💗 #رمان
🍃 #تاوان_سنگین
پارت22
چرا اینکار و کردییییی نگفتی من برم این رائف بدبخت چیکار میکنه سرم و بیشتر فشرد سمت قلبش بشنو بشنو تپش قلبم و برای تو میزنه😭🤌🏻❤️
روی پیشونیم و بوسید و داد زد
پس این آمبلانس چی شد میکائیل و سارا هم بالا سرم بودن
یقه لباسش و گرفتم و بریده بریده گفتم : ب....ه همو...ن مولا علی...ت از شبی....... که من و شیعه کردی مهرت افتاد ب به دلل ......مممم
حلال.......ل...لمممم کنننن.... رائف .....من .....م....ن دوست.....دا.....دارممممم😭😭😭🥹❤️🫠
از زبان رائف
وقتی گفت عاشقمه دوسم داره و بهم حس داره فهمیدم که حس من نسبت بهش یه طرفه نبوده و اونم همین حس عاشقانه رو نسبت به من داشته ولی چه قشنگ شب عاشقی ما از همون شب عاشقی با خدا و شیعه شدنش شروع شد هر دو در اون شب عاشق هم شدیم این یعنی عشق خدایی خدایا خواهش میکنم ازم نگیرش کسی و که هدیه دادی بهم ازم نگیرش 😭😭😭😭😭🫠❤️
به سمت بیمارستان رفتیم همه ناراحت بودن و من حسرت این و می خوردم که چرا غرورم و نشکستم و زود تر خودش بهش نگفتم که دوسش دارم یعنی الان اگه بهش بگم با من ازدواج کن قبول میکنه ....😭🥹🥹🥹🤌🏻
یه هفته گذشته و بهوش نیومده اونی که وجودش تموم وجودمه عموش پشتم میزنه فدای سرت حکمت خدا بوده خدا بوده برو خدا رو شکر کن عملیاتتون موفق تموم شد به عمو گفتم : عملیات بخوره تو سرم من فقط دوباره چشمای ناز و لب خندون و دست گرم حوریم و می خواااامممم😭🥹💔
برمیگرده عمو توکل به خدا
یهو پرستار اومد سراسیمه از داخل اتاق بیرون
✍🏻بــِ قَلَمِ آیْسٰانِ اَنْدَرْمٰانٖی زٰادِه
دخٺࢪان زینبـے|𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 𝔃𝓮𝔂𝓷𝓪𝓫𝓲
💗 #رمان 🍃 #تاوان_سنگین پارت22 چرا اینکار و کردییییی نگفتی من برم این رائف بدبخت چیکار میکنه سرم و
💗 #رمان
🍃 #تاوان_سنگین
پارت23
دکتر و صدا کردن و با دستگاه شک رفتن تو اتاق داد زدم یا ابلفظللللل یا ابووووفاضلللللل😭😭😭😭💔
رو به خدا گفتم به ولله اگه ازم بگیریش دیگه بندگیت و نمی کنم خودت دادی خودتم می خوای بگیرییییی؟؟؟؟؟؟
کو رئوفییییتتتت کو مهربونیییییتتتت هااااااا دکتر بعد از نیم ساعت اومد بیرون و گفت
خدا رو شکر مریضتون احیا شد سالمه فقط به خون احتیاج داره خونش A+ خون من می خورد سریع گفتم دکتر من من خونم میخوره دکتر گفت سریع رپوش و بپوشید بیاین تو اتاق صورتش مظلوم تر از همیشه بود کنار تختش خوابیدم و بهش خون دادم وقتی تموم شد رفتم بالا نماز خونه و تا شب به دعا پرداختم لمیا خوشحال اومد تو و گفت داداش به هوش اومد داره گریه میکنه تو رو می خواد برو پیشش🥹❤️🤌🏻
با خوشحالی پله ها رو یکی دو تا رفتم پایین همه باهاش ملاقات کرده بودن حالا نوبت من بود رفتم تو تا من گ دید صدا زد رائفممممم😭🥹❤️
رائف : جان دل رائف می خواستی بری من و تنها بزاری بی معرفت
حوریه : مامان بابام دیدم خواستم برم باهاشون اما گفتن برگرد اونجا یه نفر خیلی بی قراری تو رو میکنه این انصاف نیست که تنهاش بزاری اونا تو رو میگفتن رائف ؟؟؟؟
رائف : آره عزیز دلم با خدا شرط کردم برگردی تو رو مال خود خودم کنم می خوام زنم بشی حتی تا بعد از قیامت هم اینجوری مراقب و همراهم باشی تویی که انگار خدا دنیا رو تلخ کرده اما همه شیرینیش و ریخته تو چشات با من ازدواج میکنی حوریه قشنگم ؟؟؟؟ :)))!❤️🥹
با بغض توی صداش گفت تو رو خدا سر راهم قرار داد و مهرت و تو دلم انداخت چرا که نه عزیز دل من 🥹❤️❤️
دخٺࢪان زینبـے|𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 𝔃𝓮𝔂𝓷𝓪𝓫𝓲
💗 #رمان 🍃 #تاوان_سنگین پارت23 دکتر و صدا کردن و با دستگاه شک رفتن تو اتاق داد زدم یا ابلفظللللل یا
💗 #رمان
🍃 #تاوان_سنگین1
پارت24پایانی
الان حدو چهار سال از عروسسمون میگذره بعد از اون عملیات من و حوریه و تمام عوامل ترفیع درجه گرفتن
میتونم بگم حوریه و من در کنار هم خیلی خندون و شاد زندگی میکنیم و خیلی روزای خوبی و در کنار هم داریم خواهیم داشت
یه پسر چهار ساله به نام صائر داریم که خونه رو گذاشته رو سرش به خیال خودش اون آدم بدس و من خوبه تیر و میزنه و من روی زمین میافتم 🤣
بعد میگه دیدی من بردم بابا دیدی یه بارم آدم بده برد حوریه با شربت میاد سمت جفتمون و صائر و ناز میکنه و میگه
آره مامانی ولی تو دنیای واقعی همیشه حق برندس مثل من و بابات که توی اولین عملیاتمون بر آدم بدا پیروز شدیم ❤️🥹💋
صائر با خوشحالی دست و گفت
عه برا منم بگین
نگاهی با عشق به حوریه میکنم و به پسرم که حاصل خوشبختی و زندگی با صفامونه بغلم و برای پسر گلم باز میکنم
تو بغلم میشینه میگم دقیقا از کجا برات بگم بابایی؟؟؟
صائر : از همون اول اول 😍🤌🏻
میگم جونم برات بگه پسر قشنگ بابا که چهارسال پیششش............❤️🥹💋
پایان
✍🏻بــِ قَلَمِ آیْسٰانِ اَنْدَرْمٰانٖی زٰادِه
دخٺࢪان زینبـے|𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 𝔃𝓮𝔂𝓷𝓪𝓫𝓲
💗 #رمان 🍃 #تاوان_سنگین1 پارت24پایانی الان حدو چهار سال از عروسسمون میگذره بعد از اون عملیات من و ح
سلام به روی ماهتون عسلا خوبی جیگرامممم نفسای من دورتون بگردم
امشب رمان تاوان سنگین ۱ تموم شد و از فردا تاوان سنگین 2 قرار داده خواهد شد با تشکر❤️🐣🌻
#کنیز_مهدی_فاطمه
https://daigo.ir/secret/دیررسیدی♥️
سلام سلام❤️°
یکم بحرفیم😉°
کویر نشه لطفا🙂°
بچها متاسفانه باید برم ❤️🩹
شبتون مهتابی🌙
ممنونم از همگی🫂
دخٺࢪان زینبـے|𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 𝔃𝓮𝔂𝓷𝓪𝓫𝓲
سلام به روی ماهتون عسلا خوبی جیگرامممم نفسای من دورتون بگردم امشب رمان تاوان سنگین ۱ تموم شد و از ف
سلام سلام عسلا خوبین حالتون چطوره جیگرام راستی اگه فصل دوم تاوان سنگینمون تموم بشه رمان از آغوش شیطان تا خدا رو میزارم سرنوشت یه سری از آدمای واقعی در قالب رمان با اندکی تغیر به قلم بنده حقیر آیسان اندرمانی زاده که همتون با همون #کنیز_مهدی_فاطمه دنبالم کنین انشالله 🐣❤️❤️❤️❤️🫀🫂
دخٺࢪان زینبـے|𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 𝔃𝓮𝔂𝓷𝓪𝓫𝓲
سلام سلام عسلا خوبین حالتون چطوره جیگرام راستی اگه فصل دوم تاوان سنگینمون تموم بشه رمان از آغوش شیطا
راستی امروز یه پارت هدیه داریم از فصل جدید 🐣🌻🙏🏻
شب ها طبق روال ۳ پارت میگم نویسندش چون خودمم ممکنه کاستی هایی داشته باشه به بزرگواری خودتون ببخشید ممنون میشم که بهم میگین و از نظرات انتقاد های شما بسیار کمال تشکر رو دارم😍🙏🏻❤️
#کنیز_مهدی_فاطمه
و اینکه ببخشید من نمیتونم سایت بزارم نظراتتون و بخونم ماهکام چون هم سایت نمیاره هم سرم شلوغه 😊❤️🙏🏻
#کنیز_مهدی_فاطمه
اینکه فصل دوم رمان کمی از فصل یکمون جذاب تره ❤️😍
#کنیز_مهدی_فاطمه