🍃پندانـــــــهـــ 🌷
🍃چیزهای خوب به سراغ کسانی میروند که صبر میکنند، ولی چیزهای بهتر به سراغ کسانی میروند که برایش تلاش میکنند...
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
💬 پوشیدن لباس مشکی در ایام فاطمیه چه حکمی داره؟
🔹 پوشیدن لباس مشکی در ایام عزاداری اهلبیت(علیهمالسلام) برای بزرگداشت و تعظیم این ایام و نشوندادن حزن و اندوه، ثواب زیادی داره و مستحبه.
👈 نمازخوندن با این لباس هم هیچ اشکالی نداره و مکروه نیست.
⭕️ نکته: کار مکروه، یعنی کاری که بده؛ اما بدیش اینقدر زیاد نبوده که حرام بشه.
📚 خامنهای، سایت، احکام فاطمیه؛ مکارم، سایت احکام عزاداری؛ دفتر مراجع.
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت
زهرایی و خورشید غبار قدمت
کی گفته که تو حرم نداری بانو؟
ای وسعت دلهای شکسته، حَرَمت.
(شهادت حضرت زهرا تسلیت باد)
#تعظیم_فاطمیه
#روضه_خانگی
🌹فصل ۵
🍃برگ ۲۰
مخالفان گفتند:《خیر!ما جز به ابوموسی اشعری به دیگری راضی نیستیم.》
بار دیگر اختلاف ها بالا گرفت. طبل تفرقه به صدا در آمد. یاران دیروز و مخالفان امروز علی،به گونه ای سخن می گفتند که گویی نمایندگان معاویه اند. دستور از او می گیرند و آب به آسیاب او می ریزند. علی خسته و کلافه از این همه دورویی و نفاق، در عجب بود که شیطان چگونه بندگان مؤمن را نیز می فریبد و در جرگه ی خود جای می دهد. رو به آنان گفت:《معاویه برای چنین حکمیتی عمروعاص را برگزیده که با او هم رأی و نظر است،در حالی که ابوموسی اشعری در این امر با من هم عقیده و هم رأی نیست .پس شما هم باید در برابرش ابن عباس را قرار دهید،زیرا عمروعاص گره ای نمی بندد مگر اینکه ابن عباس آن را بگشاید و گره ای را باز
نمی کند که پیش از او ابن عباس آن را نبندد. امری را حکم نمی کند مگر اینکه آن را سست سازد و کاری را سست نمی کند که آن را محکم نسازد.》
اما سخنان امام تأثیری در آن مردان ریش دراز و قاریان قرآن نداشت و پس از مدتی مجادله،پیمان نامه ی حکمیت نوشته شد:《رضایت دادیم که در برابر حکم قرآن، هرچه باشد تسلیم شویم و هر دستوری داد اجرا کنیم. ما در مورد اختلافاتی که در میان ماست،کتاب خدا را از ابتدا تا انتها بین خود حکم ساختیم. علی و پیروانش رضایت دادند که ابوموسی اشعری را به عنوان ناظر و حاکم بفرستند،معاویه و پیروانش هم به گسیل داشتن عمروعاص به عنوان ناظر و حاکم رضایت دادند. ایشان عهد و پیمان خدا را از آن دو نفر گرفتند که کتاب خدا را مالک قرار داده و در حکم کردن از مطالب آن،به چیز دیگر تجاوز نکنند. از این پس،سلاح بر زمین گذاشته می شود،راه ها باز می گردد و حاضر و غایب هر دو گروه از نظر امنیت یکسان هستند و تا صدور حکم از سوی نمایندگان،امنیت و دوستی بر دو طرف حاکم خواهد بود. 》
علی،غمگین و متفکر در مقابل چادر فرماندهی اش ایستاده بود و به نقطه ای خیره شده بود که در آن،عده ای به دور اشعث حلقه زده بودند و او داشت عهدنامه ی حکمیت را با صدای بلند برای آنان می خواند. علی وقتی از میان آن جمع بیرون آمد که مالک و چند تن از یارانش را در کنار خود دید. به مالک نگاه کرد و گفت:《می بینی که مردم بی وفای کوفه چگونه فریب معاویه را خوردند؟من،سست عنصرتر از اینان جماعتی ندیدم.》
مالک سرش را نه بر تأسف،بلکه بر تأیید سخنان امام،تکان داد و گفت:《آیا بهتر نبود اینان را به گردن نهادن به حق اجبار می ساختید تا چنین بر طبل نکوبند؟》
امام آهی کشید و گفت:《در شرایطی هستم که اگر سخنی بگویم و به حق اصرار کنم،می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم،می گویند از مرگ ترسید. هرگز!من و ترس از مرگ؟!پس از آن همه جنگ و حوادث ناگوار،سوگند به خدا انس و علاقه ی فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا،از علاقه ی طفل به پستان مادر بیشتر است. اینکه سکوت برگزیدم، از آن است که از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید؛هم چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق. 》
مالک گفت:《ما اینک نگران حوادث
آینده ایم. آیا حوادثی را می بینید که دانستنش برای ما لازم باشد؟》
امام گفت:《آگاه باشید که همانا ترسناک ترین فتنه ها در نظر من،فتنه ی بنی امیه بر شماست. فتنه ای کور و ظلمانی که سلطه اش همه جا را فرا گرفته و بلای آن دامن گیر نیکوکاران است. به خدا سوگند بنی امیه بعد از من برای شما ،زمامداران بدی خواهند بود. آنان چون شتر سرکشی که دست به زمین کوبد و لگد زند و با دندان ها گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد،با شما چنین برخوردهایی خواهند داشت و از شما کسی باقی نگذارند جز آن کسانی که برای شان سودمند باشند و آزاری نرسانند.》
مردمی که با نگرانی به امام چشم دوخته بودند،پرسید:《یا امیرالمؤمنین! ما را بگویید چه کنیم؟اگر بنی امیه بر ما حاکم شوند چگونه با آنان مقابله کنیم؟》
امام به او نگاه کرد و پاسخ داد:《آنها به نام دین سخن می گویند و خود را پیرو دین محمد می نامند. به نام دین
جنایت ها می کنند. آنها به رنگ های گوناگون ظاهر می شوند. از ترفندهای مختلفی استفاده می کنند. برای شکستن شما از هر پناه گاهی بهره می گیرند و در هر کمین گاهی به شکار شما می نشینند. قلب هایشان بیمار و ظاهرشان آراسته است. بر رفاه و آسایش مردم حسد
می ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم
می افزایند و امیدواران را نا امید می کنند. مدح و ستایش را به یکدیگر قرض
می دهند. آنها برای هر حقی ،باطلی و برای هر دلیلی شبهه ای و برای هر زنده ای قاتلی و برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند. در آغاز،راه را آسان و سپس در تنگناها به بن بست
می کشانند. آنها یاوران شیطان و
زبانه های آتشند. پس حاکمان خود را بشناسید. و از آنها اطاعت نکنید!هر چند آنها شما را بکشند و اسیر و زندانی کنند. 》
تعداد افرادی که به دور امام حلقه زده بودند،افزایش یافته بود. همه به جز امام و مالک،بر زمین نشسته بودند .پرسش ها یکی پس از دیگری پرسیده می شد و علی با متانت به آنان پاسخ می داد. تا اینکه یکی از مردان میانسال از جا برخاست و با بیانی فصیح،علی را مدح گفت و با شادمانی نشست. علی اما با چهرهای برافروخته به او نگاه کرد و گفت:《آنچه را در مدح من گفتی خوش نداشتم و نپسندیدم. خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم و خواهان شنیدن آن می باشم. گاهی مردم ستودن افرادی را روا می دانند، اما من از شما
می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود نستایید تا از عهده ی وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم برآیم و حقوقی را که مانده است بپردازم. پس با من آن چنان که با پادشاهان سرکش سخن می گویید حرف نزنید و چنان که از آدم خشمگین کناره
می گیرند،دوری نجویید و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید و گمان مبرید که اگر حقی به من پیشنهاد دهید یا پرسشی از من بپرسید یا مرا سرزنش نکنید. بر من گران خواهد آمد. پس،از گفتن کلام حق با من یا مشورت در عدالت خودداری کنید. من از پرسش های شما نخواهم رنجید و به شما آسیبی نخواهم رسانید .》
سواری به جمع امام و یارانش نزدیک و همه ی نگاه ها متوجه او شد. سوار از اسب فرود آمد و رو به علی گفت:《یا امیرالمؤمنین!عمروعاص و ابوموسی اشعری و افرادی از هر دو سپاه،برای انجام امر حکمیت به منطقه ی
《دومته الجندل 》عازم شده اند. باقی مانده ی سپاه می پرسند تکلیف چیست و چه باید کرد؟》
امام پاسخ داد:《به همه بگویید آماده شوند؛بزودی صفین را ترک می گوییم و به کوفه باز می گردیم. 》
بازگشت،اندوهناک بود. چشم ها فرو افتاده،تن ها خسته و رنجور و رنگ رخسارها پریده و دل ها شکسته. هر چند اینک صفین در پس بود و کوفه در پیش، هر چند زنان و همسران و مادران و پدران چشم انتظار بودند،اما حاصل چند ماه دوری از آنان،بازگشتی به برزخ بود؛برزخی پر انتظار که چه خبری از شورای حکمیت می رسد،حق را به علی می دهند یا به معاویه؟
روزهای انتظار هر چند طولانی شد،اما بلاخره به پایان رسید. ابن عباس و شریح بن هانی،دو ناظر امام از 《دومته الجندل 》باز گشتند.
همه ی نگاه ها به آنها بود که در حلقه ی علی و یارانش ایستاده بودند. چهره های هر دو نشان می داد که خبرهای خوشی ندارند. ابن عباس در جواب علی که پرسید:《چه دیدید و چه شنیدید از آن دو؟》پاسخ داد:《خدا لعنت کند ابوموسی اشعری را!من مردی به خرفتی و کودنی او نديده ام!بعد رو به شریح کرد و گفت:《 بگو آنچه را دیدیم و شنیدیم. 》
شریح گفت:《پیش از صدور رأی حکمین، آن دو در تعیین و نصب خلیفه سخن گفتند. عمروعاص از ابوموسی پرسید که :《آیا می دانی عثمان مظلوم کشته شد؟》 ابوموسی گفت:《آری می دانم. 》 عمروعاص لبخندی زد و گفت:《ای مردم! شاهد باشید که نماینده ی علی به قتل مظلومانه ی عثمان اعتراف کرد. 》 آن گاه رو به ابوموسی پرسید:《چرا از معاویه روی می گردانید در حالی که او فردی قریشی است؟》ابوموسی گفت:《معاویه سابقه ای در اسلام ندارد. پدر و خانواده ی او ،از دشمنان رسول الله بودند و مسلمانان زیادی به دست آنان به قتل رسیدند. چگونه چنین مردی می تواند خلیفه ی مسلمانان باشد؟!》
عمروعاص گفت:《معاویه ولی و
نماینده ی عثمان بود و از حیث تدبیر و سیاست،فردی ممتاز است. اگر به خلافت برسد،به هیچ کس به اندازه ی تو احترام نخواهد گذاشت؛در حالی که تو فرماندار عثمان بودی و علی تو را عزل کرد. در حکومت علی چه به تو خواهد رسید ابوموسی؟》🍂
#قصه_شب
#قدیس
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عظمت حضرت زهرا (س) در روز قیامت
#فاطمیه
4_270538606995571405.mp3
1.22M
{اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَالذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِیقَضَاءِ حَوَائِجِهِ}🤲
❇️ تجدید عهد روزانه با امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هرروز بعد از نماز صبح✨
#دعای_عهد
🎧 باصدایدلنشین:استاد فرهمند
🍃أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
❤️امیرالمؤمنین (علیه السلام)
🌹مَن أَصلَحَ فِیما بَینَهُ وَ بَینَ اللّه
🌹أَصلَحَ اللّه فِیما بَینَهُ وَ بَینَ النّاس
🌹هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند،
🌹خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.
📕نهجالبلاغه حکمت ۸۹
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌸 بخاطر نداشته هاتون ،از خدا گلایه نکنید
بلکه برعکس بابت داشته هاتون ،
سپاس گزار خدا باشید . 🙏
🌿 شکر نعمت ، نعمتت افزون کند
🌿 کفر نعمت از کفت بیرون کند
#شکر_گذاری
#رزق
22.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌حواسمون به حق الناس باشه
#حق_الناس
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
✍ #حکایت
آوردهاند که روزی زبیده زوجه هارون الرشید در راه بهلول را دید که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط میکشید.
پرسید: چه میکنی؟
گفت: خانه ای در بهشت میسازم.
پرسید: این خانه را میفروشی؟
گفت: آری.
پرسید: قیمت آن چقدر است؟
بهلول مبلغی ذکر کرد.
زبیده فرمان داد که آن مبلغ را به بهلول بدهند و خود دور شد.
بهلول زر بگرفت و بر فقیران قسمت کرد.
شب هارون الرشید در خواب دید که وارد بهشت شده به خانهای رسید و چون خواست داخل شود او را مانع شدند و گفتند این خانه از زبیده زوجه توست.
دیگر روز هارون ماجرا را از زبیده بپرسید.
زبیده قصه بهلول را باز گفت.
هارون نزد بهلول رفت و او را دید که با اطفال بازی میکند و خانه میسازد.
گفت: این خانه را میفروشی؟
هارون پرسید: بهایش چه مقدار است؟
بهلول چندان مال نام برد که در جهان نبود.
هارون گفت: به زبیده به اندک چیزی فروختهای.
بهلول خندید و گفت: زبیده ندیده خریده و تو دیده میخری میان این دو، فرق بسیار است.
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
😉مهم نیست چقدر امکانات دارید🎁
اگر ندانید چگونه از آنها استفاده کنید
هیچکدام کافی نخواهند بود❗️💸
✅واقعا به این عکس دقت کنید چون این عکس خیلی مفهوم داره خیلی خیلی💜
💔وقتی بلد نباشی چطوری از امکاناتت استفاده کنی یا یکی نباشه که بهت یاد بده استفاده از امکاناتت رو نتیجش میشه این عکس☕️
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌷حرف غیرتی شهید فخری زاده که زبان همسرش را قفل کرد چه بود؟!..
▫️گفتم: «محسن جان! دیر میای بچهها نگرانتن». لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد.
▫️#غیرتمند گفت:
«هرچی من بیشتر کار کنم، #نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».
▫️معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که #شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو #توییت زد و برای یهودیها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخریزاده». ...
✍ خاطرات همسر شهید
▫️۷ آذرماه سال ۱۳۹۹ شهر آبسرد دماوند شاهد به خون غلتیدن محسن فخریزاده، دانشمند هستهای ایران بود.
▫️که دشمنان این سرزمین وجودش را مایه قوت نظام اسلامی و تهدید منافع امپریالیسم در منطقه غرب آسیا و اسرائیل میدیدند و به همین سبب این فیزیکدان برجسته ایرانی را شهید کردند ...
#فخر_هستهای_ایران
#دانشمند_هسته_ای_کشور #شهید_محسن_فخری_زاده🌷