آدرس رو برات میفرستم یه کارخونه ی متروکه است.
#رمان
#بهارعاشقی
نویسنده:سرکارخانممرادی