شھیدنظامۍمیرھتلفنبزنہ؛
چشمشبہنامحرممیوفتہ
فقطسہروزگریهمیڪنه..!
میگہ:
خدایامننفھمـیدم
چشممبہناموسمردمافتادھ..
اینجورےشھیدشدن!
حالایہعدھتارنگحاشیہقرنیہ
چشمطرفمقابلروهمتہوتوش
رودرنیارنولڪننیستن..
#شهیدانه #تلنگرانه
┉┅━❀🌸❀━┅┉┈
「⃢💓¦➺@dokhtaran_zeynabi
┈┉┅━❀🌸❀━┅┉┈
🧕🏻دختـــــــــران زینبے🧕🏻
═✧❁💗السلام علیک یا سیده زینب💗❁✧┄
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرام جان من🥲
┉┅━❀🌸❀━┅┉┈
「⃢💓¦➺@dokhtaran_zeynabi
┈┉┅━❀🌸❀━┅┉┈
🧕🏻دختـــــــــران زینبے🧕🏻
═✧❁💗السلام علیک یا سیده زینب💗❁✧┄
.
به امید برد کشورمان🥳🥳
┉┅━❀⚽️❀━┅
「⃢🥇¦➺@dokhtaran_zeyna
┉┅━❀⚽️❀━┅
🤍🩷🤍🩷🤍🩷🤍
#پارت_هشتاد_یک
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
امروز روز تدفین طاها ست.
روزی که مردم،همه کسم،تاج سرم برای همیشه از پیشمون میره و برگشتی تو کار نیست.
طاهای عزیزم رو به دل زمین سپردم و روشو خاک سرد ریختم.
روشو خاک سرد ریختم تا آتش عشقش فروکش کنه.
بالای مزارش نشستم.وقتی یاد یتیمای طاهام میوفتم ... آتش درونم دوباره شعله میگرفت.
بچه های من خیلی کوچک بودن خیلی کوچک تر از اینکه حتی بفهمن چه اتفاقی افتاده،حتی درک کنن باباشون کجاست.
فقط دلتنگ میشن و بهونه میگیرن...
همونطور که به قبر طاها نگاه میکردم..
فکر کردم به روزهایی که باهم بودیم.
به اینکه چجوری خدا این جورچین رو کنارهم گذاشت تا ما سر راه همدیگه قرار بگیریم.
جوری کنارهم قرار بگیریم که من بشم یه خانم محجبه و اون بشه...
اون بشه یک ... شهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید
🤍🩵🤍🩵🤍🩵🤍
#پارت_هشتاد_دو
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
✍🏻
گذر زمان چه چیز عجیبیه...
احساس میکنی کنار کسی که دوسش داری مدت زیادی زندگی کردی و به آرامش رسیدی..
احساس میکنی قرار تا آخر عمر کنار هم باشید و خوشبختی و موفقیت بچه هاتونو باهمدیگه ببینید..
اما همش خواب و خیال بود..همش تصورات پوچ و بیهوده ی ذهن بود.
امشب کل فامیل خونه ی مامان عاطی بودن.
من هم به زور مامانم رفتم.
دلم نمیخواست بیشتر از این حس کنم که همسرم نیست.
دلم نمیخواست بیشتر از این حس کنم که بچه هام پدر ندارن.
🤍🩶🤍🩶🤍🩶🤍
#پارت_هشتاد_سه
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
بی قرار روی مبل و کنار لیلا نشستم.سرم رو روی شونه ی لیلا گذاشتم و بی صدا گریه کردم.
_ گریه نکن عزیزدلم!خدا بهت صبر بده.
هر کس میومد تا بهم تسلیت بگه میگفت خدا صبرت بده.
+ پس خدا کی بهم صبر میده؟
لیلا آروم دم گوشم بطوری که کسی نفهمه گفت
_ مطهره جانم!به خدا شهید هم راضی نیست تو انقدر غصه بخوری.یکم به فکر خودت و بچه هات باش.
در جواب لیلا فقط گریه کردم.
یعنی چاره ی دیگه ای نداشتم.
مهمونا بعد از پذیرایی و قرائت قرآن و.... کم کم رفتن.
لیلا هم میخواست بره اما من نذاشتم.
میخواستم باهاش درددل کنم.
میخواستم این بار بزرگ رو از دوشم بردارم.
یکم سبک بشم.
🤍❤️🤍❤️🤍❤️🤍
#پارت_هشتاد_چهار
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
بچه ها توی اتاق خوابیده بودند.
من و لیلا هم رفتیم پیش بچه ها.
نشستیم کنار هم و من....
من شروع کردم به گفتن
از بچگیم گفتم و اشک ریختم
از وقتی عقلم رسید گفتم و اشک ریختم
از آشناییم با طاها گفتم و اشک ریختم...
نمیدونم چقدر حرف زدم فقط اینو میدونم که حالم خیلی بهتر شد.
آروم شدم و آروم خوابیدم.
صبح با صدای گریه ی سوره از خواب بیدار شدم.
لیلا قبل من بیدار شده بود و داشت براش شیر آماده میکرد.
از جام بلندشدم و رفتم بغلش کردم.
یاد روزی که تو بیمارستان اسمشو گذاشت افتادم.
به خاطر این اسمشو گذاشت سوره تا بعد شهادت هروقت میبینمش براش فاتحه بخونم.
فاتحه ای خوندم و آرزو کردم بهم کمک کنه.
سلام🌸
چالش داریم🦋🌹
نوعش راندی🦋🌹
جایزه نمیگم🦋🌹
آیدی🌿
@Janam_hosayn
#پوستر✌🏻🇮🇷
چـــه در روز خوب
چـــه در روز بد
هـــواداری ات میکنـم تا ابد🖤✌🏻
#ایران_همیشه_قهرمان
┉┅━❀🌸❀━┅┉┈
「⃢💓¦➺@dokhtaran_zeynabi
┈┉┅━❀🌸❀━┅┉┈
🧕🏻دختـــــــــران زینبے🧕🏻
═✧❁💗السلام علیک یا سیده زینب💗❁✧┄
.