رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
انگـار نه انگــار💔🥺 #فاطمیه
اَلا اِیچاه، یارم را گرفتند
گُلم، باغم، بهارم را گرفتند❤️🩹
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
اَلا اِیچاه، یارم را گرفتند گُلم، باغم، بهارم را گرفتند❤️🩹
حیدر و این همه غم..یا رب ارحم!😔
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم
،دلمان به خدا گرم است😍،
صبح را با نام و یادش آغاز میکنیم،
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#صبحتون_پرخیر_وبرکت🌻🍂|
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
بی محاسبه عشق بورز☺️✨
✍مردی نزد عارفی رفت و گفت ۳۰ سال روزه گرفته و مشغول عبادت بوده اما هیچ نشانی از نزدیکی به خداوند در خود نمیبیند.
عارف در پاسخ گفت:
اگر صد سال دیگر هم به این کار ادامه دهی، اتفاقی برای تو رخ نخواهد داد چون کارت خالصانه نبود و مردی محاسبهگر هستی، در غیر اینصورت چگونه میتوانستی لحظات عشق و عبادت را بشمری؟!
وقتی معامله در کار باشد، عشق و عبادت ارزشی ندارد و تو را به جایی نمیرساند.
بیدلیل و محاسبه عشق بورز و بیریا عبادت کن تا همه چیز را به دست بیاوری.
#صبحتونبخیرمهربونا🌸
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
• چه زمانی درس نخونیم +_+
◃. بعد از بیدار شدن .☘🍃
- بلافاصله بعد از اینکه بیدار شدی سراغ درس خوندن نرو اول صبحانه کامل نوش جان کن تا یکم سطح هوشیاریت بالا بیاد بعد شروع به مطالعه کن 🍉🦋
◃. اخر شب .😴🌝
- وقتی از صبح کلی درس خوندی دیگه توقع نداشته باش آخر شب یادگیری داشته باشی صرفا مطالب همون روز رو مرور کن 🎲🌅💖
◃. وقتی ناراحتی .💔🙎♀🐤
- به خاطر هر دلیلی ناراحتی یا عصبانی هستی ، اصلا سراغ درس نرو یکم که آرامش پیدا کردی مطالعه رو شروع کن 🥑🍐💚
◃. بعد از غذا 🍌🍦💛
- چون بعد از غذا بیشتر خون بدن به سمت معده میره تا توی گوارش غذا شرکت کنن و این طبیعی هست که چیزی از درس خوندن متوجه نشین ، پس یه فاصله بین غذا و درس خوندن باشه 👌🌈
#درسی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
با این روش هیچ درسی یادت نمیره 🤩✨📝
مرور 🔆⚜
این ۴ تا مرورتوبرنامت باشه
( ¹ ) مرور بعد از مطالعه هردرس
( ² ) مرور شبانه
( ³ ) مرور قبل از مطالعه هردرس
( ⁴ ) مرور قبل از آزمون
مثلا اگه دیروز تابع رو خوندی و امروز میخوای ادامشو بخونی حتما درس دیروز رو یه
مرورکن .
رمزگذاری 🔣
میتونی برای حفظ کردن چیزایی ک واست سخت ترن رمز بذاری تا راحت ترتوی ذهنت موندگاربشن مثل جدول تناوبی .
تست اموزشی ✅
بلافاصله بعد از مطالعه هردرس (حتی دینی) تستای آموزشی رو بزن تا مطالب بهترب ذهنت سپرده بشه
برای خودت توضیح بده 📝
اگه مطلبیو به کسی آموزش بدی دیرتر اونو فراموش میکنی پس میتونی درسی ک خوندی رو با صدای بلند واسه خودت توضیح بدی تا بهترتوی ذهنت بمونه🔰
یادداشت برداری 📜
همیشه ی کاغذ و قلم کنار دستت باشه و مطالب مهم رو بنویس این نوشته ها احتمالا بعدا ب دردت نخوره ولی همون موقع کمک بزرگی میکنه ک مطالبو ب ذهنت بسپاری🧠
ودر آخر یادت باشه که تو ی کنکوری هستی و هرروز داری مطالب جدید یادمیگیری . اینکه بعضی مطالبو فراموش کنی کاملا طبیعیه ، ولی با استفاده از این راهکارا میتونی فراموشیت رو به حداقل برسونی 🥰🥰🥰
#مطلب_درسی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
.🍓.
موفقیت یعنی انجام بهترین کاری
که «می توانیم انجام دهیم»
با هرآنچه که در اختیار داریم💪🏻
موفقیت عمل کردن است،
نه بدست آوردن؛🌱
در تلاش کردن است،🏃🏻♂
نه در پيروزی؛🚴🏻♂
موفقیت رسیدن به بالاترین
چیزی ست که در وجود ما هست،🥰
شايسته بودن برای همه آن چیزهایی
که «می توانیم باشيم»🦋
#انگیزشی💥
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
•🌸💗•
حال خوب از رضایت درونی میاد!
رضایت درونی، از حس ارزشمندی حاصل میشه!
حس ارزشمندی، نتیجه دوست داشتن خود است
و دوست داشتن خود یعنی پذیرفتن خودمان با وجود عیب ها و نقص ها...😊😊
#انگیزشی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_بیست_و_یکم
من – نزدیک خونه ي خاله م می شه .
البته اونا خونه شون تو فرعی اوله .
این کوچه رو نمی دونم کدوم فرعی
میشه .
می خواین کروکیش رو بکشم ؟
خوشحال گفت .
نوید – ممنون می شم .
فرعیش رو هم خودم پیدا می کنم .
فقط راه تاکسی خورش رو هم بهم بگین .
سري تکون دادم و خودکاري از روي میزم برداشتم .
کروکی رو براش کشیدم و کاغذ رو گرفتم طرفش.
لبخندی زدم .
من – بازم باید برین مصاحبه ؟
نوید – بله .
باید با آقاي درستکار هم مصاحبه کنم .
لبخند رو لبام ماسید .
من – آقاي درستکار ؟
نوید – بله .
می خوایم مصاحبه ي هردوتون رو تو یه صفحه بذاریم .
تپش هاي قلبم از ریتم معمولی خارج شد . تعدادش رفت بالا .
اومد پایین .
کم شد .
زیاد شد .
یخ کردم .
گرم شدم .
معجزه به وقوع پیوست .......
از ساعت هفت صبح منتظر بودیم .
تو خیابونی که خانوم نوید گفته بود خونه ي امیرمهدي اونجاست .
من و رضوان و مهرداد .
تو ماشین .
منتظر بودیم تا کسی از در اون خونه بیرون بیاد و من شناساییش کنم .
من و رضوان پشت نشسته بودیم و مهرداد جلو پشت فرمون .
سکوتش نشون می داد کلافه ست .
وقتی روز قبل مامان زنگ زد بهشون و گفت آدرس رو پیدا کردیم
سریع خودشون رو رسوندن
رضوان با لبخند و مهرداد با اخم هاي در هم .
مهرداد هنوز هم به دیدن امیرمهدي راضی نبود .
بیچاره رضوان با هر ترفندي که بلد بود ، سعی داشت آرومش کنه .
بابا هم که به کل سکوت کرده بود .
رضوان راست گفته بود .
اینکه من یه قدم بردارم خدا هزار قدم
کارم رو راه می ندازه .
من با چشمام معجزه ش رو دیده بودم .
با باز شدن در خونه اي که طبق آدرس ، خونه ي امیرمهدي بود ؛
هر سه نفر صاف تو جامون نشستیم .
پژوي سفیدي ازش خارج شد .
تموم بدنم چشم شد .
نفس رفت و اومد وقتی راننده ي پژو پیاده شد ....
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad