رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
دلــمازایــنمیسـوزه...💔🥺
بهگمانماسپندروضهها
رادوبارهروشنڪردهاند!
نسیم...
بوۍدودباخودآورده!
وازگوشهوڪنار...
مۍشنوم...
روضهۍمادررا !
آسمان...
مۍباردوگواهۍمۍدهد
باشنیدنحڪایتتو
بایدزارزارگریست!
ومگرمۍشودازداغتو
سرودونسوخت؟
#فاطمیه🏴،
❤️#همسرداری
🤝#هر_دو_بدانیم
✍دوست عزیز....
باور کن که همسرت نمی تواند فکر تو را بخواند ولی بسیار مشتاق است که علت ناراحتی ات را از زبان خودت بشنود.
❌بجای رو آوردن به رفتارهای ناپخته و انتظارات نابجا...
👈 فرصتی را به گفتگو اختصاص دهید و سعی کن با لحن و زبان بدن مناسب از آنچه که در دلت هست صحبت کرده وهمسرت را آگاه کن. مطمئن باشید که حرف زدن با هم و گوش کردن به حرف های یکدیگر قسمت زیادی از ناراحتی های شما را برطرف خواهد کرد.🙃
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
-
«🌸💗»
نوشتــہ بــود ؛
محبت مــادر اگــر عڪس بود :)))✨
#عشقمـادرانـه😍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#انچه_مجردان_باید_بدانند
💍اشتباهات رایج در زمینه ی انتخاب همسر ؛
♻️ ازدواج_به_امید_تغییر
📱 همیشه سرش توی موبایل قبل منم با چند نفر دیگه بوده ولی میگه تورو جوری دیگه دوست دارم ...
🕺بسیار یکدنده و لجباز است، اما با مهربانی مطابق میلم میشود من میتوانم او را بروفق مرادم سازم الان به هوای مجردی چنین رفتار میکند، دنیای تاهلی حال و هوایش را تغییر میدهد
با فردی مواجه شدهاید که به نظر آدم جالبی است، بخشی از نیازها و خواستههای شما از همسر را برآورده میکند، اما در عین حال شخصیت او بسیار متفاوت از شخصیت شماست. با وجود این تصمیم دارید دل به دریا بزنید و با او ازدواج کنید ؛
💭 با خود میاندیشید بعدترها ممکن است همین تفاوتها به جذابیتهای زندگی شما تبدیل شود یا به این امید که بعد از شروع زندگی، بتوانید با صبوری و محبت نواقص شخصیتی او را برطرف کرده و تغییرش دهید، بر تصمیم ازدواجتان راسختر میشوید و پیش میروید !
میخواهید زیر پر و بالش را بگیرید، مرهمی بر مشکلاتش شوید، به او اعتماد به نفس دهید و ترغیبش کنید تا تغییر کند و به راه درست بیاید و...
#قبل_ازدواج #مشاوره_و_روانشناسی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_پانزدهم
رضوان – همون که چیز خاصی هم نیست رو برام بگو .
من – حوصله ندارم .
رضوان – چرا اینجوري شدي مارال .
تو انقدر کم حوصله نبودي !
اینجوري ساکت نبودي !
آروم گفتم .
من – شدم دیگه .
رضوان – چرا ؟
من – نمی دونم .
رضوان – از یه چیزي ناراحتی مارال
اگه به خاطر اون پسره
که ما هممون داریم تلاش خودمون رو می کنیم .
مطمئن باش جوینده ، یابنده ست .
با حرص گفتم
من – فعلا که نیست .
با انگشتاش صورتم رو نوازش کرد .
رضوان – پیداش می کنیم .
توکلت بر خدا .
چشمه ي اشکم جوشید .
من – فعلا که این خداي شما با من لج افتاده .
براش نمازم خوندما .
ولی انگار نه انگار .
ابرویی بالا انداخت .
رضوان – اینجوري ؟
با این حالت نماز خوندي ؟
همینجورطلبکار ؟
با چشماي پر از اشک نگاهش کردم .
رضوان – یه بار نماز خوندي می خواي چه معجزه اي بشه ؟
من – پس فرق بین خوندنش با نخوندنش چیه ؟
قبلا که زندگیم بهتر بود !
لبخندي زد .
رضوان – بهتر بود ؟
من – آره .
نیاز نبود براي چیزي بهش التماس کنم !
رضوان – اون موقع هم اگر اندازه ي الانت خدا رو می شناختی اوضاعت همین بود .
الان خدا بیشتر از قبل ازت انتظار داره .
دیگه ادمی نیستی که چشم و گوشت روي حقیقت بسته باشه .
یه شناخت نسبی داري که باید مطابق همون شناخت پیش بري .
پوزخندي زدم .
من – منم جاي تو بودم همین حرفا رو
می زدم .
تو به کسی که می خواستی رسیدي .
نفس عمیقی کشید .
رضوان – منم مهرداد رو آسون به دست نیوردم .
منم روزایی مثل امروز تو رو داشتم .
بعد با لحن محزونی ادامه داد ....
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_شانزدهم
رضوان– منم مهرداد رو آسون به دست نیوردم .
منم روزایی مثل امروز تو رو داشتم .
بعد با لحن محزونی ادامه داد .
رضوان – روزاي اول مهرداد اصلا من رو
نمی دید .
یا بهتر بگم نمی خواست ببینه .
نمی دونی براي اینکه به چشمش بیام چیکارا کردم .
چقدر رفتم و اومدم .
چقدر حرف زدم
تا از لابه لای حرفام من رو بشناسه !
وقتی هم شنیدم می خواین براش برین خواستگاري دست به دامن بابام
شدم .
رفت تحقیق کرد و وقتی دید خونواده تون مورد تأییده اومد پیش بابات .
با ناباوري نگاهش کردم .
لبخندي زد .
رضوان – منم اون روزا می ترسیدم به خاطر اینکه خونواده تون مثل خونواده ي ما نیست مهرداد من رو نخواد .
این خیلی بدتره مارال .
اینکه جلو روم مهرداد زن دیگه اي بگیره
برام بدترین اتفاق ممکن بود .
ولی خوب من توکل کردم و جواب گرفتم .
راست می گفت .
این خیلی بد بود .
ولی من که توکل کرده بودم !
من – پس چرا جواب توکل من رو نمی ده ؟
رضوان – تو در مقابل خدا چیکار کردي ؟ همش طلبکاري !
تو به حرفاش گوش کردي که اونم به حرفات
گوش کنه ؟
یه بار نماز خوندي .
حالا توقع داري خدا تا آخر
عمرت هر چی خواستی بهت بده ؟
درمونده نگاهش کردم .
من – میگی چیکار کنم ؟
رضوان – می دونم یه سري کارا برات سخته . می دونم حجاب داشتن براي تویی که یه عمره بی حجابی سخته .
می دونم نماز خوندن براي تو که همیشه بهش بی توجه بودي سخته .
همه رو می دونم .
ولی تو براي رضایت خدا یه قدم بردار ، ببین برات هزار قدم بر می داره .
اونوقت دیگه دلت نمیاد از این خدا دست بکشی .
باور کن از طریقی که فکرش رو هم نمی کنی گره ت رو باز میکنه .
باور کن .
رضوان گفت باور کن و یکی تو ذهنم گفت بازم اعتماد کن .
آروم گفتم .
من – باید چیکار کنم ؟
رضوان – حداقل براي رضایتش اگر نمی تونی همه ي کارا رو با هم انجام بدي ، یکیش رو انجام بده .
به خودش قسم که سخت نیست .
خودش هم کمکت می کنه .
باید یه کاري می کردم .
شاید فرجی می شد .
پیدا کردن امیرمهدي ارزشش رو داشت ؟
ارزش داشت از صبح تا شب پنج بار نماز بخونم ؟
اون همه خم و راست بشم ؟
یاد نگاهش افتادم .
نگاهی که چند بار به من دوخته شد .
نگاهی که بدجور کنترل می شد و من
می خواستم سهم من بشه .
من از او نگاه سهم داشتم.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«✋🕊»
بی تو با شمع علۍ تا به سحر میسوزد
شمع مۍمیرد و او بار دگر میسوزد🥀
یڪ نفر مثل درختان سپیــدار بلند
در خیالش همہ شب بین دودر میسوزد😢
✋¦↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
🕊¦↫#یکشنبہهاےعلوے/ #فاطمیه
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
امامعلۍ"ع"خطاببهحضرتِفاطمہ"س"
قسمتۍ از
کتابِزیرنگاهماه(:📜✨
هنوزدلمتابِنگاههاےمستقیمتو
راندارد....(:🖇
#عاشقانههاےعلۍوفاطمہاش❤️🩹
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
Hojat Ashrafzadeh - Az Yadha Rafteh.mp3
9.87M
عشقترارهـــانڪردم❤️🩹
دسـتازپاخطـانڪردم🥺
جزءاسمتصدانڪردم!(:
• 𝄞 •
🎧↜#موزیــک
🌙↜#شبتــونغــرقآرامــش
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم
،دلمان به خدا گرم است😍،
صبح را با نام و یادش آغاز میکنیم،
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#صبحتون_پرخیر_وبرکت🌻🍂|
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اطلاعیه
🍀مژده 🪅🪅🪅مژده🎉
💫هشتمین😍 جلسه آموزشی رایگان طب سنتی💫
بانوان گرامی :
ناب ترین مطالب را ارائه می دهیم تا درمانگر حاذقی باشید 😍
کارگاه آموزشی طب سنتی
مزاج شناسی،مشاوره رایگان
ویژه عموم خواهران
👤مدرس توانمند:
سرکار خانم رحیمی
🗓زمان :
دوشنبه ۶ آذر ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶ الی ۱۷
📍مکان :
تکیه امام حسن مجتبی ع،روستای محمدآبادمرکزی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرینی نارگیلی نوستالژی🥹🥧
🥣مواد لازم :
نارگیل چرب ۱۰۰ گرم
خاک قند ۱۸۰ گرم
روغن مایع ۷۰ گرم
سفیده تخم مرغ ۸۰ گرم
آبلیمو ۱ ق غ
#آشپزی 🍽
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
لپه برای کنترل فشار خون:😍
✍پتاسیم، مواد معدنی اصلی است که در لپه یافت می شود؛ چنانچه بارها در بخش سلامت نمناک گفته شده است به عنوان گشاد کننده رگ ها عمل می کند و گرفتگی خون و فشار خون را کاهش می دهد. آنهایی که فشارخون بالا دارند باید لپه را به رژیم غذایی روزانه اضافه کنند، زیرا شدیدا مستعد بیماری های قلبی و عروقی هستند.
🔸#آشپزی / #سلامتی/ #ایده
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هفدهم
یاد نگاهش افتادم .
نگاهی که چند بار به من دوخته شد .
نگاهی که بدجور کنترل می شد و من
می خواستم سهم من بشه .
من از او نگاه سهم داشتم .
لبخندش که زیبا بود .
که نه از سر تمسخر و نه از روي
سرخوشی بود .
لبخندي که پر از آرامش بود .
پر از حس هاي خوب .
و حرفاش که دلم رو زیر و رو کرده بود .
امیرمهدی تو زندگی من یه واقعه ي ملموس بود و دور از ذهن .
واقعه اي که مثلش وجود نداشت ولی براي من آشنای دیرینه خوشایند بود .
خاص بود ، ناب بود ، تک بود ،
و چقدر خواستنی .
یه نفر که یه پدیده ست ، اتفاقی ناب و ویژه ست
زندگیمو خالی کرده از کلیشه ..............
من امیرمهدي رو می خواستم .
و براي این بدست آوردنش باید
خداش رو از خودم راضی نگه می داشتم.
خداش هم می تونست به همون اندازه خواستنی باشه .
نمی تونست ؟
سریع بلند شدم ایستادم .
رضوان هم ایستاد .
رضوان – چی شد ؟
من – می خوام نماز بخونم .
این دفعه درست .
نماز مغرب سه رکعت بود دیگه ؟
سري تکون داد .
رضوان – آره . تو که مامان و بابات نماز
می خونن !
نگاهش کردم .
راست می گفت ولی من که هیچ وقت اهمیت نمیدادم .
تازه اون نماز هاي یه خط در
میونشون که حالا به لطف حضور رضوان بیشتر از قبل بود که نمی تونست براي من آموزش لازم باشه !
سجاده رو که زیر پام کج و کوله شده بود ، صاف کردم .
شالم رو جلوتر کشیدم .
می خواستم نمازم رو شروع
کنم که رضوان دستم رو گرفت .
رضوان – چادر سرت کنی بهتره .
حجاب موقع نماز خوندن باید
کامل باشه .
و رفت بیرون و بعد از چند دقیقه با یه چادر برگشت .
******
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هجدهم
رضوان – چادر سرت کنی بهتره .
حجاب موقع نماز خوندن باید
کامل باشه .
و رفت بیرون و بعد از چند دقیقه با یه چادر برگشت .
***
صداي زنگ گوشیم اعصابم رو خرد کرده بود .
هنوز خوابم میومد و دلم نمی خواست چشمام رو باز کنم .
برام مهم نبود ساعت چنده .
فقط می دونستم دلم می خواد بازم بخوابم .
صبح براي نماز بیدار شده بودم و با تموم سختی و غر غر کردنام ، نماز خونده بودم .
و چون نتونسته بودم یه
خواب پیوسته داشته باشم هنوز میل به بیدار شدن نداشتم .
ولی مگه موبایلم می ذاشت .
چهاربار زنگ خورده و من رو
کلافه کرده بود .
دلم می خواست موبایل رو بکوبم به دیوار تا دیگه صداش در نیاد.
با یه تصمیم آنی براي خاموش کردنش
چشم باز کردم .
اما قبل از خاموش کردنش با تصور اینکه ممکنه یکی از شاگردام باشه و بخواد کلاسش رو لغو کنه ، گوشی روبرداشتم و نگاهش کردم .
شماره آشنا نبود .
با بی میلی و فقط به
امید کنسل شدن یکی از کلاسام ، جواب دادم
.
من – بله ؟
صداي نا آشناي زنی تو گوشی پیچید .
- سلام .
خانوم صداقت پیشه ؟
من – سلام .
خودم هستم .
بفرمایید .
- ببخشید مزاحمتون شدم .
من ، نوید ، خبرنگار روزنامه ي ( ...
) هستم .
می خواستم اگر می شه امروز
باهاتون یه مصاحبه داشته باشم .
مصاحبه ؟
مردم دیوونه شدن انگار !
کی مهم شدم که خودم خبر نداشتم .
من – ببخشید در چه مورد ؟
نوید – درباره ي سقوط هواپیماتون .
بی حوصله گفتم .
من – تمایلی ندارم .
نوید– ببینید ...
نذاشتم ادامه بده و گوشی رو قطع کردم . دوباره خوابیدم .
ثانیه اي نگذشت که دوباره زنگ زد .
" اَه " بلندي گفتم و دوباره
گوشی رو جواب دادم .
من – بله ؟
نوید – خانوم صداقت پیشه زیاد وقتتون رو نمی گیرم .
عصبی گفتم .
من – یه بار که گفتم .
تمایلی ندارم....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
«💔🥀»
یاربّ...
نصیـبهیــچغریبۍدگــرمکـن
دردےکہگیسـوان #حسـن راسپیـدکـرد🥺
💔¦↫#السلامعلیڪیاحسنبنعلی
🥀¦↫#دوشنبههاۍامامحسنۍ
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad