eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
228 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
62 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-
دل قشنگت رو هیچوقت در گیر آه نکن🙂 بذار آه سهم کسانی باشد که دلگیرت می کنند.. به این جماعت دل خوش نکن ...؛ اینجا دنیای منفعت است !!😞 توقع زیادیست کسی باشد تو را، “بخاطر خودت بخواهد” تو بالاتر از خدا که نیستی !!! اینجا خدا را هم به خاطر وعده هایش می پرستند...💔 ✨ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
۸فضیلت خاص حضرت زهرا(س)✨
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
• ✨♥️ • ☁️ . موضوع : / ╶╶╶ ╶ ◜✨♥◞╶╶╶╶ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 حالت هر دو جوري بود که بیشتر بغض کردم . لبم لرزید . من – حالا چیکار کنم ؟ مامان با همون حالتش و صداش که کمی حس درموندگی رو به ادم القا می کرد جواب داد . مامان – بابات راست می گه هنوز بچه اي . بی فکر عمل می کنی. حق داره . مهرداد هم حق داره که دائم میگه شما دو تا وصله ي تن هم نیستین . من اشتباه کردم . نباید دعوتشون می کردم . اشکم چکید . این همه ملامت ؟ انگار حقم بود ! مامان با حالت اشفته اي کمی دور خودش چرخید . مامان – شما دو تا غذا رو بکشین . من میرم با مهرداد میز رو بچینم . و رو بهم تشر زد . مامان – تو هم اشکات رو پاك کن . زشته . فکر این پسره رو هم از سرت بیرون کن . و رفت بیرون . با رفتنش اشکام بیشتر از قبل به بیرون راه گرفت . واي که فکر روزاي بی امیرمهدي هم دیوونه کننده بود . رضوان اومد به سمتم و بغلم کرد . دستی به پشتم کشید و کنار گوشم گفت . رضوان – حالا مگه دنیا به آخر رسیده یا بهت گفته نمی خوادت که اینجوري می کنی ؟ من – آبروم رفت رضوان . رضوان_فعلا بهش فکر نکن . الان اونا مهمونن و ما باید به بهترین شکل ازشون پذیرایی کنیم . بیا غذا رو بکشیم . سرد میشه و از دهن میوفته . سري تکون دادم و رفتم دیس رو برداشتم . قبل از خروج از آشپزخونه ، رضوان وادارم کردم صورتم رو کمی بشورم تا قرمزي چشمام کمتر بشه . بیرون که رفتیم همه در حال نشستن دور میز بودن . کنار رضوان نشستم . و بدبختانه رو به روي امیرمهدي. 💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 کنار رضوان نشستم . و بدبختانه رو به روي امیرمهدي . گرچه که فاصله مون از این گوشه ي میز به اون گوشه زیاد بود ، ولی دید خوبی به هم داشتیم . وقتی نشستم نگاه گذرایی بهم انداخت . و انگار فهمید گریه کردم . چون وقتی نگاه ازم گرفت سرش رو زیر انداخت و تکون داد و کلافه دستی به سرش کشید . با تعارف مهرداد بهش لبخند زد و کفگیر رو از مهرداد گرفت . همه مشغول خوردن بودن . بابا و آقاي درستکار گه‌گاهی حرف میزدن و همه به حرفاشون تو سکوت گوش میدادن . ولی من داشتم با غذام بازي می کردم . میل نداشتم . فقط قاشقم رو تو ظرف تکون می دادم که کسی متوجه نشه نمی خورم . بی اختیار خیره شدم به ظرف غذاش . داشت قاشقش رو پر میکرد . با چنگال برنج هاي آویزون از قاشق رو جدا کرد . منتظر بودم تا قاشق رو به سمت دهنش ببره که دیدم قاشق دوباره تو ظرفش خالی شد . متعجب نگاهم رو بالا بردم و دوختم به صورتش . کمی اخم داشت و انگار تو فکر بود . کارش رو دوبار دیگه هم تکرار کرد . قاشقی که پر می شد و دوباره تو ظرف خالی می شد . کمی سرش رو به سمت بابا و اقاي درستکار چرخوند . مثلا میخواست نشون بده داره گوش می کنه . اما نگاه آشفته ش که هر دو سه ثانیه یه بار جهتش عوض می شد ، به آدم می فهموند خیلی هم حواسش نیست یه لحظه نیم نگاهی به من و ظرف غذام انداخت . و سري تکون داد . که نفهمیدم از چی متأسف بود ! بعد از شام نیم ساعتی نشستن . و من بیشترش رو به بهونه ي دم کردن چایی خودم رو تو آشپزخونه حبس کردم . چایی رو تو لیوان هاي کریستال مامان ریختم و تو سینی گذاشتم و دادم دست مهرداد تا ببره . بعد از خوردن چاي که در تموم مدت حس می کردم زیر چشمی نگاهم می کنه ، بلند شدن و به رسم ادب اجازه ي رفتن گرفتن 💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊 : اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم و چِنانچِہ دُعا نڪنید،‌مَن برایـتــان دُعا میڪنم بـَرای لغـزش‌هایٺـان اسٺغفـار میڪنم وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️‍🩹 🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad