دورهمی و افطاری دختران حاج قاسم #لنگرود
🏆🥇جایزه بهترین سانسور هم تعلق میگیره به لنگرودی ها😄
در #رمضان_۱۴۰۳
#افطاری_ساده #دختران_حاج_قاسم_لنگرود
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
برگزاری جلسه تخصصی " مهندسی آرزوها"😍
به مناسبت #دهه_کرامت
و ارائه سرگروه دختران حاج قاسم در
مسجد جامع لنگرود
#دختران_حاج_قاسم_لنگرود
#بسیج_مسجد_جامع_لنگرود
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما ملت امام حسینیم
حالا مونده تا دشمن بفهمه این حرف حاج قاسم یعنی چی؟
ارسالی از #دختران_حاج_قاسم_لنگرود
#شهید_جمهور #شهدای_خدمت
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
تیتر خبر فرود سخت بالگرد رئیس جمهور را در کانال ها دیدم؛ با خودم گفتم حتما یک مسئله ساده ست و زود خبر سلامت شان می آید..!
خیلی امیدوار بودم، ولی ثانیه ها ، دقیقه ها ، ساعت ها پشت سر هم می گذشتند و خبری نمی شد!
با هر ثانیه ای که می گذشت از امیدم کاسته و به تشویشم اضافه می شد.
وقتی استغاثه و دعای خالصانه مردم عزیز میهن را در مشهد و قم و.. دیدم، خیلی دلم سوخت!
ماها که اینقدررر می توانیم مضطر باشیم و دعا کنیم
چطور دلمان آمده ۱۱۸۵ سال امام مان را، پدر تنها و طرد شده مان رو در بی کسی و غربت و آوارگی رها کنیم ..؟
پ.ن: یا صاحب الزمان شما نیاز به ظهور ندارید، ما نیاز به پیدا شدن داریم و شما را گم کرده ایم!
ارسالی از :معصومه پور کرمانی #دختران_حاج_قاسم_لنگرود
#شهید_جمهور #شهدای_خدمت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
سید عزیز سلام
سید فکر ماهارو نکردی؟!
ما بچه های شمال...
ما دیگه با دیدن جنگل های سبز و بارون زده و مه دار شمال حس خوب نمیگیریم
دلمون دیگه طاقت دیدن این صحنه رو نداره .
از وقتی غربتت رو توی جنگل های بارون زده ورزقان دیدیم ...
سید ما دیگه خوشحال نیستیم سید به دلامون نگاه کن...
ارسالی از: شهلا اعظمی راد
#دختران_حاج_قاسم_لنگرود
#دلنوشته #شهید_جمهور
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
نمیدانم چه شد که حاضر شدم به یکباره کمی آتش جانم را فرو بنشانم... احساس کردم آن شور و آن دیدار و آن نمازِ بخصوص شاید کمی آرامم کند.
به یکباره بار سفر را بستم ، ساعت شش غروب تصمیم گرفتم ده شب حرکت کنم.
صبح شد و من مضطرب از اینکه جا باشد و به موقع به نماز برسم.
آه چه هیاهویی!.. آنقدر همه میدویدند که یک لحظه درونم گفت عیبی ندارد! اگر تو نرسیدی، دعا کن اینها برسند، اصلاراه بده پشت سری ها بروند و برسند که لذتش بیشتر است...
دویدم و رسیدم به میدان انقلاب!
دانشگاه تهران کجا بود؟
ادم ها و جمعیت سرریز میشد!
چه باور نکردنی بود که همه سکوت کرده بودند تا صدای داخل را بشنوند و موقع شعار که میشد ، انگار که صدا تا عرش میرفت. موقع نماز ، چه باور نکردنی و زیبا آن مرد استوار، خم به ابرو نیاورد اما همه گریه میکردند... همه گریه میکردند...همه گریه میکردند...
خیابان و اینور و آنور نداشت ، نماز همش سه چهار دقیقه بود اما گریه ی بعدازآن تمامی نداشت.
هرکس گوشه و کنار گریه میکرد و در دل میگفت :سرت سلامت آقا...
ارسالی از : فاطمه سادات سلیمانی
#دختران_حاج_قاسم_لنگرود
#شهید_جمهور #شهدای_خدمت
#نماز_اقتدار
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
26.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزاداری حضرت سیدالشهدا
در پایگاه راهیان غدیر
#دختران_حاج_قاسم_لنگرود
#هیئت_نوجوانی
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
آسمان رنگ عجیبی داشت شاید چیزی بین صورتی و یاسی...
دیدن طلوع بچه ها را به وجد آورده بود.
پرچم های سبز و زردی که روی قایق ها نصب شده بود با نسیم صبحگاه تکان میخوردند و حسی عرفانی القا می کردند.
سنگ هایی که زمین را پوشانده بود زیر پای زائر ها خش خش میکردند و صبح بخیر می گفتند.
پسر ها با انرژی در محوطه می گشتند و از تانک ها بالا میرفتند؛ چند نفر از ان ها دور مردی که کلاش در دست داشت حلقه زده بودند.
از لیوانی که دستم بود بخار بلند میشد و عطر مطبوع چای را به مشامم می رسانید
و من، سرشار بودم از کنجکاوی و شوق...
اینجا کجاست؟
مکانی برای شناخت قهرمان های گذشته، یا برای پیدا شدن من ؟
#روایت_راهیان_غرب
#دختران_حاج_قاسم_لنگرود
نوشته: کوثر بخشی نژاد
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan
لحظات آخر حضور بود، باید از این وعده گاه عشق جدا می شدم، اما چگونه می شد جدا شد؛ در حالیکه اسرار بسیاری خود را میان همین خاکها و کلوخها پنهان کردهاند و جان در طلب آنها همچون نوزادی است که با عطش فراوان آب را طلب میکند..
هنگام پایین آمدن از مسیر طاقت نیاوردم،
سرم را برگرداندم و شروع به حرف زدن کردم با تمام حاضران بازی دراز!
-مگر نه اینکه اینجا کربلایی بود؟
مگر نه اینکه شما شاهد حماسهها و دلاوری تا بودید؟
پس چرا حرف نمیزنید؟
چرا روایت نمیکنید چه گلهایی در کنارتان پرپر شدند ؟
آی تکه سنگی که با لبخند به من نگاه میکنی؛ بگو چند جوان در کنار تو جان دادند؟ بگو کلام آخرشان چه بود؟ چه وصیت کردند؟
آی خاک های اطراف بگویید خون چند شهید با شما آمیخته است ؟
بگویید در شب قبل از حمله چه خبر بود؟ اسرار را فاش کنید؛ بگویید از نماز شب بچهها، از دعاها بگویید، از گریهها و تضرعها، از سرمای جانسوز شب های بازی دراز که هرگز مانع آنها نشد!
بگویید با چه خضوعی سجده و قیام میکردند و شما را به یاد آیه "الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما" می انداختند
ای درخت خمیده از غم که تمام تلاش خود را برای ایستادن میکنی به من بگو آن روز چه دیدی که این گونه تو را خمیده کرد؟
بگو سعی کردی سایه بر پیکر کدام شهید باشی اما هرچه تلاش کردی نتوانستی شاخههایت را باز کنی؟
به من بگو از بچههایی که با لب تشنه شهید شدند، از آنهایی بگو که ذکر آخرشان صلی الله علیک یا اباعبدالله بود..
بگو کدام شهید بود که هر شب نزد تو میآمد، سرش را به تنه محکمت تکیه میداد و درباره مادر پیر و نگرانش با تو نجوا میکرد و حال تو شرم نمیکنی که پیکر او را زیر همین خاکها پنهان کردهای در حالی که مادرش هر لحظه منتظر رسیدن اوست؟
بگویید پیکر چند جوان هنوز در آغوش شماست و آنها را به مادران داغدار و بیتابشان پس ندادهاید؟
به قول آوینی شما هم مهر سکوت به لب گرفتهاید درست مثل حسینه حاج همت.
بگویید در لحظات جان دادن چه کسی سراغ بچهها میآمد؟ روایت کنید..
اینجا هنوز هم بوی مادر را میدهد بوی زهرای اطهر را...
#رواایت_راهیان_غرب
#دختران_حاج_قاسم_لنگرود
نوشته: معصومه پور کرمانی
#قرارگاه_نوجوانی_دختران_گیلان
@dokhtaran_hajqasem_gilan