💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هشتاد_و_سوم
یکی ........
دوتا .........
سه تا .......... و
گرگ بودن یا سگ گرگی ؟
شایدم شغال !
نمی دونستم .
دهنم از ترس خشک شد .
احساس می کردم هوا براي تنفسم زیادي سنگینه .
دهن بازم هوا رو می بلعید .
بینیم با ولع دم می گرفت .
ولی نفس کم آورده بودم .
حس می کردم ریه هام به خشکی افتادن .
با همون لب هاي از ترس خشکم گفتم .
من – بخون .
جلوم سنگر گرفت .
اون حیوونا آروم آروم به طرفمون راه می گرفتن .
از سمت قله به سمت پایین می اومدن و گاهی از روي سنگی به
سنگ دیگه می پریدن .
در همون وضعی که بودیم گفت .
درستکار – مهریه ؟
با ترس خودم رو بهش نزدیک کردم و بدون اینکه از اون
حیوونا چشم بر دارم گفتم .
من– هر چی شد . خاك . آب ...
وسط حرفم جمله اي رو به عربی گفت .
و بعد از تموم شدن جمله ش ، دست چپش رو به عقب آورد و من
رو به خودش نزدیک تر کرد.
می دونستم این کارش براي محافظت بیشتر از منه .
وگرنه اهل سواستفاده نبود یا بهتر بگم من اون لحظه ازکارش اینجوري
برداشت کردم ............
گرگ ها با فاصله از ما ایستاده بودن و از دو طرف محاصره مون کرده بودن .
شش تا گرگ .
درستکار کمی سرش رو به طرفم چرخوند .
با صداي خیلی آرومی گفت .
درستکار – ممکنه باهاشون درگیر بشم . وقتی گفتم ، باید برین به
سمت هواپیما .
سعی کنین تو کابین خلبان
قایم شین و درش رو محکم ببندین که با ضربه هم باز نشه .
چنگ انداختم به پشت لباسش .
من – تو چی ؟
درستکار – آماده باشین .
می خواست چیکار کنه ؟
یعنی باید ولش می کردم می رفتم ؟
نه .
نمی تونستم .
اگر دو تا کلت داشتیم می شد یه کاري کنم ولی با دست خالی چه
جوري باید کمکش می کردم ؟
دلم نمی اومد تنهاش بذارم .
می دونستم به همون اندازه که مادر و
پدر من نگران من هستن مادر و پدر اونهم نگرانشن .
و همینطور خواهرش که می گفت خیلی بهش وابسته ست .
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
.
اگر دو تا کلت داشتیم می شد یه کاري کنم ولی با دست خالی چه
جوري باید کمکش می کردم ؟
دلم نمی اومد تنهاش بذارم .
می دونستم به همون اندازه که مادر و
پدر من نگران من هستن مادر و پدر اونهم نگرانشن .
و همینطور خواهرش که می گفت خیلی بهش وابسته ست .
مردد بودم بین رفتن و نرفتن .
گرگاي گرسنه گارد گرفته بودن .
دهنشون باز بود و دندوناي
تیزشون به ادم می فهموند راه فراري نیست براي کسی که گرفتارشون می شه .
و درستکار که گارد گرفته بود براي دفاع .
فقط با یه کلت .
تنها چیزي که قرار بود نجاتمون بده از اون برهوت .
اون می خواست خودش رو فداي من کنه تا سالم بمونم .
تازه فهمیدم اینکه من رو به خودش نزدیک کرد براي این بود که بتونه
آروم بهم بگه چیکار کنم چون بعد از اون
خیلی راحت من رو از خودش دور کرد .
و چه کسی حکم داده بود به رفتنم تا من سالم بمونم و اون بمونه تا
بشه غذا یا شاید طعمه اي براي فرو
نشوندن غریضه ي درندگی یه حیوون وحشی هار ؟
دلم منبع مطمئنی می خواست که براي کمک بهش متوسل بشم .
کاش کسی بود که کمکمون کنه و نذاره
براش اتفاقی بیفته .
بی اختیار صداش تو گوشم زنگ زد ....
" بهش اعتماد کن " ....
رو کردم به آسمون .
" خدایا این همون بنده ت که گفت بهت
اعتماد کنم .
بهم نشون بده که قابل اعتمادي .
خودت نجاتمون بده "
هنوز کامل دل از دعا جدا نکرده ، بلند گفت .
درستکار – من که شلیک کردم برین .
سعی می کنم نذارم بیان
طرفتون .
ازش کمی فاصله گرفتم .
دلم نمی خواست برم .
و تصمیم گرفتم بمونم .
بمونم تا آخرش .
روي زمین رو نگاه کردم تا شاید چیزي پیدا کنم براي دفاع .
هیچی نبود جز پتوي درستکار که کنار پام افتاده بود
.
همون هم غنیمت بود .
یه لحظه فکر کردم شاید بشه با انداختن پتو
روي یکی از اون گرگا جلوي دیدش رو
گرفت و تا چند لحظه از شر حمله ش در امان موند .
با همین فکر هم سریع پتو رو برداشتم .
و گارد دفاعی گرفتم .
گرگا که تا اون موقع فقط گارد گرفته بودن و بعضاً قدمی به دور
هم بر می داشتن شروع کردن به حرکت به
سمتمون .
اولین گرگ که قدم هاش رو تند کرد بقیه هم پشت سرش قدم تند
کردن .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگ ترین ویدئویۍ کہ امشب دیدم :)
#جهتتقویتِروحتون🌱
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم
،دلمان به خدا گرم است😍،
صبح را با نام و یادش آغاز میکنیم،
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#صبحتون_پرخیر_وبرکت🌻🍂|
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
واللّٰه ما یَعلَمُ ما فی قُلوبکُم🌿
و خــدا آنچه که در؛
قلبــهایتان است میداند[🤍🫂]
#آیهگرافی | #دقایقۍباقـرآن🌱
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوام گنج بزرگی رو بهتون معرفی کنم ؛
بعد از نمازهای واجب
این عمل رو حتما انجام بدید✨(:
-آیتاللّٰهجاودان-
#پیشنهـاددانلود
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#حدیثـانہ 🌱
امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) :
🖋 از زمین خوردن کسی شاد مشو ، که نمیدانی گردش روزگار برای تو چه در آستین دارد.
📚 غررالحکم
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
هَذَا يَوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ أَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِيامروز روز شنبه است و آن روز توست، و من در اين روز مهمان تو و پناهنده به درگاه توام، پس مرا مهمان خود كن و مرا پناه ده فرازی از زیارت پیامبر مهربانی در روز شنبه💫🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
⁉️ سلام..دیروز تو شهرمون #زلزله اومده
ما متوجه نشدیم آیا الان باید نماز آیات بخونیم؟!
✍سلام
◀️رهبری
بنابر احتیاط واجب ،به قصد «مافی الذمه»
نماز را بجا آورد
◀️مکارم
اگر قابل درک بوده امّا او نفهمیده، احتیاط آن است که نماز آیات را بخواند.
◀️سیستانی
احتیاط مستحب آن است که بدون
نیت ادا و قضا بخواند.
✅#احکامبهزبانخیلیساده
❇️#حکم_۷۷
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#صف_اولی_ها
#برداشت_های_نادرست_از_احکام
❗️بعضی از مردم، توی نماز جماعت، همین که امام قامت میبنده، «الله اکبر» رو میگن و نماز رو شروع میکنن!😊
👈 درحالیکه صفهای جلوییشون هنوز مشغول حرفزدن یا کار دیگهای هستن و اصلاً حواسشون به نماز نیست.🙄
📛 اینا هر دو دارن اشتباه میکنن.
⚖️ نه اون حرفزدنها و مشغولبودن اونا، نه این اقتداکردن؛ هیچکدوم درست نیست.😕
✍️ اونا کلی ثواب از دست میدن که دیر به جماعت میپیوندن؛ اینا هم نمازشون یا باطله یا فرادا، چون تا وقتی که صف جلوییها آماده اقتداکردن نباشن، کسانی که بهوسیله اونها به امام وصل میشن، نمیتونن اقتدا کنن.
🔺اجوبةالإستفتائات، خامنهای، س578؛ مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.
✅#احکامبهزبانخیلیساده
❇️#حکم_۷۸
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#پنــدانــه
‼️کیسه سوراخ اعمال خوب
✍استاد فاطمی نیا فرمودند:
شیعیان امیرالمومنین علیه السلام نزد خداوند عزیز هستند.
☝آنها اگر برنمازمراقبت کنند،
☝مساله والدینمسالهغیبتوحسنخلق و.... را رعایت کنند ،
این انوار هر روز به در خانه شان می آید.
منتها ما چه میکنیم؟
این انوار را حفظ نمیکنیم.
از یکی از بزرگان علما که با شیخ حسنعلی نخودکیمحشور بودپرسیدم ایشانچگونه به این مقام نزدخدارسیدند؟ آن ولی خدا جواب دادند: ایشان هر چه به دست میآوَرد نگه میداشت.
ولیما انوار راضایع میکنیم. شب بلند میشود نمازشب میخواند،صبح می نشیند غیبت میکند.بداخلاقی با والدین میکند بداخلاقی با همسر میکند. چه شد؟! نورنمازشبرفت.
❌با یک حرف تلخ این نورها از بین میرود
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هشتاد_و_پنجم
با همین فکر هم سریع پتو رو برداشتم .
و گارد دفاعی گرفتم .
گرگا که تا اون موقع فقط گارد گرفته بودن و بعضاً قدمی به دور
هم بر می داشتن شروع کردن به حرکت به
سمتمون .
اولین گرگ که قدم هاش رو تند کرد بقیه هم پشت سرش قدم تند
کردن .
نزدیک ترینشون به قصد تیکه تیکه کردنمون جهش بلندي کرد که
صداي تیري تو فضا پیچید ...
یه تیر ...
دو تیر ...
سه تیر ....
پشت سر هم ....
دستم رو روي گوشم گذاشتم و همونجا نشستم .
مبهوت به گرگ تیر خورده اي نگاه می کردم که به خاطر جهش
بلندش قبل از تیر خوردن ، روي درستکار افتاد
و
سعی داشت با جون باقی مونده پنجه هاش رو تو بدنش فرو کنه و
گردنش رو گاز بگیره .
و من به هیچ عنوان توان بلند شدن و کمک بهش رو نداشتم .
مسخ بودم .
خیره به جدال درستکار و اون گرگ که انگار می خواست تاوان تیر خوردنش رو از سر درستکار دربیاره .
ثاینه اي بیشتر طول نکشید که چند تا چوب بزرگ گرگ رو به
زور دور کرد و با شلیک چند تا تیر به طور کامل
از پا درش آورد .
گرگ که روي زمین افتاد تازه موقعیت رو درك کردم .
نگاهی به مردایی که با اسلحه هاي بزرگ دورمون رو گرفته
بودن انداختم .
کی بودن ؟
از کجا اومده بودن ؟
***
کنار درستکار که حالا به لطف اون افراد محلی می دونستم اسمش
امیر مهدي نشسته بودم .
سرش پایین بود .
انگار تازه حالش جا اومده بود .
وقتی بعد از کشته شدن اون گرگ ، نگاهم برگشته بود روش دیده
بودم که رنگش به شدت قرمز شده و تند تند
نفس می کشید .
چشمانش رو بسته بود و انگار تا جدا شدن روح از بدنش چیزي
نمونده بود .
وقتی مردا کمکش کردن از روي زمین بلند شه هنوز گیج بود و با
ناباوري نگاهشون می کرد .
انگار باور نداشت نجاتمون دادن .
منم باورم نمی شد .
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هشتاد_و_ششم
انگارتازه حالش جا اومده بود .
وقتی بعد از کشته شدن اون گرگ ، نگاهم برگشته بود روش دیده
بودم که رنگش به شدت قرمز شده و تند تند
نفس می کشید .
چشمانش رو بسته بود و انگار تا جدا شدن روح از بدنش چیزي
نمونده بود .
وقتی مردا کمکش کردن از روي زمین بلند شه هنوز گیج بود و با
ناباوري نگاهشون می کرد .
انگار باور نداشت نجاتمون دادن .
منم باورم نمی شد .
از حرفاشون فهمیدیم که وقتی صداي افتادن هواپیما رو شنیدن به
کل روستاشون خبر دادن و اونایی که گردنه
هاي کوه رو می شناختن و راه رو بلد بودن با برداشتن اسلحه هاشون و وسیله اي براي روشن کردن راه ،
اومدن به کمکمون .
ولی به خاطر تاریکی هوا و خسته شدنشون
ناچار شدن چند ساعتی رو جایی بمونن و بعد دوباره راه بیفتن تا پیدامون کنن .
و خوب موقعی به دادمون رسیدن .
همون زمانی که دیگه هیچ
امیدي نداشتیم براي زنده موندن .
نشسته بودیم منتظر تا کسی که رفته بود به روستا خبر بده جاي
دقیق هواپیما کجاست .
که بتونن گروه امداد
رو بفرستن براي کمک .
امیر مهدي سرش همچنان پایین بود .
نمی دونستم داره به چی فکر می کنه .
کمی خودم رو بهش نزدیک کردم .
من – بهتر شدي ؟
سرش رو به عالمت مثبت تکون داد .
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
-
-#شنبـہهـاےامالـبنینۍ♥
سفرهدارهشنبههاےڪربُبلا✨
.
اۍمـــادرِابالفضـݪ...
منروضهمیخونمواسهچشمــایِابالفضـݪ((:
.
#السـݪامعلـیکیـاامالـبنـیـن ✋
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم
،دلمان به خدا گرم است😍،
صبح را با نام و یادش آغاز میکنیم،
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#صبحتون_پرخیر_وبرکت🌻🍂|
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
#تربیت_فرزند🌸
🧕🏻:مامان بابای مهربون،لطفا زمانیکه در
حضور شما از فرزندتون سوالی پرسیده می
شه ، قبل از کودک پاسخ ندین‼️
این کودکان زمانیکه پدر و مادر حضور
ندارن، قدرت تصمیم گیری و ابراز وجود
ندارن🥺
زمانیکه کودک تصمیم به انجام یک کار
جدید میگیره، با تشویق و اصرار بیش از
حد اون رو مجبور به انجام اون کار نکنیم،
فقط اون رو حمایت کنیم✔️✨
به طور مثال وقتی کودک تصمیم گرفته
برای اولین بار یه شعری رو در حضور جمع
بخونه اما نگرانه،
بهش بگیم : هر زمان که دوست داشتی و
آماده بودی میتوانی شروع کنی☺️💪🏻
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✅#توصیه |#تربیت_فرزند
👨👧👦پدرهای مهربون بخونن:
پدر عزیز
کلیـ🔑ـد حفظ دخترتون از ارتباطات
و #آسیبهای_جنسی در دست شماست❣
هر قدر رفیق تر و مهربونتر باشیدتمایلش
به دریافت عاطفه از مردان دیگه رو کمتر
میکنید❗️🌱👌
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمادایـره لغـاٺ این خانم کوچولو رو ببینید فقط:)))😂🤦♀
#خنده_حلال😁
#طنز
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad