🌹فصل۲۵
🍃برگ شصت و دوم
مسرور از این که آلت دست وزیر شده، پشیمان است و حاضر است به آنچه رشید گفت،شهادت دهد و اعتراف کند؛اما این که مسرور ادعا کرده ریحانه و مادرش در خانه،علیه حاکم و حکومت صحبت می کنند،دروغ است. وزیر به قدری از ابوراجح متنفر است که تنها به نابودی او راضی نیست،بلکه می خواهد خانواده اش را نیز آزار دهد.شاید مسرور دلش می خواهد همسر ابوراجح و ریحانه به سیاه چال بیفتند تا ریحانه از خواستگارهایش دور شود و بعد بخاطر نجات مادرش،حاضر شود با او ازدواج کند.احتمال می دهم او و وزیر این قول و قرارها را باهم گذاشته اند. رشید گفت:《همین طور است. 》
حاکم از من پرسید:《تو برای چه حاضر شدی به دارالحکومه رفت و آمد داشته باشی؟》
من تمایلی به این کار نداشتم.پدربزرگم گفت:《اگر به دارالحکومه نروی،ممکن است برایمان مشکلی پیش بیاورند.》
قنواء گفت:《مادرم شاهد است که ما از ابونعیم خواستیم هاشم را برای تعمیر و جرم گیری جواهرات و زینت آلات به دارالحکومه بفرستد.》
راستش را بگو!برای چه این کار را کردی؟》
شنیده بودم که وزیر می خواهد مرا برای رشید خواستگاری کند.می دانستم رشید و امینه به هم علاقه دارند.نتیجه گرفتم که این ازدواج،مصلحتی است و عشقی در میان نخواهد بودبرای همین،نقشه کشیدم هاشم را به دارالحکومه بیاورم و وانمود کنم که قرار است من و هاشم باهم ازدواج کنیم.
به جای این کارها بهتر بود با من صحبت می کردی.
صحبت با شما فایده ای هم دارد؟!
مواظب حرف زدنت باش،دختر گستاخ!
اگر حرف زدن با شما بی فایده نیست، دستور دهید ابوراجح را که بی گناه است رها کنند.او تا کشته شدن فاصله ای ندارد.
خیلی جسور شده ای!من هنوز از تنبیه تو صرف نظر نکرده ام.ماجرای رفتن تو و هاشم به سیاه چال چیست؟
این راست است که ابوراجح به خاطر رفاقت با صفوان،از هاشم خواسته بود تا در صورت امکان،خبری از آنها به دست بیاورد.خانواده صفوان نمی دانستند که او و پسرش زنده اند یا نه.هاشم از من خواست تا سری به سیاه چال بزنیم. پذیرفتم و با هم به آن دخمه رفتیم.بعد با دیدن حماد،پسرصفوان،دلم به رحم آمد و دستور دادم آنها را به زندان عادی منتقل کنند.در این انتقال،هاشم هیچ نقشی نداشت.
گفتم:《البته وزیر دوباره دستور داده آنها را به جرم توطئه برای قتل شما به سیاه چال برگردانند.نمی دانم کسی که در زندان است،چگونه می تواند در چنین توطئه ای نقش داشته باشد!》
حاکم اخم کرد وبه من گفت:《بخاطر آوردن قوها،تو و همسر ابوراجح و دخترش را می بخشم.》
نفهمیدم بخشیدن من و ریحانه و مادرش چه معنایی داشت،وقتی هیچ گناهی نداشتیم.گفتم:《خواهش میکنم دستور دهید ابوراجح را رها کنند؛البته اگر تا حالا زیر ضربه های چماق و تازیانه و به خاطر خون ریزی،زنده مانده باشد.》
حاکم با بی حوصلگی گفت:《از بردباری ام سوءاستفاده نکن!این یکی را نمی توانم بپذیرم.اگر حکمی را که داده ام پس بگیرم،دیگر ابهت و صلابتی برایم نمی ماند.》
همسر حاکم گفت:《مردم،ابوراجح را دوست دارند.مرد پرهیزکاری است.دیر یا زود مردم خواهند فهمید که بی گناه بوده. آن وقت هم خون یک بی گناه را به گردن گرفته ای و هم مردم از تو فاصله می گیرند و لعن و نفرینت می کنند.》
حاکم برآشفت و فریاد زد:《خون او چه ارزشی دارد؟او یک شیعه است؛یک رافضیِ گمراه است.پرهیزکاری چنین آدمی به سکه ای هم نمی ارزد!》
همسر حاکم گفت:《تو هرگز نمی توانی شیعیان حله را نابود کنی؛پس بهتر است با آنها مدارا کنی. می ترسم عاقبت،شیعیان آشوبی برپا کنند و حکومت،تو را مقصر بداند.》
به خدا قسم ،همه شان را از دم تیغ می گذرانم.
گوش کن،مرجان!ابوراجح در هر صورت خواهد مُرد. عاقل باش و خون او را به گردن نگیر.من دیگر تحمل این همه ظلم و جنایت را ندارم.باور کن اگر او را رها نکنی،دیگر با تو زندگی نخواهم کرد.
حاکم خود را روی تخت انداخت و گفت:《امان از شما زن ها!در خلوت سرای خودم،راحت و آرام ندارم.چرا دخترت خودش را مسموم کند و یا تو ترکم کنی؟ من این کار را میکنم تا از دست تان خلاص شوم.بسیار خوب،آن مردک نکبت و زشت را بخشیدم.امیدوارم تا حالا هلاک شده باشد!رشید!تو برو و بخشیده شدن او را به اطلاع قاضی و جلاد برسان.حالا بروید و راحتم بگذارید!》
همه به سرعت از خلوت سرا بیرون رفتیم و حاکم و همسرش را با قوها تنها گذاشتیم.
وزیر کنار نرده های مشرف به حیاط ایستاده بود و انتظار می کشید.با دیدن ما پیش آمد و خواست با رشید حرف بزند.ولی رشید از کنارش گذشت وگفت:《فعلاً وقتی برای صحبت نیست.》.
هرسه از وزیر گذشتیم و او را که سردرگم مانده بود،تنها گذاشتیم.پایین پله ها،قنواء گفت:《با اسب می رویم تا زودتر برسیم.》
از اینکه موفق شده بودم،بی اختیار به سجده رفتم و خدا را شکر کردم.رشید بازویم را گرفت و گفت:《بلند شو! باید هر چه زودتر خود را به ابوراجح برسانیم.خدا کند دیر نشده باشد!🍂
#رؤیای_نیمه_شب
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | این روزها هوای تورا کرده ام بیا...
#سلام_آقا_جان
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 صبح بخیر زندگی...
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🔴 ایمنی از شبهات در زمان غیبت
🔹 آیت الله مجتبی تهرانی (ره) :
🔺 شفاف میگويم براي اينكه در زمان غيبت امام زمان (عج) يكسري شبهات در شما اثر نكند، دستور اين است، سند روايت هم خيلي معتبر است:
🌕 هر روز بگوييد: یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
شیخ رجبعلی خیاط:
امام زمان(عج) دنبال رفیق میگرده،
خوب شو خودش میآد و پیدات میکنه.❤️
#امام_زمان
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃کلام معصوم
🍃حدیث روز
امام علی علیه السلام:
سخت ترین غصّه ها از دست دادن فرصت هاست.💚
#امام_زمان
#عیون_الحکم_والمواعظ_صفحه۱۲۲
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
دوست صمیمی، همکارو آشنا .....
یه چیزایی میدونن، شاید هم خیلی چیزها.
ولی خدای عزیزم! تویی که حالمو خوبِ خوب میدونی و از همه به من نزدیک تری
هوای من داشته باش .
♡
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریبلهای قبل تو سوتفاهم بود 😂😂😂
😁😁😁
🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیچاره بدتر کشتش 😂😂🤦♂
🆔 😁😁😁
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ...
#شعر🌱
❤️سلام امام زمانم❤️
🔹️السّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ...
🌟سلام بر تو ای مولایی که زمین و زمان در ید قدرت توست.
سلام بر تو و بر زمان آمدنت...
📘 صحیفه رضویه، ص541، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
#سلام_مهدوی
#امام_زمان
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💠 چهار تا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه :
1️⃣🌸 حسبنا الله و نعم الوکیل
🍃 (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)
2️⃣🌺 لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
🍃 (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)
3️⃣🌸 افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد
🍃 (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه)
4️⃣🌺 ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله
🍃 (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #داستان زندگی من و شما
🔻مردی غمزده و نومید از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد.
🔹همینطور که داشت #سقوط می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد.
▫️به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های زیبا و آرام و بی صدا،
▫️به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد،
▫️به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه جدول را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!،
▫️به لبخند زیبای یک کودک که آرام خوابیده بود،
▫️به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ...
🔺سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود.
▫️درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید #مسیر_اشتباهی برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است.
▫️در آن لحظه آخر حس کرد، #زندگی ارزش زیستن را داشت اما دیگر دیر شده بود!
🔴 .... پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسیم یادمان بیاید که همین #دلخوشی_های کوچک ارزش زيستن دارد،ارزش #شادی و #امیدواری !!!
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍂
یادت نره ...
تمام روزهایی که زندگی کردیم و تمام روزهایی که قراره زندگی کنیم
پر از درخت و برگ های در حال تغییرن! درست مثل پاییز!🍁
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃