دانلود+زیارت+عاشورا+فرهمند+++متن.mp3
12.11M
🥀#چلهعاشقی|روزدوازدهم🥀
🏝اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِالله
وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً
ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
🖤اَلْسَّلٰام عَلَى ٱلْحُسَيْـن
🖤وَ عَلىٰ عَلِیِّ بْنِ ٱلْحُسَيْـن
🖤وَ عَلىٰ اَوْلادِ ٱلْحُسَيْـن
🖤وَ عَلىٰ أصْحاٰبِ ٱلْحُسَيْـن
🏴اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ کَرْبِلٰاْ
اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُود
#زیارتعاشورا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
📆 شرو؏ چلہ : یکشنبہ¹⁷'⁴'¹⁴⁰³
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_بیست_و_نهم
نمازم رو
که خوندم به عادت اون مدت برای بيقراریش دعا کردم
.دستام رو به آسمون دراز بود که اومد نزدیك تر و با شرم گفت .. مامان یه مدته آرامش ندارم ، گفتم الهي آروم
بشي مادر ....
گفت یه مدته بي قرارم ، گفتم الهي خدا بهت تحمل بده ...
گفت دلم یه جایي گیر کرده ، گفتم الهي
که قسمت هم باشین ....
گفت فكر کنم خدا هم مي خواد
که راه به راه ما رو به هم نزدیك مي کنه و دل من رو ... و
ادامه نداد . خجالت کشید .
اومدم سجاده م رو جمع کنم
آروم گفت مامان اگر عروست چادری نباشه ؟
.. فهمیدم نگرانه ...
مي ترسه بگم نه ....
یه بوهایي برده بودم وقتي
مي دیدم با دیدنت گاهي چشماش رو ميبنده که نگاهش
پشت سرت حرکت نكنه . مي دیدم چقدر جلوی خودش رو مي گیره ..
تنها دختر غیر چادری دور و برمون تو
بودی ...
گفتم از کجا معلوم که خدا رو بیشتر از من دوست نداشته باشه ؟...
گفت تازه نماز خون شده ..
گفتم خدا خیلي دوسش داره که نذاشته بیشتر از این بینشون فاصله بیفته ... گفت تازه داره روزه مي گیره ..
گفتم تو این گرما روزه گرفتن یه اراده ی محكم مي خواد ، همش کار خداست ...
گفت پس شما راضي هستین ؟
مي خوام با رضایت شما جلو برم .
مي خوام به پای خواستنش محكم
وایسم ... نگرانش بودم مي ترسیدم نكنه به خاطر گیرکردن دلش درست فكر نكرده باشه .
ازش پرسیدم فقط
یه کلام بهم بگو تو این دختر چي دیدی که گرفتارش شدی . مي دوني چي بهم گفت ؟
سری به علامت "نه "تكون دادم.
نفس عمیقي کشید و تكیه داد:
-گفت من تو این دختر آیه های خدا رو دیدم . نمي تونم از این دختر و این آیه ها دست بكشم.
حرفش اونقدری برام سنگین بود که نتونم حرفي بزنم
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_سیام
-گفت من تو این دختر آیه های خدا رو دیدم . نمي تونم از این دختر و این آیه ها دست بكشم.
حرفش اونقدری برام سنگین بود که نتونم حرفي بزنم.چند لحظه ای در چشم هم خیره موندیم .
من برای دیدن نشونه ای بر نقض این حرفا و مامان طاهره شاید برای
دیدن تأثیر حرفش.
وقتي دید همچنان نگاهش مي کنم به سمتم خم شد و
دستم رو گرفت:
_منم چیزی غیر از این در تو ندیدم . پس تا آخرش تا هرجایی که وقت داری، بازم این آیه ها رو نشون بده .میدونم که مي توني.
لب زدم:
-دقیقاً کدوم آیه ها ؟
_همونایی که لحظه به لحظه امیرمهدی رو مصمم تر کرد .
خوب فكر کني بهشون مي رسي.
سر تكون دادم به تآیید حرفش . آهي کشید:
-همون شب به امیرمهدی گفتم حالا که مطمئني خدا پشتت ایستاده پس تو هم روی خواسته ت قرص و محكم وایسا . ما هم وسیله ایم و پشتت ایستادیم . حمایتت
مي کنیم تا آخرش . حالا از تو مي خوام اگر تصمیم گرفتي به صبر کردن تو هم به خدا تكیه کني . مي دونم که هیچ
جا تنهات نمي ذاره.
باز هم سرم رو تكون دادم:
-حتماً.
با صدای نرگس چشم از مامان طاهره برداشتم :
-اگر حرفاتون تموم شده بریم .
"باشه "ای گفتم و رو کردم سمت مامان طاهره به منظور احترام گفتم:
_اجازه مي دین ؟
لبخندی زد:
-برید مادر . خدا پشت و پناهتون .
بلند شدم و با نرگس به سمت در رفتیم . مامان طاهره هم دنبالمون اومد و جلوی در ایستاد تا کفش هامون رو پا کنیم.
خداحافظي دیگه ای گفتیم ؛ راهي شدیم که هنوز پام رو
پله ی آخر نذاشته مامان طاهره صدام کرد . برگشتم به سمتش.....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
-آقایاباعبــداللّٰــہ ؛
- شِنیدَم
خَرابِهتَحویلمیگیری
آبادتَحویلمیدیسِیِدی..!'
مَنَممیشِهتَحویلبِگیری؟(:💔"
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ
#امـــامحسینمن❤️🩹
#شبزیــارتــۍ🌙
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🖤⃟⃟✨
-صاحب مڪیال المڪارم مینویسد:
یکـۍ از دوستان صالـح من در عالــم
خواب مولاصاحبالزمان "سلامﷲعلیه"
را دید ڪه فرمودنـــد:
من دعاگوۍ هر مومنی هستم ڪه پس
از ذكـــر مصائب حضرٺ سيدالشهدا
"سلامﷲعلیه" برای تعجیل فـرج و تایید
من دعــا ڪند..🥺!
•📚
مکیالالمکارم|بخش۶•╿الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ╽ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— 🌼تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ5⃣ 🌔بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📜 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
قـــــــرارِعاشقـــــۍ♥(:
آزادگـان عــالــم در خیمـہ حـسیــــناند .